صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

تاریخ سند: 26 خرداد 1341


متن سند:

ساعت 1115 روز 25 /3 /41 آقای طالقانی در تکیه دزاشیب به منبر رفت و بعد از قرائت آیاتی از قرآن مجید اظهار داشت : کثافات و لجن زار از صدر اسلام بوده است اکنون هم در این محیط لجن زاری است متعفن که مرکز و محل تولید هزاران پشه و مگس است و دائما به مردم حمله و هجوم می آورند.
البته برای دفع آنها ممکن است امشی زد ولی به طور مسلم مجددا همان لجن زار تولید میلونها مگس و پشه دیگر می کنند پس می بینم که تلاش اولیه برای دفع آنها بی فایده بوده است بنابراین برای ریشه کن نمودن بایستی منجلاب را که مولد پشه و مگس است تخلیه نمود و محل آن را پر کرد و گلکاری نمود.
خوب از این مجالس چه نفعی عاید شما شده است؟ همین نشستن و گریه کردن که کار نشد.
در صدر اسلام هم چندین کیش و فرقه بودند.
در قرآن مجید وجود یهودیان اعلام خطر نمود ـ دشمن ما مسلمانان یهودیان هستند.
همین جهودهایی که به نظر شما کوچک می آیند ـ بلی .
قرآن اعلام خطر نموده ـ اقتصاد مملکت.
بورس زمین.
پولها همه در اختیار یهودیها قرار گرفته است.
صهیونیسم اسرائیل و فرقه بهائیت1 ـ ستون پنجم استثمار بیگانه در این کشور.
این یهودیها می آیند در یک بیابان و با سازش قبلی مسئولین چند خیابان احداث می کنند و زمینهای آن جا را به من و شما می فروشند آن وقت یک مرتبه بورس زمین تنزل پیدا می کند و زمین خریداری شده بیخ ریش من و شما می ماند و برای هیچ وقت هم دیگر خریدار ندارد در عوض یارو با پول بدست آورده می رود هروئین ـ تریاک و فیلم های خلاف عصمت برای ما وارد می کند در این حین شخصی که در صف چند نفر معمم نشسته بود فریاد زد «این فیلم» در هولیوود توسط جهودها تهیه می شود من کتاب خط جهود را نوشتم شش ماه مرا به عدلیه کشانیدند» این شخص شناخته نشد شخصی بود 55 ساله دارای قدی متوسط و عینک سفید به چشم داشت.
طالقانی ادامه داد بلی این شخص (خطاب به گوینده) چند زبان خارجی می داند به خارج مسافرت نموده زحمت کشیده کتابی نوشته حق دارد ناراحت شود.
یهودیان دشمن من و تو هستند ـ دشمن اسلامند ـ امثال همین اشخاص در روضه خوانی هم ممکن است شرکت کنند و احیانا اشک تمساح هم برای حضرت سیدالشهداء بریزند ولی برو ببین شبها با همان یهودیها و بهائیها سر میزهای مشروب در کاخ هایی که با سنگ مرمر بنا نموده اند با چه وضعی هستند.
بلی در همان کاخ های مجلل سرنوشت بنده و جنابعالی در دست اینها است با فریاد خطاب به مردم گفت قرآن می گوید منافق را در صف خود راه ندهید ـ اینها منافق هستند در صفوف ذاکرین امام حسین جای اینها نیست ـ ای بیچاره این فقط می آید در روضه خوانی تو را خر کند تا در موقع انتخابات از تو استفاده کنند ـ جای اینها اینجا نیست اینها دشمن ابا عبداللّه حسین هستند امروز صبح که از سرپل تجریش می آمدم دیدیم لای درب کافه های مشروب فروشی باز شده به طور قطع فردا همه دربها باز می شود ـ این کشور اسلامی است این بابا که در عزای حسینی شرکت می کنند نمی بینید در همان زمان دسته دسته می روند در این امکنه و عرق می خورند و اشعاری از خیام هم می خوانند.
خجالت بکشید.
قباحت دارد.
دیشب در مجلسی بودم بیس از دو سه هزار نفر جمعیت بود یک فوج مأمور هم در آن جا جمع شده بودند.
چرا از ما می ترسید ـ ما که مسلح نیستیم ـ این همه مأمور برای چه ـ چرا خجالت نمی کشید.
؟ از رو نمی روید ـ یک دستگاهی در این مملکت درست شده که فقط کارش پرونده سازی است روزی به نام فدائیان اسلام1 ـ زمانی به عنوان حزب بود ـ یک روز به نام حزب کمونیست ـ مردم بی نوا را تعقیب می کنند و می گیرند و حالا که از اینها خبری نیست به جان آخوندها افتاده اند و بین آنها جاسوس راه انداخته اند.
کجای این حرفها که من می زنم خلاف است که برای من مأمور می گذارند.
ای کاش یک مأمور باسواد هم تعیین می شد یک خر کجی را می گذارند که ببیند من چه می گویم.
با صدای بلند فریاد زد بی شرفی اگر خلاف حقیقت گزارش بدهی ـ بی وجدانی اگر دروغ بنویسی ـ امام حسین به کمرت بزند اگر برخلاف بنویسی ـ قباحت دارد.
بیچاره ها ـ من را ساکت کردید.
مردم چی؟ ـ هی دلار گرفته کاخ ساختن و یک دفعه ما را با این وضع دچار کردن که کار نشد ـ پس این پولها کجا رفت ـ دلار خارجی ها هیچ ـ مالیاتی که از مردم می گیرید چطور شد.
روزنامه و ...
درباره یک افسری نوشته که این مرد مرده و میلیونها ثروت داشته که دویست و پنجاه میلیون تومان آن فقط مالیات بر ارث بوده که به دولت بدهکار است ـ بعد از چند هفته وزارت دارایی به این روزنامه جواب داده بعله درست است ما مشغول رسیدگی و بررسی هستیم آن وقت می آیند و از تو کلاه نمدی بیچاره مالیات می گیرند.
من فقط فردا در این جا منبر می روم.
آقای سعیدی و من می خواستیم برای یادبود شهدای مسلمان الجزایر که مردانه در مقابل تجاوز جنگیده اند ختم بگذاریم ولی بیچاره سعیدی را گرفته و شش ماه حبس بود.
ولی حالا که بحمداللّه مسلمانان فاتح شده صدای وا الجزایرشان بلند شده ـ اینها را می گویند منافق ـ ما را نگذاشتند ختم بگذاریم ولی حالا دستور می دهند در روزنامه ها بنویسند فریاد از دست استعمار در الجزایر.
آقایان بیائید مملکت را درست کنید.
اگر به بقای آن دلبستگی دارید.
بالاخره با ادامه این وضع مملکت کمونیست می شود.
ما باید یک تحول و رفرم اجتماعی در کلیه شئون مملکت بوجود آوریم.
این که وضع نشد ـ مسلم بدانید من ساکت نمی نشینم.
روزانه 26 /3 /41

