ملاقات سال 1341 با پرتسوف وابسته مطبوعاتى سفارت
متن سند:
ملاقات سال 1341 با پرتسوف وابسته مطبوعاتى سفارت
کبراى شوروى در ایران
در بهمن سال 1341 آقاى سپهر مدیر روزنامه دیپلمات به اینجانب اطلاع داد که آقاى پرتسوف وابسته مطبوعاتى سفارت شوروى در ایران اظهار علاقه کرده است با بعضى از روزنامهنگاران قدیمى ایران که اکنون در جریان سیاست روز ایران دست ندارند و مىتوانند راجع به اوضاع از کنار گود اظهار نظر کنند ملاقات نماید. آقاى سپهر از اینجانب دعوت کرد که در دفتر روزنامه دیپلمات از آقاى پرتسوف ملاقات کنم و براى آنکه این ملاقات جنبه عمومى داشته باشد اینجانب از آقاى جهانگیر تفضلى1 دعوت کردم که در این جلسه حضور داشته باشد.
این ملاقات در بهمن ماه سال 1341 در دفتر دیپلمات صورت گرفت و جلسه دو ساعت و نیم به طول کشید. مذاکرات درباره جنگ سرد شدیدى بود که شوروى برضد ایران آغاز کرده بود. اینجانب توضیح دادم که شوروى فایدهاى از این جنگ تبلیغاتى نمىبرد بخصوص که لبه تیز این حملات مظهر ملیت و استقلال ایران یعنى شاه است. ایرانى در طول تاریخ چندین هزار ساله خود شاه پرست بوده و شاه را مظهر تمام عواملى مىداند که شما امروز آن را وطن و استقلال مىدانید و متوجه کردن حملات شوروى به طرف شخص شاه درست حمله برضد وطن و استقلال برملیت ایرانیها است. ما دو همسایه دیوار به دیوار هستیم و اگر خواسته باشیم در صلح و صفا زندگى کنیم باید این تبلیغات قطع شود و شورویها بجاى این تبلیغات که از روى نهایت بىاطلاعى از روحیه مردم ایران انجام مىگیرد باید به شخص شاه نزدیک شوند و اگر مسائلى دارند که فکر مىکنند باعث نگرانى آنها است. این مسائل را با شخص شاه در میان گذارند و اختلافات را رفع کنند.
در ابراز کردن این عقیده ما سه روزنامهنگار که در این جلسه حضور داشتیم همگام بودیم و آقاى تفضلى و آقاى سپهر توضیحات لازم دیگر را براى روشن ساختن ذهن وابسته مطبوعاتى شوروى مىدادند بطورى که در آخر جلسه آقاى پرتسوف با قیافهاى که حکایت از درک تمام مطالب بود ما را ترک کرد.
از نظر اهمیتى که این ملاقات داشت و چون در دفتر روزنامه دیپلمات صورت گرفته بود آقاى سپهر مدیر شاهپرست و وطن دوست دیپلمات جریان آنرا به اطلاع سرلشکر ماهوتیان که در سازمان امنیت داراى سمت بود رسانید بدون آنکه در آن هنگام بتوانیم حدس بزنیم که مطالبى که ابراز داشتهایم به اطلاع مقامات شوروى در سطح بالاتر در مسکو خواهد رسید و اثراتى در روابط ایران و شوروى خواهد داشت.
در حدود 15 روز پس از این جلسه آقاى پرتسوف وابسته مطبوعاتى شوروى به آقاى سپهر مدیر دیپلمات تلفن کرد و گفت (من نظریات شما روزنامهنگاران را به مقامات شوروى در مسکو رساندم و نتیجهاش این شد که از دیشب رادیوها مطالبى نمىگویند. خواستم شما و رفقایتان بدانید)
آقاى پرتسوف منحصراً قبل از این جلسه اظهار علاقه به روزنامهنگارانى کرده بود که وابستگى به دستگاه دولت در آن روز نداشته باشند و سخنان ما که در آن روز نبردیم و در اجراى سیاست روز ورودى نداشتیم به نظر او جالب و مؤثر آمده بود ولى هرگز فکر نمىکردیم که این اظهارات ما باعث قطع حملات رادیوهاى شوروى بشود و حتى هنگامى که اثرات نزدیکى ایران و شوروى به طرز محسوسى ظاهر مىشد اینجانب نمىتوانستم ملاقات خصوصى با وابسته مطبوعاتى سفارت شوروى را مؤثر ندانم تا اینکه در روز بیست و ششم فروردین امسال در میهمانى سفارت که به افتخار ورود معاون نخست وزیر شوروى برپا شده بود به دعوت سفیر شوروى حضور یافتم. در این میهمانى که عده زیادى از رجال ایران حضور داشتند یکى از اعضاى سفارت شوروى جلو آمد و گفت آیا مرا مىشناسید چون اینجانب انتظار دیدار آقاى پرتسوف را در ایران نداشتم از دیدار و تعجب کردم او گفت (یادتان هست ملاقاتى با شما در دفتر روزنامه دیپلمات داشتیم و مدتى مذاکره کردیم) پس از اظهار آشنائى از او پرسیدم (آیا آن مذاکرات مفید بود) آقاى پرتسوف جواب داد (شما که در ایران هستید بهتر مىدانید. مگر روابط حسنه بین ایران و شوروى را نمىبینید. عقاید شما در آن روز بسیار مفید بود.
