تاریخ سند: 30 مرداد 1350
موضوع: شیخ محمد تقی فلسفی
متن سند:
به: 312 شماره: 11020 /20 ه 12
از 20 ه 12
نامبرده بالا در ساعت 1740 روز 24 /5 /50 در مجلس ختم مهندس ناصر پسندیده که در مسجد ارک تشکیل شده بود به منبر رفت و ضمن صحبت اظهار داشت راسل1 دانشمند، در کتاب خود سه مطلب را عنوان کرده که عبارتست از جنگ مردم با طبیعت، جنگ مردم با مردم، جنگ با هوای نفس و پس از تشریح هر یک از این سه مطلب گفت جنگ خودم با خودم یا جنگ با هوای نفس را چه کسی باید جلوگیری کند؟ همین روحانیون هستند که مردم را باید به راه راست هدایت کرده و آنها را از شهوترانیها و دیگر بدبختیها نجات بدهند آیا اینها دانشگاه نمیخواهند اینها آن برنامههایی را که شما دارید نباید داشته باشند و سپس از روحانیون تعریف و تمجید نمود و اظهار داشت در مملکتی که انتقاد وجود نداشته باشد آن مملکت رو به فنا خواهد رفت و در این مورد مثالی از یک زرگر آورد و سپس گفت در کشور فرانسه انتقاد آزاد است اگر دولتی اشتباه بکند از او انتقاد مینمایند و در روزنامهها عیب کارش را میگویند دولت هم به اشتباه خود پی میبرد و خود را اصلاح میکند وای بر مملکتی که در آنجا انتقاد آزاد نباشد حالا اگر انتقاد بشود و جواب ندهند باز بد نیست ولی زمانی کشور و ملتی از بین میروند که نتوان انتقاد کرد و اگر هم انتقاد بشود انتقاد کننده مورد بازخواست قرار بگیرد در آن موقع است که بدبختی و بیچارگی و فساد و شهوترانی جامعه را فرا میگیرد.
مسلمان باید آزاد و نترس باشد و کسی را به جز خدا پرستش نکند.
میگویند روزی عمر در بالای منبر گفت شنیدهام مهریه زنان زیاد است و اگر زنان مهرشان را کم نکنند دستور میدهم آنها جریمه شوند و یا آنها را زندانی کرده و کتک بزنند در آن اثنا زنی از جا بلند میشود و به عمر که قدرت امپراطوریش از قدرت آمریکا و شوروی امروزی بیشتر بود میگوید هیچ مقامی نمیتواند برنامهای برای مهریه درست کند برای اینکه مهریه متعلق به زن است و عمر ناچار از او تشکر میکند و همچنین روزی عمر میبیند زنی به زمین افتاد و بلند شد و با چادرش خودش را پاک میکرد عمر به او گفت باید طوری راه بروی که نیفتی آن زن میگوید من اگر بیفتم از جایم بلند میشوم و خودم را پاک میکنم ولی تو مواظب خودت باش که نیفتی چون اگر بیفتی علاوه بر اینکه دیگر نمیتوانی از جا بلند شوی یک مملکتی را هم به زمین خواهی زد.
بنابراین مسلمان آزاد است و نباید پیش کسی کرنش بکند و عاجز بشود و آنگاه مثال آورد که عدهای از مسلمانان به کشور حبشه پناهنده شده بودند وقتی آنها را نزد پادشاه بردند پادشاه دید که مسلمانان در جلویش به خاک نیفتادند پادشاه با حالت تعجب به آنها گفت شما در مملکت من هستید آن وقت به پای من نمیافتید و خود را در مقابل من عاجز و خوار نشان نمیدهید مسلمانان گفتند ای پادشاه حبشه ما کسی را به نام بت نمیپرستیم و ما به جز خدا کسی دیگر را اگر گاو باشد – بت باشد – ماه باشد و یا تو پادشاه حبشه باشی پرستش نمیکنیم و ما آزادیم و فقط خداوند برازنده پرستش میباشد مسلمانان آن موقع اینطوری بودند نه مانند مسلمانان امروزی.
