تاریخ سند: 8 آبان 1357
متن سند:
از: پاریس
به: 322 شماره: 377
شهاب الدین اشراقی داماد خمینی اظهار داشته:
1.
مهندس بازرگان هرچه سعی کرده خمینی را متقاعد سازد که تعدیلی در نظرات آقای خمینی و آقای شریعتمداری به وجود آورد، موفق نشده و خمینی ضمن آن که شریعتمداری را به علت حمایت از عنوان نمودن قانون اساسی، که ادامه برقراری رژیم سلطنت را در بردارد، مورد حمله قرار داده، حتی حاضر نشده است مسائل و پیشنهادات مورد نظر شریعتمداری را بشنود.
در نتیجه آقای شریعتمداری پس از اطلاع از موضوع، داماد و فرزند خود را برای مذاکره به پاریس فرستاده و پس از مذاکراتی مفصل خمینی پیشنهاد نموده که شریعتمداری بایستی از حمایت قانون اساسی دست بردارد و اعلامیه ای منتشر و از مسئله حکومت ملی اسلامی پشتیبانی کند و شریعتمداری نیز به همین ترتیب در تهران اعلامیه ای منتشر و برای اولین بار به نحوی از تز خمینی دفاع نموده و خود را در اختیار خمینی گذارده است.
ارتباطات در حال حاضر به خوبی برقرار می باشد.
2 .
دکتر سنجابی1 نیز در مذاکرات با خمینی تسلیم نظرات او شده و نامبرده را به عنوان رهبر مذهبی و سیاسی احزاب جبهه ملی معرفی و از منزل خمینی با تهران مذاکره و پیشنهاد نموده که عکس خمینی به جای عکس مصدق2 در مراکز حزب نصب گردد.
توضیح: رادیو پاریس و همچنین دو روزنامه با سنجابی مصاحبه نموده و نامبرده از خمینی طرفداری و اعلام نموده که شاه ایران نمیتواند قانون اساسی ...
[جای خالی در متن اصلی] مردم به انجام برساند و چندین بار علیه قانون اساسی اقدام کرده است.
3 .
سفیر فرانسه در تهران اقداماتی را به منظور آزادی عمل خمینی در مورد مصاحبه با روزنامه ها و تلویزیون3 به عمل آورده در نتیجه دولت فرانسه از نظر فعالیت سیاسی وی منصرف و کاملاً به او آزادی عمل سیاسی داده است و تا کنون دوبار با تلویزیون فرانسه مصاحبه نموده و نظر خود را در مورد حکومت اسلامی اعلام و عنوان نموده که این پدر و پسر، مملکت را به بیگانه فروخته و ما حاضر نیستیم که فرزند او را تحمل کنیم و دنیا حقانیت ما را به رسمیت شناخته است.
ضمناً سفیر فرانسه در لبنان نیز به پاریس آمده و با نامبرده مذاکره، لیکن از موضوع مذاکره اطلاعی در دست نیست.
4 .
دکتر حجازی، بهشتی،4 مطهری،5 سنجابی و نماینده آقای گلپایگانی و تعدادی از استادان دانشگاه و بازاریان تهران به دیدن نامبرده آمده، لیکن حجازی و بهشتی را نپذیرفته6 است و از هنگامی که در پاریس مقیم شده، مواضع او نسبت به گذشته مستحکم تر گردیده و مذاکرات هیچ فردی در او مؤثر نشده است.
5 .
جسته گریخته شنیده شده که یک گروه مسلح مذهبی در تهران شکل گرفته و قرار است مقدمات تشکیل این گروه در شهرستانها نیز به وجود آید، لیکن تا کنون آقای خمینی نظر صریح خود را در این زمینه اعلام ننموده است و گفته است چنانچه لازم بداند دستور خواهد داد که مبارزه جهاد، به صورت مسلحانه در سراسر ایران شروع شود.
فرجادی
توضیحات سند:
1.
کریم سنجابی فرزند قاسم سنجابی (سردار ناصر، رئیس ایل سنجابی) در سال 1283 ش در سنجابی از محلات کرمانشاه متولد شد.