آشنائى با مستشار سفارت کبراى شوروى:
وقتى آقاى پرتسوف از اینجانب جدا شد به طرف اشخاص دیگرى رفت و با یکى از آنها گرم گفتگو شد و این شخص بعداً در همین میهمانى دریافتم آقاى پرتسوف مستشار سفارت کبراى شوروى در ایران است. آقاى پرتسوف مدتى بعد به طرف من آمد و با او آشنا شدم.
چند روز پس از این میهمانى در اردیبهشت ماه آقاى پرتسوف به دفتر مؤسسه همراز که یک مؤسسه حقوقى متشکل از عدهاى از وکلاى دادگسترى است تلفن کرد و براى صبح روز شنبه هفتم اردیبهشت وقت ملاقات خواست تا در موضوع یک مسأله حقوقى به مؤسسه همراز رجوع کند و خیلى باعث تعجب اینجانبشد وقتى خود آقاى پرتسوف شخصاً در دفتر حقوقى همراز به دیدار اینجانب آمد.
موضوعى که آقاى پرتسوف عنوان کرد رسیدگى و دنبال کردن مسائل حقوقى و قضائى در دادگسترى ایران مربوط به ارامنه اتباع شوروى (که از ایران به شوروى مهاجرت کردهاند) بود. کار رسیدگى به این مسائل کار آسانى است که هر وکیل معمولى مىتواند انجام دهد و احتیاجى به مراجعه به دفتر همراز ندارد بخصوص که سفارت شوروى و بانک شوروى در ایران داراى وکلائى هستند که سالها با آنها کار مىکنند و تاکنون نیز به این مسائل که تازگى ندارد رسیدگى مىکردهاند.
در پایان جلسه مستشار سفارت شوروى از ملاقات با اینجانب اظهار خشنودى کرد و دعوت نمود که براى صرف شام و مذاکرات بیشتر به منزل او بروم.
اینجانب از نظر آنکه قضیه رسیدگى به مسائل مربوط به اتباع شوروى را بهانهاى براى ملاقات و صحبت مىدانستم دعوت را قبول کردم و جریان را به وسیله سرتیپ مقدم که داراى سمتى در سازمان امنیت باشد به سازمان اطلاع دادم که از ملاقاتى که در خانه مستشار انجام مىگیرد با اطلاع باشند.
ملاقات در باغ سفارت شوروى در زرکنده.
دعوت براى ساعت 8 بعد از ظهر روز یکشنبه 17 اردیبهشت ماه بود. وقتى با اتومبیل به طرف در آهنى سفارت در زرکنده پیچیدم. در آهنى باز شد و شخص مستشار کنار در آهنى در انتظار بود.
مستشار با خانمش در سفارت منزل دارد ولى محل اقامت او آنقدر که اشخاص درباره منزل مستشار یک سفارت تصور مىکنند مجلل نیست. خانمش زن چاق بىقرار است که قیافه جالبى ندارد او سر میز شام حضور داشت ولى به بهانه کار موقع صحبت از اطاق خارج مىشد.