فلسفی سپس اظهار داشت ای آقایان مأمورینی که در این جا نشستهاید من سه چیز میگویم شما آن را یادداشت کرده و به اطلاع مقامات بالا برسانید و بگویید که به این خواستههای مردم رسیدگی کنند چون اینها باعث ننگ و بدبختی، فساد و به هلاکت رسانیدن جامعه میشوند.
1ـ چند روز پیش راجع به سقط جنین و کورتاژ مطالبی در روزنامه نوشته بودند که واقعاً شرمآور است در مملکت اسلامی چنین حرفهایی زده شود که کورتاژ یعنی قتل و آدمکشی، ای آقای دکتری که در داخل چهار دیواری یک اطاق قرار گرفتهای و از هیچ جا خبر نداری و دهان باز نموده و میگویی صدی نود و یا صدی هشتاد زنان ما با عمل کورتاژ موافقند کجا از این حرفهاست اینجا مملکت اسلامی است این حرفها چیست که میزنی مگر تو مسلمان نیستی.
میدانید چه کسانی این برنامهها را تهیه کردهاند آنهایی که مشغول لهو و لعب هستند و برای اینکه با این برنامه خودشان را نجات دهند و همه را به طرفشان بکشانند عجله دارند که هر چه زودتر این برنامه را به مجلس برده و به مرحله قانونی برسانند و آزاد باشند خلاصه اگر این برنامه عملی بشود فساد و جنایت و بدبختی گریبان ما را خواهد گرفت ای آقایان روحانیون شما با این برنامه سخت مبارزه کنید و به مردم بگویید کورتاژ یعنی قتل و جنایت عمد و از قول من به جناب آقای نخستوزیر بگویید که از این کار ممانعت بکنند چون بیشتر مردم از این عمل ناراضی و ناراحت هستند.
2ـ تبلیغ درباره کوروش دیگر بس است2 مگر کوروش برای این مملکت چه کرد جز اینکه شراب و شرابخواری و بتپرستی را رواج داد، ای وزارت اطلاعات اینقدر از کوروش اسم بردید خسته نشدید از کوروش اسم بردن یعنی یهود را تبلیغ کردن.
3- از همه مهمتر اینست که مبادا اسمی از ساسانیان ببرید و بگویید یک مشت عرب به مردم این دیار رحم ننمودند چون در زمان ساسانیان ظلم و ستمکاری و بیدینی و جنایت بیحد بود و آنها آنقدر عرصه را به مردم ایران تنگ کرده بودند که نگفتنی است و سپس مثال آورد که یکی از پادشاهان ساسانی مشاورش را به شهر فرستاد و از مردم پول خواست.
فرستاده پادشاه به کوزهگری برخورد کرد و به او گفت دولت از شما مقداری پول به عنوان قرض میخواهد کوزهگر گفت من این پول را میدهم ولی به شرطی که پادشاه بگذارد پسرم درس بخواند مشاور قبول کرد و کوزهگر هم چندین بار شتر پول آن زمان را برای شاه ساسانی فرستاد ولی هنگامی که مشاور جریان را برای شاه تعریف کرد شاه عصبانی شد و گفت تمام این پولها را به صاحبش برگردان کار به جایی رسیده که پسر یک کوزهگر میخواهد درس بخواند.
3 فلسفی آنگاه قطعه شعری از فردوسی در این زمینه خواند و گفت ساسانیان اینطور افراد بودند و برنامههایی از این نوع زیاد داشتند بنابراین مبادا اسمی از پادشاهان ساسانی برده شود که باعث آبروریزی و بدبختی است زیرا آنها به جز خرابکاری و بیچارگی و بدبختی و گرفتاری و ننگ و کفر و بیدینی چیز دیگری برای ما به بار نیاوردند شما تاریخ را بردارید بخوانید و در این مورد یکی از دانشگاهیهای ما که نمیخواهم اسم کثیفش را ببرم مطلبی نوشته است اتفاقاً چند روز پیش یکی از دوستان نخستوزیر نزد من بود و من از او خواستم این موضوع را به نخستوزیر بگوید و او کاغذی برداشت و نوشت و قرار شد این کار را بکند.