تحصیلات ابتدایی را در قصر شیرین و دوره اول متوسطه را در کرمانشاه و دوره دوم متوسطه را در تهران و دوره لیسانس را در مدرسه عالی حقوق گذارند.
در سال 1307 جزو اولین گروه محصلین اعزامی به فرانسه رفت و در آنجا مجدداً دوره لیسانس حقوق را در دانشگاه نانسی و دوره دکترای حقوق را در دانشگاه پاریس و رساله خود را راجع به کشاورزی و روستاییان و مالکیت ارضی در ایران به زبان فرانسه در سال 1313 گذارند و در همان سال به ایران بازگشت.
سنجابی مشاغلی را در اداره کل اوقاف، وزارت فرهنگ و وزارت دارایی به عهده داشت و در همین حال ابتدا دانشیار و سپس استاد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد.
در سال 1322 به سمت رئیس دانشکده حقوق برگزیده شد.
و در سال 1325 جزو هیأتی بود که اولین برنامه هفت ساله صنعتی ایران را تدوین کرد.
در سال 1330 در کابینه مصدق وزیر فرهنگ بود، امّا برای شرکت در انتخابات دوره هفدهم از این سمت استعفا داد.
وی در سفرهای مصدق به شورای امنیت سازمان ملل و دیوان داوری لاهه با وی بود و در لاهه به عنوان قاضی اختصاصی ایران در دادگاه شرکت کرد.
در آغاز انقلاب به پاریس رفت و در نوفل لوشاتو به دیدار حضرت امام (ره) رفت و با اعلام موافقت با مواضع امام، با حرکت انقلاب اسلامی همگام گشت و در کابینه بازرگان مدتی کوتاه سمت وزارت امور خارجه را داشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی جبهه ملی در یک موضع گیری سیاسی اعلام کرد که حکومت اسلامی به بن بست رسیده است.
حضرت امام (ره) با مرتد دانستن افرادی که چنین بیانی دارند، باعث برچیده شدن این گروه از کشور شد و سنجابی از ایران گریخت.
وی نهایتاً در اول تیر ماه سال 1374 در سن 90 سالگی درگذشت.
بخش تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد آمریکا خاطرات او را تحت عنوان «امید و نا امیدیها» پس از مرگش منتشر کرد.
2.
دکتر محمد مصدق ملقب به مصدق السلطنه فرزند میرزا هدایت در سال 1261 ش به دنیا آمد.
در سن 17 سالگی مستوفی خراسان شد.
تحصیلات مقدماتی را در تهران به انجام رسانید و در سال 1287 برای تحصیلات عالیه به پاریس رفت.
بعد از اتمام دوره مدرسه علوم سیاسی پاریس، به دانشگاه توشاش سوئیس وارد شد و در سال 1293 با اخذ درجه دکتری در حقوق، به ایران بازگشت.
چون مخالف قرارداد 1919 ایران و انگلیس بود، در بهار 1298 به سوئیس بازگشت و قصد داشت در آنجا مشغول کار شود که کابینه مشیرالدوله برای تصدی وزارت دادگستری از وی دعوت کرد.
در حین مراجعت به ایران در پائیز 1299 به حکومت فارس منصوب شد.
با این همه در همان سال از شناسایی کودتای سیدضیاءالدین طباطبائی امتناع ورزید.
پس از سقوط سید ضیاءالدین در سال1300 به وزارت دارایی منصوب شد و به اصلاحات در این وزارتخانه پرداخت.
در سال 1301 به حکومت آذربایجان دست یافت و بعد از چندی به علت عدم موافقت دولت مرکزی با نظریات او از این سمت استعفا داد.
در سال 1302 وزیر امور خارجه شد در سال 1303 در دوره پنجم قانونگذاری به نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای ملی انتخاب گردید و در این دوره با واگذاری سلطنت به سردار سپه مخالفت کرد.
در دوره ششم مجدداً به وکالت مجلس از طرف مردم تهران انتخاب شد و ضمن مخالفت با تشکیل مجلس مؤسسان، پس از اتمام این دوره چون دولت در انتخابات مجلس دخالت کرد، از سیاست کناره گرفت و در قریه احمدآباد در غرب تهران اقامت گزید،.
