صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: اظهارات حسن معتقد

تاریخ سند: 7 تیر 1346


موضوع: اظهارات حسن معتقد


متن سند:

از: 16/ ﻫ 1 تاریخ: 7 /4 /1346
به: 316 شماره: 5487/ ﻫ 1
موضوع: اظهارات حسن معتقد

نامبرده بالا اظهار می‌داشت که چندی قبل یکی از دانشجویان ایرانی مقیم آلمان کشته شده است و علت آن را چنین بیان کرد و گفت موقعی که شاهنشاه ایران به آلمان1 رفتند در آنجا دانشجویان ایرانی تظاهرات بسیار بزرگی بر علیه شاه ایران به عمل آورده بودند و این تظاهرات و مخالفت‌های دانشجویان آنقدر زیاد بوده است که یکی از دانشجویان در حین تظاهرات کشته شده است و سپس معتقد گفت که این مطلب را از رادیو پیک ایران2 که هر شب آن را می‌گیرد کسب می‌نماید و بعد معتقد راجع به اوضاع ایران گفت که این وضع خیلی خراب است و ما یک کشور زیر دست هستیم و پس از آن راجع به نایب‌السلطنه شدن علیاحضرت شهبانوی ایران3 گفت این موضوع در دو مجلس سنا و شورای ملی مطرح شد ولی مجلسین آن را رد کردند و شاه ایران هم مجبور شده است مجلس موسسان مسخره‌ای ایجاد کند و این موضوع را به تصویب برساند و بعد گفت که کلیه اخبار ایران دروغ و قلابی می‌باشد و من همیشه برعکس اخبار گزارشات رادیو ایران را قبول می‌کنم و بعد مجدداً گفت که دولت ایران یک دولت مستعمره است و سپس راجع به رستوران لنگر گفت که این رستوران متعلق به بنیاد پهلوی4 است.
ملاحظات
نظریه منبع- حسن معتقد دانش‌آموز سال پنجم ریاضی دبیرستان سعادت بوشهر و اهل بوشهر می‌باشد و ایشان حرف‌های دیگری هم از همین نوع زده.
نظریه رهبر عملیات- حسن معتقد فاقد پیشینه مضره سیاسی در این ساواک می‌باشد و احتمال دارد مطالب فوق صحت داشته باشد و سایر مشخصات وی در دست نیست متعاقباً تهیه خواهد شد. و اینکه معتقد بیان داشته رستوران لنگر متعلق به بنیاد پهلوی می‌باشد صحیح نیست و شخصی به نام امیر علائی آن را با اجازه شهرداری تاسیس و اجاره نموده است. مروارید
عیناً به استحضار ریاست بخش 315 برسد.
316- 24 /4 /46
آقای کاشی ریاست بخش 315 ملاحظه فرموده‌اند نسبت به تکمیل سوابق محصل مزبور و کنترل اعمال او اقدام فرمایند. 1 /5 /46

توضیحات سند:

