تاریخ سند: 12 مرداد 1357
متن سند:
به : کل سوم 312
از : 10ه شماره : 9153 /10 ه
پیرو شماره 9152 /10 ه ـ 11 /5 /37
رفته رفته به تعداد افرادی که در منزل آقای آیت الله خادمی اقامت نموده اند
افزوده گردیده و از قم و شهرکرد و نجف آباد به منزل او آمده اند و آقای مطهری1
هم از تهران آمده و صحبت های حاد در منزل او صورت گرفته و با اینکه خود
آقای خادمی قانع گردیده بود که طاهری اعمال غیر قانونی انجام داده و تأسف
خود را اعلام داشته در عین حال اعلامیه ای به این مضمون نوشته و امضاء کرده و
از آن فتوکپی برداشته که به مردم بدهند:
حمله ناگهانی نیمه شب به منزل حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای طاهری
دام بقاء موجب نگرانی و افسردگی خاطر علماء اعلام و گویندگان گردیده و
اظهار تنفر خود را از این عمل وحشیانه ابراز می دارند.
اکنون مردم شریف
اصفهان همبستگی خود را به علما اعلام نموده و در منزل اینجانب متحصن
گردیده همگی اهالی متدین و غیور اصفهان اظهار می دارند تا آزادی معظم له از پا
نخواهیم نشست و تعطیل نماز و درس و مغازه ها را ادامه می دهیم و چنانچه
پاسخ مثبت به ما داده نشود مسئولیت هر گونه عکس العملی به عهده مقامات
خواهد بود.
حسین الموسوی الخادمی
از طرفی افرادی دو سه نفری با موتورسیکلت به نقاطی که پلیس مستقر نیست
بانکها یا هتلها را با مواد آتش زا آتش می زنند.
بعدازظهر رستوران هتل پل
و یک بانک را آتش زده اند که در خاموشی آن سریعا اقدام شده.
با توجه به اعلامیه صادره از طرف آیت الله خادمی و اقداماتی که انجام شده،
استقرار پلیس در نقاط مختلف شهر و مراقبت کامل از تمام مؤسسات ضروری به
نظر می رسد تا وضع عادی گردد که در این مورد مراتب در شورای هماهنگی
طرح و رئیس شهربانی کمک لازم را از مرکز توپخانه تقاضا نموده است.
تقــوی
توضیحات سند:
1ـ در این زمان مکالمه ای
فیمابین شهید مطهری و شهید
صدوقی صورت گرفته که به
لحاظ اهمیّت آن را در زیر
می آوریم:
احوالپرسی
آقای صدوقی : حالی که برای
هیچ کس نمانده با این پیشامدها
و با این کشتنها و بستنها و
تبعیدها.
قضیه مشهد از همه این
قضایا، ناگوارتر است حضرت
آقای مطهری!
آقای مطهری : من اطلاع دقیق
ندارم از آنجا.
آقای صدوقی : چرا خیلی بد
بوده خصوص شب مدرسه
نوابش.
آقای مطهری : شنیدم خیلی
زدند و دست و پا شکستند و...
آقای صدوقی : تقریبا تا نزدیک
مرگ و تو صحن مطهر هم همان
روز در یک درگیری عده ای را
با چوب آن قدر زده بودند تا
مرده بودند.
حالا راجع به این
موضوع اصفهان.
من گمان
می کنم آمدن و یک ساعت و نیم
ساعت و نصف روز ماندن در
اصفهان، اثری نداشته باشد جز
ایجاد عقده و...
آقای مطهری : این آقایی که به
من تلفن کردند من خواستم
عرض کنم اولاً که من به جو
اصفهان وارد نیستم و این چند
روز هم که اینجا آمده بودم برای
یک سلسله کارهای جزیی که
اغلب هم با کسی تماس نداشتم.
امروز فقط تماس پیدا کردم الان
هم بالاخره تقریبا انقلاب است.
آن طور که می شنوم ظرف
دیشب و اینها خیلی شلوغ بود،
بازارها همه بستند.
البته علمای
اینجا هم نسبتا تا حالا بد اقدام
نکرده اند.
آقای صدوقی : گرمی نشان
دادند.
آقای مطهری : بله آقای خادمی
گویا اعلامیه خوبی هم دادند به
نظرم این آقایان انتظار دارند که
آقایان بیش از این حرارت به
خرج دهند و جنابعالی را
می خواهند که اینها را بیشتر
داغشان کنید.
آقای صدوقی : حالا اینکه
مرتب می شود به وسیله تلفن و با
تلگراف.
تلگراف بنده به نظرتان
رسید.
آقای مطهری : شنیدم.
آقای صدوقی : یک تلگراف
مفصلی به آقای خادمی کردم سه
تا تلگراف هم دیروز به آقایان
ثلاث قم؛ با یک شدّت و حدّتی
که یعنی ساده نبود خیلی.
باز هم امروز تلفن کردم به آقای
خادمی با تلفن خیلی باهاشون
صحبت کردم.
آقای مطهری : همان کافی است
دیگر آقا.
آقای صدوقی : الآن هم آمدن
نصف روز و یک ساعت و نیم
ساعت با این تهییجاتی که در
مردم هست بی سروصدا خوب
چه اثر؟ با سروصدا آمدن هم دو
مرتبه یک درگیری فوق العاده
می شود و کاسه و کوزه ها سر من
که وارد می شوم شکسته
می شود.
پس بهتر این است به
آقایان بفرمایید یزد هم منحصر
به خودم است و یک مشت جوان
هستند، شبها می آیند مسجد و با
یک علاقه ای و باید اینها را نگه
داشت.
یک روز دور بشوم یک
حساب دیگری پیدا می شود.
توجه فرمودید؟ پس بهترش این
است که اینجا صحیح نیست.
غرض گرم کردن من هم ممکن
است روزی یکی دو نوبت تلفن
کنم با آقای خادمی کسی دیگر
هم که بشود بهش تلفن کرد
که نیست.
هست؟
آقای مطهری : من خیال نمی کنم
کسی دیگر باشد اینجا نخیر
اینجا کسی نیست.
آقای صدوقی : بله فقط آقای
خادمی من روزی یکی دو نوبت
به ایشان تلفن می کنم.
مطهری : از نظر من با آقای
خادمی اینها هم که با همان تلفن
هم می توانید صحبت کنید.
آقای صدوقی : حالا ایّ حال
جنابعالی با آقایان با هر نحوی که
می دانید عذر من را بخواهید و
شاید هم صددرصد صلاح
نباشد.
یاران امام به روایت اسناد
ساواک، ج 2، آیت الله شهید
محمد صدوقی صص 46، 47
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان اصفهان، کتاب 3 صفحه 104