با اینکه به کلی از سیاست کناره گرفته بود، در چهارم تیرماه 1319 به وسیله شهربانی تهران توقیف شد و پس از اعزام به بیرجند، تا آذرماه همان سال در زندان عمومی آن شهر محبوس بود.
سپس مجدداً به احمدآباد تبعید شد.
پس از وقایع شهریور 1320 در دوره چهاردهم و شانزدهم بار دیگر از طرف مردم تهران به وکالت مجلس شورای ملی انتخاب گردید.
در این دوره برای استیفای حفاظت ایران از شرکت نفت ایران و انگلیس و دولت انگلستان جبهه ملی را با موافقت دربار و محمدرضا پهلوی تشکیل داد و به مبارزه پرداخت و در 29 اسفند 1329 با حمایت مردم و فعالیت های آیت الله کاشانی(ره) و فدائیان اسلام، قانون ملی شدن صنعت نفت را از تصویب مجلس شورای ملی گذراند در اردیبهشت 1330 برای اجرای این قانون و خلع ید از شرکت نفت سابق، نخست وزیری ایران را قبول کرد.
موفقیت مصدق در جریان نهضت ملی شدن نفت، مرهون حمایت ها و پشتیبانی های روحانیون و نیروهای مذهبی بود که در رأس آنها آیت الله کاشانی قرار داشت.
اما بروز اختلاف میان آیت الله کاشانی و مصدق که با تفکرات لیبرالیستی و ملی گرایی همواره مدافع جدایی دین از سیاست بود، موجب گردید که حکومت شاه با همکاری سیا، نقشه هایی را برای سرنگونی حکومت مصدق طرح ریزی کنند.
در تیرماه 1331 با اینکه مجلس جدید (دوره هفدهم) به نخست وزیری او رأی تمایل داده بود، به سبب اختلاف نظر با محمدرضا پهلوی برای تصدی وزارت دفاع ملی، از تشکیل دولت جدید استنکاف کرد و شاه، قوام السلطنه را به نخست وزیری منصوب نمود، ولی ملت با قیام سی تیر به رهبری آیت الله کاشانی مجدداً او را به نخست وزیری برگزید.
در 28 مرداد 1332 دولت مصدق سقوط کرد و او پس از محاکمه در یک دادگاه نظامی، به 3 سال زندان محکوم شد.
در شهریور 1335 از زندان آزاد شد و در احمدآباد تحت نظر قرار گرفت.
مصدق در 14 اسفند 1346 بر اثر بیماری درگذشت.
3.
حضرت امام(ره) علاقهای به مصاحبه مطبوعاتی نداشتند.
علت را خود ایشان چنین توضیح می دهند: « مطبوعات بینالمللی بیشتر به دبدبه و کبکبه و طمطراق و تشریفات لفظی توجه دارند...
.
نه به بدبختی های مردم ایران و یا فشاری که تحمل می کنند.
» در 4 /2 /57 آقای لوسین ژرژ، خبرنگار روزنامه معروف و پر تیراژ لوموند چاپ فرانسه از امام خمینی (ره) در خواست مصاحبه می کند.
مدت ها بود که مجامع غربی در انتظار روزی بودند که امام با آنان به گفتگو بپردازد و مردم غرب علت مخالفت ایشان را با رژیم شاه و طرح و برنامه آینده انقلاب و خلاصه دلایل مبارزه ملی - مذهبی این مرجع بزرگ شیعی را از زبان خودشان بشنوند.
امام ابتدا نمی خواستند به درخواست آنان جواب مثبت بدهند، اما چون قدری از سوابق این روزنامه مطلع شدند و دریافتند که لوموند در گذشته، حقایقی از اوضاع ایران را منعکس ساخته و بعضی جنایت شاه را برملا کرده است، دعوت روزنامه را برای مصاحبه پذیرفتند.
این مصاحبه بسیار مهم و کاملاً صریح و بی پرده است.