توضیحات سند:

1ـ در مورد ریشه های تاریخی بهائیّت و حمایت از آن، توضیحاتی داده شد.
در این قسمت، به ذکر اظهارات صریح فردوست می پردازیم: «یکی دیگر از فرقه هائی که توسط اداره کلّ سوم ساواک، با دقّت دنبال می شد، بهائیّت بود.
شعبه، مربوطه، بولتنهای نوبه ای تنظیم می کرد که یک نسخه از آن، از طریق من (دفتر ویژه اطّلاعات) به اطّلاع محمّدرضا می رسید.
این بولتن، مفصّلتر از بولتن فراماسونری بود.
امّا محمّدرضا، از تشکیلات بهائیّت و بخصوص افراد بهائی در مقامات مهم و حسّاس مملکتی، اطّلاع کامل داشت و نسبت به آنها، حسن ظن نشان می داد.
اصولاً رضاخان نیز، با بهائیّت، روابط حسنه داشت تا حدّی که اسداللّه صنیعی را ـ که یک بهائی طراز اوّل بود ـ آجودان مخصوص محمّدرضا کرد.
صنیعی، بعدها بسیار متنفّذ شد و در زمان علم و حسنعلی منصور و بخصوص هویدا، به وزارت جنگ و وزارت خواربار رسید.
ولی نفوذ اصلی بهائیّت در دوران عبدالکریم ایادی بود.
ایادی، از خانواده طراز اوّل بهائیّت بود.
به این دلیل، نام فامیل «ایادی» داشت که پدرش از «ایادی امراللّه » یعنی چند نفر خواص اطراف عبّاس افندی بود.
ایادی، با نفوذی که نزد محمّدرضا کسب کرد، بهائیها را به مقامات عالی رساند.
او، مسلّما در رسانیدن امیر عبّاس هویدای بهائی به نخست وزیری، نقش اصلی را داشت.
در زمان هویدا، دیگر کار بهائیها تمام بود و مقامات عالیه مملکت، توسط آنها براحتی اشغال می شد.
پدر هویدا نیز، مانند پدر ایادی، از خواص عبّاس افندی و گویا نویسنده مخصوص او بود.
تنها یک بار موقعیّت بهائیّت به خطر افتاد و آن، زمانی بود که فلسفی (واعظ معروف)، حملات شدیدی علیه بهائیّت شروع کرد و محمّدرضا، برای آرام کردن مردم، دستور تخریب حظیره القدس، مرکز مقدّس بهائیها را در تهران داد و دستور داد که ایادی، مدّتی از ایران خارج شود.
به طور کلّی، در دوران محمّدرضا، با نفوذ ایادی در دربار، بهائیهای ایران، بسیار ترقّی کردند و ثروتمند شدند و ایادی هر چه از دستش برآمد، در کمک به آنها، کوتاهی نکرد و آنها هم به نوبه خود، در انحطاط اقتصاد مملکت تلاش کردند.
بهائیان، بدون اجازه «عکّا»، حق ندارند مشاغل سیاسی بپذیرند و تنها باید تلاش کنند که در فعّالیتهای تجاری و کشاورزی پیشرفت کنند.
بر اساس همین اصل، روزی از سپهبد صنیعی پرسیدم که چگونه شما شغل سیاسی پذیرفته اید؟ پاسخ داد: «از عکّا سؤال شده و اجازه داده اند که در موارد استثنائی و مهم، این نوع مشاغل پذیرفته شود.
» در واقع، بهائیّت جهانی، این تصوّر را داشت که ایران، همان ارض موعودی است که باید نصیب بهائیان شود و لذا برای تصرّف مشاغل مهم سیاسی در این کشور، منعی نداشتند.
بهائیهایی که من دیده ام، واقعا احساس ایرانیّت نداشتند و این کاملاً محسوس بود و طبعا این افراد، جاسوس بالفطره [بودند.