ناطق افزود دستگاه و دولت متوجه نیست که چه دستهای خیانتکاری با قلمشان این سمپاشیهای را میکنند تحقیق کنید و ببینید این جریانات از کجا آب میخورد دولت باید هوشیار باشد بگذارید انتقاد بشود عیبها گفته شود مکتب اسلامی یعنی لاالهالااله [الله] آقایان روحانیت با سیاست فرق دارد ما چه کار داریم به سیاست کار ما تبلیغ حق و حقیقت و رهبری مردم به راه راست و انتقاد به منظور جلوگیری از انحرافات اجتماع میباشد و در پایان به بازماندگان متوفی خصوصاً به خمینی تسلیت گفت و مردم صلوات فرستادند و در ساعت 1830 به گفتار خود پایان داد، تعداد شرکت کنندگان حدود دو هزار نفر و اشخاص شناخته شده عبارت بودند از آقایان دکتر صدیقی، مهندس فلفلی، مهندس بازرگان، جمارانی، لواسانی، محلاتی، شجونی، لاهوتی اشکوری4، غروی، شجاعی، شیخ احمد کافی.
نظریه شنبه: شنبه نظری ندارد.
نظریه یکشنبه: صحت گزارش مورد تأیید است.
آمال
نظریه چهارشنبه: نظریه یکشنبه مورد تأیید است.
پاد
نظریه 20 ه 10: آقای فلسفی در چند مرحله سخنرانی خود سه مورد مندرج در متن خبر را مرتب تکرار نموده با توجه به کثرت شرکت کنندگان در مجلس سخنرانی وی گفتههای نامبرده نقل محافل میگردد اثرات مسموم کنندهای که این سخنان در افکار توده مردم علیه جشنهای 2500 ساله به بار میآورد پیشبینی میشود موجب بروز اعتراضات دستهجمعی محافل روحانی یا مذهبیون گردد که ضروری است باید برای پیشگیری از هم اکنون در فکر چاره بود.
961990 بایگانی صحت و سقم از ساواک تهران خواسته شده است.
صحت و سقم مطلب از ساواک تهران خواسته شده است.
محمودی 2 /1 /50
توضیحات سند:
1ـ راسل، برتراند آرتور ویلیام (RUSSEL.
Bertrand Arthur William) فیلسوف معاصر انگلیسی (1970-1872م) وی در کالج ترینیتی در کمبریج به تحصیل پرداخت و در سال 1895 م به عضویت کالج مزبور پذیرفته شد.
در سال 1894 پس از فراغ از کمبریج چند ماه به عنوان وابسته سفارت انگلیس در پاریس گذرانید و چند ماه نیز در برین به مطالعه کار سوسیال دمکراتها مشغول شد و سپس به انگلستان برگشت و یکسره به مطالعه فلسفه پرداخت و در سال 1908 به عضویت انجمن سلطنتی انگلستان انتخاب شد.
پس از شروع جنگ جهانی اول، راسل به سبب اعلامیهای که انتشار داد به 100 پوند جریمه محکوم گردید و کتابخانهاش توقیف شد.
در سال 1918 نیز به جهت مقاله ای که ضد جنگ در تریبونال (Tribunal) نوشته بود به 6 ماه حبس محکوم گردید.
در زندان اثر مهم خود را به نام «مقدمهای بر فلسفه ریاضی» introbuction to Mathematical Philosophy را نگاشت.