مصاحبه امام با لوموند اثر نیکویی داشت و در غرب بسیار مورد توجه واقع شد.
اعتبار فراوان این روزنامه و تیراژ بسیار بالای آن در این امر تأثیر فراوان نهاد.
کوثر، ج 1، ص 454
4.
آیتالله شهید دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی فرزند سید فضل الله در دوم آبان 1307ش در اصفهان متولّد شد.
خانوادهی وی، روحانی و پدرش، از زهاد اصفهان بود.
تحصیلات را در سن چهار سالگی با فراگیری قرآن آغاز کرد و پس از طی مراحل ابتدایی و همزمان با تحصیل در دبیرستان پس از شهریور 1320، تحصیل دروس حوزوی را در مدرسهی صدر آغاز نمود.
تا سال 1325 ادبیات عرب، منطق، کلام، سطوح فقه و اصول را به پایان رساند، سپس به قم مهاجرت نمود و در درس حضرات آیات: حجت، علامه طباطبائی، شیخ مرتضی حائری یزدی، آیتالله سیّدمحمّدتقی خوانساری، آیتالله بروجردی و...
حاضر شد و از سال 1327، دروس جدید دانشگاهی را آغاز کرد و زبان انگلیسی را فرا گرفت.
در سال 1330 از دانشکدۀ معقول و منقول لیسانس گرفت و تدریس را در دبیرستان های قم شروع نمود.
از سال 1330 ـ 1335، در درس اسفار علامه طباطبائی حاضر شد و درس امام خمینی را درک نمود.
در دوران نهضت ملّی شدن نفت، از فعالان سیاسی بود.
دبیرستان دین و دانش و فصلنامهی مکتب تشیع را در قم با جمعی از دوستانش تأسیس نمود و دروس عالی دانشگاهی را در سالهای 1335 ـ 1338 به پایان رساند و دکترای فلسفه از دانشگاه تهران گرفت.
از سال 1338، جلسات بحث های علمی و کلامی را در تهران با همکاری آیتالله سیّدمحمود طالقانی، شهید آیتالله مرتضی مطهری و...
دایر کرد و به جذب تحصیلکردهها و اهل پژوهش پرداخت و با آغاز نهضت اسلامی، در متن مبارزات قرار گرفت.
پس از سالهای 1343، به دستور آیتالله سیّدمحمّدهادی میلانی، به آلمان رفت و در مسجد هامبورگ به تربیت نفوس و تبلیغ دین مشغول شد.
در آنجا اتحادیهی انجمنهای اسلامی دانشجویان را تأسیس و مرکز اسلامی هامبورگ را راهاندازی نمود و بیش از 5 سال در آلمان بود.
به زبان آلمانی مسلط شد و به کشورهای سوئد، بلژیک، هلند، ایتالیا، فرانسه، آمریکا...
مسافرت نمود.
در سال 1349، به ایران بازگشت.
در سال 1350 به تشکیل جلسات تفسیر قرآن و کار پژوهش و تحقیق همت گماشت، جامعه روحانیت تهران را با جمعی از علمای مبارز تأسیس نمود و با اوج گیری نهضت اسلامی در سال های 1356 ـ 1357، نقش مدیریت و رهبری را در داخل به عهده گرفت.
شورای انقلاب اسلامی را به دستور حضرت امام(ره)، با جمعی تأسیس و در اوایل پیروزی انقلاب، حزب جمهوری اسلامی را راهاندازی کرد.
در مجلس خبرگان قانون اساسی نقش مدیریت داشت و در سال های 1357 ـ 1360، به عنوان شخصیت کمنظیر در عرصهی انقلاب و سیاست، پیرو حقیقی راه امام و خط امام بود.
آیتالله دکتر بهشتی با حکم حضرت امام(ره)، به عنوان رئیس دیوانعالی کشور منصوب شد.
شهید آیتالله بهشتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی نقش فعال داشت و در برابر جریان نفاق، الحاد و لیبرالیسم ایستادگی نمود.