1. در خرداد 1346 (اول ژوئن 1967 م) محمدرضا پهلوی و همسرش فرح دیبا به دعوت رسمی رئیس جمهور آلمان به این کشور سفر کردند. در اعتراض به این سفر موج عظیمی از اعتراض‌ها سراسر آلمان را فرا گرفت، به طوری که برخی دیدارهای شاه مختل شد. این اعتراض‌ها به وسیله اتحاد سوسیالیستی دانشجویان آلمان و شرکت کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایران تدارک می‌شد که در بیشتر موارد به خشونت منجر می‌شد. در دومین روز این دیدار هنگام ورود شاه و فرح به یک سالن تئاتر، تظاهرات به اوج خود رسید و در نتیجه یک دانشجوی آلمانی به نام « بنواونه زورگ» به ضرب گلوله کشته شد.
2. رادیو پیک ایران این رادیو ارگان روزانه حزب توده بود و از سال 1339 تا پاییز سال 1355 فعالیت داشت. مرکز آن در بلغارستان (صوفیه) بود و از ایستگاه رادیوی این کشور پخش می‌شد. مسئول این رادیو مدتی حمید صفری بود و سپس فرج‌الله میزانی (با نام مستعار جوان جوانشیر) از پلنوم 12 (1347) مسئول آن شد. اعضای تحریریه و گویندگان رادیو پیک عبارت بودند از هوشنگ ناظمی (نام مستعار امیر نیک آیین)، بهرام دانش، رحیم نامور، محمد پورهرمزان، ملکه محمدی، کاظم ندیم و افراد دیگری که به طور متناوب در اداره رادیو فوق شرکت داشتند.
سیاست و سازمان حزب توده، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تهران، 1370
3. فرح دیبا (پهلوى)، در مهرماه سال 1317 ﻫ ش از پدری آذربایجانى به نام سهراب و مادری گیلانى به نام فریده قطبى گیلانى، در تهران به دنیا آمد. پدر فرح، سهراب دیبا افسر ارتش بود که هنگام تولد فرح براى انجام مأموریتى در رومانى، که در آن زمان رژیم سلطنتى داشت، به سر مى‌برد. فرح در کودکى پدر را از دست داد و با مادرش راهى تهران شد. در تهران تحت سرپرستى مادر با مراقبت و حمایت دایی‌اش بزرگ شد.
تحصیلات خود را در تهران ابتدا در مدرسه‌ی ایتالیایی‌ها (مدرسه‌ی خواهران کاتولیک) و سپس مدرسه‌ی ژاندارک و دبیرستان رازى به انجام رساند و براى ادامه‌ی تحصیل به فرانسه اعزام و در رشته‌ی معمارى مشغول تحصیل شد. ضمن تحصیل، با گروه‌هاى دانشجویان ایرانى مقیم فرانسه، که در آن زمان بیشتر گرایش‌هاى چپى داشتند، آشنا شد. پسر دایى او رضا قطبى هم در میان این دانشجویان بود و روابط نزدیک بین آن دو، بالطبع در گرایش و کشش او به سمت این فعالیت‌ها بى تأثیر نبود.
فرح هنگام تحصیل در پاریس، از نظر تأمین هزینه‌ی تحصیل و اقامت خود در پاریس در مضیقه بود و تحت تأثیر شرایط محیط زندگى خود و رواج افکار و عقاید کمونیستى در فرانسه‌ی آن روز گرایش‌هاى چپى پیدا کرد، به طورى که احسان طبرى از رهبران حزب توده بعدها در کتاب «کژراهه» خود نوشت: « در حوزه‌هاى حزب توده در پاریس نیز حضور مى‌یافت. دوستان او نیز همه گرایش‌هاى چپى داشتند و پسردایى فرح، رضا قطبى که او هم در پاریس تحصیل مى‌کرد به گروه‌هاى چپ پیوسته بود. فرح اولین ملاقات خود را با شاه در یک مجلس پذیرایى که از طرف سفارت ایران در پاریس ترتیب داده شده بود خوب به خاطر مى‌آورد. ... دو ماه بعد از این ملاقات، فرح براى گذراندن تعطیلات تابستانى به تهران آمد و عمویش اسفندیار دیبا که در آن موقع در دربار کار مى‌کرد، او را براى گرفتن یک بورس تحصیلى به اردشیر زاهدى معرفى کرد. اردشیر زاهدى که در آن موقع داماد شاه بود، دفترى در دربار داشت و ضمن سایر کارها به امور دانشجویان ایرانى در خارج هم