در 1920 «عمل و نظریه بلشویسم The Practice and Theory of Bolshevisn را پس از سفری کوتاه به روسیه نوشت و در همان سال به چین رفت و یک سال در دانشگاه پپینگ (Peping) در مباحث فلسفه سخنرانی کرد و سپس به انگلستان بازگشت و به نوشتن کتب عامه فهم پرداخت.
در 1938 به آمریکا رفت و در چند دانشکده به تعلیم پرداخت ولی در نیویورک به سبب بعضی نظرات اخلاقی از تدریس فلسفه محروم شد.
وی از 1944 به بعد بخش اعظم عمر خود را در انگلستان گذرانید.
در 1950 به اخذ جایزه ادبی نوبل نایل آمد.
از آثار معروف او قدرت (Power)، تاریخ فلسفه غرب (A History of western Philosophy) و آرزوهای نو برای جهان متحول (New Hopes for a Changling World) را باید نام برد.
در فلسفه راسل منطق اهمیت دارد.
وی فلسفهاش را به نام ذرهگرایی منطقی (Logical atomism) مینامد.
(ر.ک: فرهنگ معین، محمد معین)
2ـ جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی: رژیم شاه به تشویق روشنفکران دربار خود از سال 1337 در تدارک برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی برآمد تا سرانجام در 20 مهرماه سال 1350 این جشنها در خرابههای پرسپولیس در حوالی تختجمشید و بر سر قبر کوروش با حضور نمایندگان 69 کشور شامل بیست شاه و شیخ، پنج ملکه، 21 شاهزاده، شانزده رئیسجمهور، سه نخستوزیر، چهار معاون رئیسجمهور و دو وزیر امورخارجه و پانصد میهمان داخلی و خارجی برپا گردید.
برای پذیرایی از میهمانان 62 چادر که سه تای آن به عنوان سالن پذیرایی و 59 چادر دیگر برای استفاده مدعوین خارجی به پا داشته شده بود.
تدارک و سرو غذا به وسیله 159 سرآشپز، آشپز و گارسون که از رستوران «ماگزیم» پاریس به آن خرابه آورده شده بودند انجام میگرفت، هزار بطری شراب کمیاب سفارش شده بود.
غذاها روز اول شامل: تخم بلدرچین، خاویار، خوراک خرچنگ، بره سرخ شده با قارچ و طاووس سرخ شده با دل و جگر، توت فرنگی تازه که از پاریس آورده بودند، بود.
انجیر براق و تمشک مخصوص هم برای تنظیم مزاج تعارف میشد.
روز دوم: مراسم با رژه ارتش که با لباسها و سلاحهای اعصار مختلف تاریخ آذین شده بودند آغاز گردید و سرانجام پس از سه روز پذیرایی افسانهای در خرابههای پرسپولیس ادامه برگزاری این جشن باشکوه! به تهران حواله شد و هر کدام از میهمانان را به کاخی و هتلی هدایت کردند تا به میل و اختیار خود بگذرانند.
بگذریم که حدود شصت خبرنگار و عکاس و فیلمبردار در جشنها عکس و گزارش و فیلم تهیه میکردند و به طور مستقیم و از طریق ماهواره از بیست کانال تلویزیونی برای ده میلیون آمریکایی پخش شد و پهلویها با برگزاری این جشنها آخرین تیر ترکش خود را برای اسلامزدایی رها کردند.
3ـ منبع ساواک به اشتباه موزهفروش یا موزهگر را گوزه گر گزارش نموده است.
واقعه به این شرح است که:
در شاهنامه فردوسی که منابعش همه ایرانی است.
داستان معروفی آمده است که به طور واضح نظام طبقاتی و طبقات بسته و محصور دورۀ ساسانیان را نشان میدهد، نشان میدهد که تحصیل دانش نیز از مختصات طبقات ممتازه بوده است.