و سرانجام در هفتم تیر 1360، با بمبگذاری یکی از عناصر سازمان منافقین در حزب جمهوری اسلامی به همراه 72 تن از یاران امام(ره) به شهادت رسید.
ر.ک: شهید آیتالله دکتر سیّدمحمّد بهشتی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1378
5.
آیتالله شهید حاج شیخ مرتضی مطهری در روز 12 جمادی الاولای 1339 ق / 13 بهمن 1298 ش در شهرستان فریمان، در خانواده ای متدیّن، دیده به جهان گشود.
پدر او، مرحوم شیخ محمّدحسین مطهّری، از شخصیّت های مذهبی مورد احترام در استان خراسان و سایر نقاط بود که عمر خود را، در تبلیغ و ترویج دین مبین اسلام صرف کرده بود.
استاد مطهّری، تحصیلات ابتدائی خود را در مدرسه فریمان آغاز کرد و در سال 1311 ش، در دوازده سالگی، به مشهد رفت و مقدّمات علوم اسلامی را از منطق، فلسفه، حقوق اسلامی و ادبیات عرب فرا گرفت و در همان حال، علاقه خاصّی نسبت به مسائل فلسفه الهی، توجیه هستی، انسان و عرفان، توحید و خداشناسی داشت و آرزو می کرد که در آینده، در این رشته تخصّص یابد.
استاد، در 17 سالگی (1316 ش) به قم ـ که در آن زمان، شهر بسیار کوچکی بود ـ رفت و از محضر علمائی چون آیت الله سیّدمحمّد محقّق معروف به محقّق داماد، آیت الله سیّدمحمّد حجّت و آیت الله صدر در فقه و اصول، بهره کافی یافت.
در سال 1319 ش، به درس حضرت امام خمینی (ره) راه یافت و از محضر ایشان، در زمینه فلسفه و عرفان، به مدّت دوازده سال (1331 ـ 1319) بهره علمی وافر برد.
در سال 1323، حضرت آیت الله العظمی بروجردی، بنا به تقاضای اساتید و علمای قم، از زادگاه خویش به این شهر نقل مکان نمود و به تدریس و تحقیق در اصول و فقه و سایر علوم اسلامی، مشغول شدند و استاد مطهّری نیز، همگام با اساتید برجسته حوزه، به مدّت هشت سال (1331 ـ 1323) از محضر ایشان بهره مند شد.
استاد مطهّری، در سال 1329، در محضر درس حضرت آیت الله طباطبائی حاضر شد و مبحث الهیّات از کتاب شفای ابوعلی سینا و همچنین درس فلسفه را، به همراه شهید بهشتی و امام موسی صدر، فرا گرفت که حاصل آن، کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» بود.
شهید مطهّری، در سال 1331، از قم به تهران عزیمت کرد و در همان سال، با دختر یکی از علمای مشهور خراسان، مرحوم آیت الله روحانی ازدواج نمود و حدود بیست سال، به تدریس فلسفه اسلامی، در مدرسه مروی پرداخت.
در سال 1332، اوّلین مقاله اش در مجلّه حکمت و در سال 1334، جلد اوّل کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم انتشار یافت.
در همین سال، از دانشگاه تهران، برای تدریس در دانشکده الهیّات و معارف اسلامی دعوت شد و به مدّت 22 سال استادی این دانشکده، در رشته علوم معقول و سال ها نیز سرپرستی گروه فلسفه و حکمت اسلامی آنجا را به عهده داشت.
در فاصله سال های 1334 تا 1356، بنا به دعوت دانشجویان و انجمن های اسلامی دانشگاهی و هیئتهای علمی دانشکده ها، برای دانشجویان، سخنرانی های متعدّدی ایراد می کرد و مسائل گوناگون اسلامی را، منطبق با شرایط روز جامعه، مورد تجزیه و تحلیل قرار می داد و همچنین، سخنرانی های مختلفی در حسینیه ارشاد، مسجد الجواد و دیگر مؤسّسات اسلامی و علمی، انجام می داد.
شهید مطهّری، در شب عاشورای 1383 ق.