رسیدگى مى‌کرد. اردشیر زاهدى از قیافه و هیکل متناسب و طرز صحبت این دختر خیلى خوشش آمد و او را براى همسرى شاه مناسب تشخیص داد. فرداى همان روز شهناز دختر شاه و همسر اردشیر زاهدى هم فرح را دید و پسندید و تمام داستان از همین جا آغاز شد. و طى یک ضیافتى که شهناز و اردشیر زاهدى برپا کردند وسیله‌اى به دست آمد تا با هم بیشتر آشنا شوند و با یکدیگر به گفت‌ وگو پرداختند ... مراسم ازدواج بعد از ظهر دوشنبه 29 آذرماه 1338 برگزار و در همان شب مجلس شام و ضیافت باشکوهى در کاخ گلستان منعقد گردید. » فرح که از خانواده‌ای متوسط به دربار راه یافته بود به زراندوزی و اشرافی‌‌گری پرداخت. وی که شیفته و مفتون فرهنگ غرب و فاقد هرگونه هویت ملی و دینی بود با ورود به دربار به عقده‌گشایی پرداخت. خریدهای مجلل او از مغازه‌های پاریس، برگزاری جشن‌های مسرفانه، برپایی جشن تاجگذاری و جشن هنر شیراز نمونه‌ای از تمام واقعیت بود. عمده کارهای او مدرن‌گرایی از نوع مبتذل و تقلید از نمادهای غربی و تبلیغ و اشاعه بی‌بند و باری بود که جامعه را به سوی انحطاط می‌برد. فرح بعد از مرگ شاه هرگز درباره‌ی میزان ثروت و ارثیه‌اى که به او رسید سخنى بر زبان نیاورد، ولى با کمترین تخمین، دارایى او به دهها میلیون دلار بالغ مى‌شود. وى در یک خانه مجلل در شرق آمریکا زندگى مى‌کند و ویلایى نیز در جنوب فرانسه دارد، ولى غالبا در آمریکا به سر می‌برد و سالى یکى دوبار هم براى گردش و تفریح و خرید به فرانسه مى‌آید. پسر کوچک فرح علیرضا و دخترش لیلا خودکشی کرده‌اند و فرحناز با وی زندگی می‌کند. او با پسر بزرگش رضا پهلوى رفت و آمد زیادى ندارد.
رک: زنان دربار به روایت اسناد، فرح پهلوی ،3 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی
4. بنیاد پهلوی در سال 1337 به جای دفتر املاک اختصاصی تاسیس شد. این بنیاد در ظاهر یک سازمان خیریه بود که از ثروت شخصی شاه تامین می‌شد. در سال 1340 دارایی بنیاد بالغ بر 135 میلیون دلار بود و‌ همان سال اسداله علم به عنوان مدیر عامل آن برگزیده شد. تحت نام این بنیاد خیریه، اعضای خانواده‌ی سلطنتی دست به چپاول و غارت سرمایه‌های کشور و انتقال آن به خارج زده بودند. در حقیقت هزینه‌های واقعی این بنیاد برعهده‌ی دولت گذاشته شده بود. دولت علاوه بر تامین بودجه‌ی این بنیاد به سایر بنیادهایی که از سوی اعضای خانواده‌ی سلطنتی تاسیس شده بودند، نیز کمک می‌کرد. به طور مثال بنیاد فرح پهلوی 22 میلیون دلار و بنیاد اشرف 105 هزار دلار در سال کمک دریافت می‌داشتند. ثروت و فساد این بنیاد چنان وسیع بود که در سال 1357 مقاله‌ای تحت عنوان «اختاپوس صد پا» در آلمان منتشر شد که راجع به تسلط مالی و اقتصادی بنیاد پهلوی بود. در سال 1330 محمدجعفر بهبهانیان با حمایت اسداله علم برای رسیدگی به املاک بنیاد پهلوی انتخاب و پس از مدتی مدیر کل املاک بنیاد شد.
برای اطلاع بیشتر راجع به این بنیاد ر.ک: گراهام،‌ رابرت،‌ ایران سراب قدرت، ترجمه‌ فیروز فیروز‌نیا، تهران،‌سحاب کتاب،‌ 1378. فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه‌ی ح. مهران، تهران،‌ اطلاعات، 1374 و غلامرضا، نجاتی، تاریخ سیاسی بیست‌ و پنج ساله‌ ایران،‌ تهران، موسسه‌ خدمات فرهنگی رسا، 1371


منبع:

کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان بوشهر، کتاب 1 صفحه 65

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.