از صحبتهاى مستشار چنین فهمیدم که از ملاقات سال 41 و مطالبى که در آن جلسه گفته شده کاملاً مطلع است جریان آشنائى در سفارت و حضور او در دفتر همراز و ملاقات امشب همهاش به تشویق آقاى پرتسوف وابسته مطبوعاتى صورت گرفته است. وقتى تعارفهاى معمولى ملاقات و اظهار نظر راجع به اوضاع دنیا (که باز هم جنبه تشریفاتى داشت و براى ورود به موضوع ایران بود) تمام شد قضیه رابطه ایران و شوروى به میان آمد. اینجانب گفتم (در سال 41 من به وابسته مطبوعاتى شما مطلبى را گفتم که امروز تکرار مىکنم) و خواستم جریان ملاقات بهمن سال 41 را شرح دهم ولى احساس کردم در عین آنکه مىخواهد خود را بىاطلاع نشان دهد تمام جریان را مىداند و شاید این ملاقات دنباله همان ملاقات سال 1341 با وابسته مطبوعاتى است.
در دنباله همین بحث به مستشار گفتم (در آن جلسه گفتم شما از حمله رادیوهاى خودتان استفادهاى نمىبرید. شما آن حملات را قطع کردید و از صحبتهاى آقاى پرتسوف در میهمانى سفارت اینطور فهمیدم که شما از قطع آن حملات ضررى نبردید حالا هم همین موضوع را تکرار مىکنم. شما هر چه اظهار بىاطلاعى کنید و خودتان را کنار بکشید مردم همه مىدانند که رادیوى پیک ایران و صداى ملى مال شما است.)
روابط ایران و شوروى
آقاى پرتسوف صحبت را به وضع ایران و شوروى و ایران و آمریکا کشانید و گفت (ما احساس مىکنیم که در روابط ما با ایران تغییرى حاصل شده است. پس از ورود نیکسون2به تهران یک نوع سردى از طرف دولت ایران ما احساس مىکنیم.
نمىدانیم نیکسون در مدت اقامت کوتاه خود در تهران چه کرده و چه قرار و مدارى با ایران گذاشته که روابط ما را به سردى کشانده و روابط ایران و آمریکا را بهتر کرده است) وقتى صحبت از روابط ایران و آمریکا به میان آمد فرصت کردم تا موضوعى را که به نظرم مفید مىآمد تذکر دهم و آن این بود.
(به نظر من یکى از عوامل منفى در روابط ایران و آمریکا پشتیبانى است که آمریکائیها از ناصر مىکردند و جانب او را نگاه مىداشتند و مصالح او را در امور بینالمللى رعایت مىکردند. هنگامى که این عامل قدرت خود را از دست دهد (چنانچه این روزها از دست داده) روابط ایران و آمریکا مسلماً بهتر خواهد شد (چنانچه مىگویند امروز شده است). و شاید همین عامل منفى در روابط شما با ایران ظاهر شده است. آیا احساس نمىکنید که این روزها طرفدارى شما از ناصر زیادتر شده و کمک شما به مصالح ناصر و عوامل او باعث سردى روابط شده؟)
مستشار سفارت در برابر این اظهار کاملاً سکوت کرد ولى هنگامى که باز روابط ایران و شوروى به میان آمد گفت (روابط ما با ایران در زمینه فرهنگى و هنرى خوب نیست چند وقت پیش وقتى خواستیم یک گروه هنرى به ایران بفرستیم ویزا به آنها ندادند.
جنگ در ویتنام :
مستشار سفارت در ضمن صحبت از دنیا راجع به جنگ در ویتنام گفت (اگر آمریکا در ویتنام پافشارى زیادترى در شدت دادن به عملیات کند روابط ما با آنها تیره نخواهد شد و ما مجبور به اقدامات شدیدتر مىشویم و روابط ما با انگلستان که دنباله روى سیاست آمریکا است سخت به هم خواهد خورد)
در پایان ملاقات مستشار سفارت اظهار علاقه به ملاقاتىهاى دیگرى کرده و موقعى که منزل او را ترک مىکردم سه بطرى مشروب روسى که مىگفت در ایران وجود ندارد در اتومبیل اینجانب گذاشت.