/ خرداد 1342 ش، بر فراز منبر، سخنرانی آتشین و انقلابی خود را آغاز کرد و به طور مستقیم و قاطع، به محمّدرضا پهلوی حمله کرد و در شب چهارشنبه 15 خرداد 42، ساعت یک بعد از نیمه شب، به دست عوامل رژیم شاه دستگیر و به زندان موقّت شهربانی منتقل شد و 42 روز در زندان به سر برد.
پس از تبعید امام خمینی (ره) در آبان 1343، با تشکیل جامعه روحانیّت مبارز، استاد مطهّری، به عضویّت آن درآمد و به عنوان نماینده فکری امام، به فعّالیّتهای مبارزاتی پرداخت و پس از ورود امام به ایران، از طرف ایشان به عضویّت شورای انقلاب منصوب شد.
استاد مطهّری، سرانجام در روز دوشنبه یازدهم اردیبهشت 1358، مورد اصابت گلوله گروه منحرف فرقان قرار گرفت و به فیض عظمای شهادت نائل شد.
استاد مطهّری، به علماء و دانشمندان بزرگ اسلام از جمله صدرالمتألّهین شیرازی، علاقه ویژه ای داشت، چنان که اوّلین نوه دختری خویش را، صدرا نام نهاد و برای نشر کتابهایش، نام صدرا را برگزید و امّا در بین استادان عصر، بیش از همه با امام خمینی (ره)، پیوند روحی و معنوی ویژه ای داشت و نسبت خود را به امام، مانند نسبت مولوی به شمس می دانست.
حضرت امام خمینی (ره)، درباره ایشان، فرمودند: مطهّری، فرزندی عزیز برای من و پشتوانه محکم برای حوزه های دینی و علمی و خدمتگزاری سودمند، برای ملّت و کشور بود.
من، به دانشجویان و طبقه روشنفکران متعّهد، توصیه می کنم که کتابهای این استاد عزیز را، نگذارند با دسیسه های غیراسلامی، فراموش شود.
از استاد شهید، افزون بر یکصد جلد کتاب در زمینه های مختلف علوم اسلامی نشر یافته که به صورت مجموعه آثار، در 20 جلد منتشر شده است.
شهید علاّمه آیت الله مرتضی مطهّری به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران 1380
6 .
روزنامه کیهان، شماره 11772 به تاریخ 23 /10 /61، متن سخنرانی شهید بهشتی در جمع مردم اصفهان را که در تاریخ 19 /11 /58 ایراد شده، به چاپ رسانده است.
شهیدبهشتی در بخشی از این سخنرانی در خصوص ملاقات با امام در پاریس می گوید: « در آن روزهائی که اولین راهپیمائیهای میلیونی راه افتاده بود، می دانید که امام پس از دومین راهپیمائی، یعنی راهپیمائی چهارم شوال(16 شهریور) که بدون خونریزی برگزار شد و 17 شهریور که جمعه سیاه حادثه میدان شهدای تهران بود که ایشان به پاریس رفته بودند...
پس از سال ها بود که محروم بودیم از دیدار ایشان، فرصتی بود برای دیدارشان.
آنجا برای چند مسئله رفته بودم.
یکی از مسائلی که با ایشان مطرح کردم، در ایران مکرر، حتی افراد برجسته، مطرح میکردند در مباحثاتی که داشتیم، مربوط بود به همین مسئله مبارزه و ابعاد آن و پیوند مبارزه با شهادت، مخصوصاً حضور خواهران در میدان مبارزات.
از ایشان سؤال کردم که بعضی از آقایان مجتهدین[که] با آن ها صحبت کردیم، اینها در این که ما اقدام می کنیم و دعوت می کنیم مردم را برای راهپیمائیها، پس از حادثه 17 شهریور تهران، دچار تزلزلی و تردیدی شدهاند؛ میگویند شما مردم را به قتلگاه دعوت می کنید...
» شهید آیت الله دکترسیدمحمد حسینی بهشتی به روایت اسناد ساواک .
ص 328
منبع:
کتاب
آیتالله شیخ شهابالدین اشراقی به روایت اسناد ساواک صفحه 366