] حسینعلی بها، رهبر بهائیان، در سال 1312 ه .
ق.
، درگذشت و پس از او، پسرش عبّاس (عبدالبها)، بیش از سی سال، رهبر بهائیان بود.
عبدالبها، به دلیل همکاری نزدیک با انگلیسیها، به دریافت نشان «سر» نائل آمد.
پس از مرگ او، نوه دختریش، شوقی افندی، به جانشینی او انتخاب شد.
وی، سعی وافری در راه دوام بهائیّت داشت و تشکیلاتی نیز، به نام «بیت العدل» تاسیس کرد و یک آمریکائی را به نام «چارلز میسن ریمی»، پس از خود به ریاست آن برگزید.
این دو تن، به قصد تاسیس حکومت جهانی بهائیّت، نقشه ای دهساله ریخته بودند.
شوقی افندی، در سال 1336، یک هفته پس از ورودش به لندن، به طور مشکوکی درگذشت و شخص آمریکائی، جای او را گرفت (کتاب کوثر، جلد اول، انتشارات موسّسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی ره) 1ـ فدائیان اسلام، نخستین گروه مبارز اسلامی بود که رهبری آن را، روحانی شجاع و مجاهد، شهید سیّدمجتبی نوّاب صفوی برعهده داشت.
فدائیان اسلام، مشی مسلّحانه را برگزیده بودند و در طی دوران فعّالیت خود، موفّق به اعدام چند تن از مهره های اصلی رژیم شاهنشاهی و مدافعان منافع غرب در ایران شدند.
از جمله سپهبد رزم آرا، عبدالحسین هژیر، احمد کسروی، حسین علاء ...
که سرانجام با ترور علاء در هنگام ورود به بغداد جهت پیوستن به «پیمان بغداد»، دستگیر و در سال 1334، اعضای فدائیان، خاصّه نوّاب صفوی، سیّدمحمّد واحدی، مظفّر ذوالقدر، خلیل طهماسبی، در بیدادگاه رژیم محاکمه و در سحرگاه 27 دی 1334، تیرباران شدند.
جمعی دیگر نیز، به زندانهای طویل المدّت محکوم کردند.
(خاطرات محمّدمهدی عبدخدائی، تهران، مرکز انقلاب اسلامی) و (خاطرات شهید مهدی عراقی، تهران، رسا) و (خاطرات فدائیان اسلام، تهران، مؤسّسه اطّلاعات) تاریخ : 10 /4 /41 شماره : 10128 /321 اطّلاعیه، به شرح زیر واصل گردیده است: چند نفر از توده ایهای دزاشیب ـ که عبارتند از: عبّاس کاوه، ابوالحسن رجبی، غلامعلی سبحانی و اکبر شاهدی بودند ـ سیّدمحمود طالقانی را دعوت نمودند.
روز عاشورا قبل از ظهر اعلام کرد که بعد از ظهر در این تکیه، دعای روز عاشورا خوانده می شود.
در ساعت 5 بعدازظهر، در حدود پانصد نفر دانشجویان، به طور ناگهانی شرکت کردند و در حدود پانصد نفر هم اشخاص معمولی شرکت کردند و مجلس سوگواری را، تبدیل به مجلسی سیاسی نمودند.
قبل از آنکه سیّدمحمود طالقانی، بالای منبر برود، سه نفر از آنها، سخنرانی نمودند.
این سه نفر، عبارت بودند از: مهندس بازرگان، داریوش فروهر و صدر که روی سخن آنان، به مقامات عالیه بود.
به ساواک شمیران ارسال گردد.
گزارش کامل داده شده، به...
14 /4 /41 بایگانی شود؛ 18 /4 /41

منبع:

کتاب آیت‌الله سید محمود طالقانی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 197




صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.