توضیحات سند:
1ـ تفضلى، جهانگیر
جهانگیر تفضلى در سال 1293 ه ش در مشهد متولد شد تا سن 22 سالگى در این شهر به تحصیل و کار و خدمت نظام وظیفه مشغول بود. از سال 1314 به مدت هفت سال در دانشسراى عالى به ادامه تحصیل پرداخت و همزمان به تدریس زبان فرانسه در دبیرستان ایرانشهر مشغول شد. در سال 1321 به اتفاق خسرو اقبال و چند نفر دیگر «حزب پیکار» را که گرایش چپى داشت تأسیس کرد و در روزنامه «بهار» ارگان این حزب به نوشتن مقاله پرداخت. سپس در روزنامه «نبرد» که به جاى «بهار» منتشر مىشد به سردبیرى انتخاب شد. تفضلى پس از کسب تجربه مطبوعاتى، روزنامه «ایران ما» را منتشر ساخت در شهریور 1322 وى که مدیر روزنامه «ایران ما» بود به همراه جمع کثیرى از گروههاى مختلف، به دستور قواى متفقین از طرف ارتش انگلستان توقیف و در تهران و اراک زندانى شد. پس از 7 ماه به دستور فرمانده ارتش شوروى در ایران در شهر رشت به روسها تحویل داده شد. تفضلى پس از آزادى مجدداً به اداره روزنامه پرداخت و گرایشهاى چپ خود را حفظ نمود و مقالاتى علیه رضاشاه نوشت. در سال 1324 به همراه هیئت عالیرتبه سیاسى ایران به سرپرستى قوام ـ نخستوزیر به شوروى رفت ولى از آنجا با اجازه قوام به پاریس سفر کرد و حدود یک سال در فرانسه ماند وى در این مدت تغییر موضع داد و به حمایت شاه و دربار پرداخت و به حلقه دوستان اشرف پهلوى و هژیر در آمد.
با روى کار آمدن دولت هژیر، تفضلى که 43 ساله بود معاون سیاسى نخستوزیر و سرپرست اداره تبلیغات و انتشارات و رادیو شد، اما مدتى بعد از سمت معاونت سیاسى استعفا کرد. در سال 1331 به عنوان مدیر عامل صندوق تعاون بیمه کارگران منصوب شد. تفضلى بعد از کودتاى 28 مرداد در حلقه مشاوران نزدیک و محرم محمدرضا پهلوى در آمد؛ به دلیل همین نزدیکى در دوره هجدهم مجلس توسط علم و تایید شاه نماینده مردم زابل شد. در سال 1334 به سرپرستى محصلین ایرانى در اروپا منصوب شد ولى بعد به دستور شاه به ایران بازگشت و به نمایندگى ایران در یونسکو انتخاب شد. در سال 1341 با تشکیل دولت علم، جهانگیر تفضلى که از دوستان علم بود بار دیگر به سمت وزیر مشاور و سرپرست اداره تبلیغات و انتشارات و رادیو منصوب شد. جهانگیر تفضلى بعد از واقعه 15 خرداد از پست سرپرستى انتشارات و رادیو برکنار شد و در سمت وزیر مشاور باقى ماند، اما در این پست هم زمان چندانى باقى نماند و برکنار شد. پس از آن وى دیگر به پستهاى وزارتى نرسید تا این که در سال 1343 به سمت سفیر ایران در یونسکو انتخاب شد. وى چند بار نیز به سفارت ایران در الجزایر و افغانستان فرستاده شد وى در 29 آذر 1369 فوت کرد.
(پانزده خرداد ـ ج 2ـ231ـ232)
2- ریچارد نیکسون
متولد 1913 ـ دوران کودکى خود را با فقر و فلاکت طى کرد. پس از سپرى کردن تحصیلات حقوقى از دانشگاه هاروارد وارد نیروى دریایى آمریکا شده و به اقیانوس آرام سفر کرد. در 1850 در انتخابات مجلس سنا پیروز شد. پس از انتخاب آیزنهاور به عنوان ریاست جمهورى در سن 39 سالگى به عنوان معاون وى انتخاب شد. در انتخابات بعدى به رقابت با کندى پرداخت و با اختلاف اندکى شکست را پذیرا شد. پس از شکست به کالیفرنیا بازگشت. در سال 1949 به نیویورک سفر کرد و در یکى از کارخانههاى مشهور وال استریت مشغول شد. در انتخابات بعدى به ریاست جمهورى آمریکا رسید. از مهمترین کارهاى او خارج کردن سربازان آمریکا از ویتنام و تجدید روابط با چین بود. لیکن در 1947 پس از رسوایى ماجراى موسوم به «واترگیت» از سمت خود استعفا داد. وى در سن 81 سالگى در 1994 بدرود حیات گفت.
بزرگان قرن بیستم ـ تایم ـ ص 57
منبع:
کتاب
چپ در ایران - روابط ایران و شوروی صفحه 270