میگوید: در جریان جنگهای قیصر روم و انوشیروان، قیصر به طرف شامات که در آن وقت در تصرف انوشیروان بود قشون کشید و سپاه ایران به مقابله پرداخت، در اثر طول کشیدن مدت جنگ، خزانه ایران خالی شد، انوشیروان با بوذرجمهر مشورت کرد، قرار بر این شد که از بازرگانان قرضه بخواهند، گروهی از بازرگانان دعوت شدند.
در آن میان یک نفر موزه فروش [چکمه و کفش فروش] بود که از نظر طبقاتی چون کفشگر [کفاش، کفشساز، کفشفروش] از طبقات پست و پایین به شمار میآمد، گفت: من حاضرم تمام قرضه را یکجا بدهم به شرط اینکه اجازه داده¬شود، یگانه کودکم که خیلی مایل است درس بیاموزد به معلم¬سپرده شود:
بدو کفشگر گفت کاین من دهم
سپاهی زگنجور بر سر نهم
بدو کفشگر گفت کای خوب چهر
نرنجی بگویی به بوذرجمهر
که اندر زمانه مرا کودکی است
که بازار او بردلم خوار نیست
بگویی مگر شهریار جهان
مرا شاد گرداند اندرنهان
که او را سپارم به فرهنگیان
که دارد سرمایه و هنگ آن
فرستاده گفتا این ندارم برنج
که کوتاه کردی مرا راه گنج
بیامد برشاه بوذرجمهر
که ای شاه نیک اختر خوب چهر
یکی آرزو کرد موزه فروش
اگر شاه دارد به گفتار گوش
فرستاده گفتا که این مرد گفت
که شاه جهان با خرد باد جفت
یکی پور دارم رسیده به جای
به فرهنگ جوید همی رهنمای
اگر شاه باشد بدین دستگیر
که این پاک فرزند گردد دبیر
به یزدان بخواهم همی جان شاه
که جاویدبادا سزاوار گاه
بدو گفت شاه ای خردمند مرد
چرا دیو چشم تو را خیره کرد؟!
برو همچنان باز گردان شتر
مبادا کزو سیم خواهی وزر
چو بازرگان بچه گردد دبیر
هنرمند و با دانش و یادگیر
چو فرزند ما برنشیند به تخت
دبیری ببایدش پیروزبخت
هنر یابد از مرد موزه فروش
سپارد بدو چشم بینا و گوش
به دست خردمند مرد نژاد
نماند جز از حسرت و سرد باد
به ما بر پس از مرگ نفرین بود
چو آیین این روزگار این بود
هم اکنون شتر بازگردان به راه
درمخواه و از موزهدوزان مخواه
فرستاده برگشت و شد بادرم
دل کفشگر زان درم پر ز غم
(ر.ک: داستانهای استاد شهید مرتضی مطهری، گردآورنده: علیرضا مرتضوی)
4ـ آیتالله حسن لاهوتی اشکوری فرزند نصرالله در تاریخ 2 مهر 1306 در رشت متولد شد.
پس از طی دوره ابتدایی وارد حوزه علمیه رشت شد و یک سال بعد به قزوین رفت و از آنجا راهی قم شد در قم از محضر آیتالله بروجردی و درس خارج امام خمینی بهرهمند شد.
پس از چند سال به دستور امام به شهر خود برگشت و زمانی که امام را در پی حادثه خونین 2 فروردین در 15 خرداد 42 دستگیر کردند ایشان در رشت بود و به علت تلگرافی که به امام زده بود دستگیر و بازداشت کردند.
اما پس از مدتی آزاد شد.
چندی بعد به تهران آمد اما در تهران هم بازداشت شد و به شهربانی انتقال یافت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی آقای لاهوتی به امامت جمعه در گیلان منصوب شد و همچنین در اولین دورۀ مجلس شورای اسلامی از طرف مردم رشت به مجلس راه یافت وی در تاریخ 6 /8 /1360 درگذشت.
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد ارک تهران به روایت اسناد ساواک صفحه 406