صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: پخش برنامه‌های مذهبی از تلویزیون ملی

تاریخ سند: 5 اردیبهشت 1346


موضوع: پخش برنامه‌های مذهبی از تلویزیون ملی


متن سند:

از: 20 ﻫ 5 تاریخ: 5 /2 /1346
به: 322 شماره: 3157/ 20 ﻫ 5
موضوع: پخش برنامه‌های مذهبی از تلویزیون ملی

ساعت 2100 روز 3 /2 /46 در تکیه دامغانی‌ها واقع در خیابان هاشمی سرپرست تکیه به نام امامقلی شمسی ضمن بحث خصوصی در حضور چند نفر از اهالی در مورد پخش برنامه‌های مذهبی از تلویزیون ملی اظهار داشت علیرغم تلویزیون کانال سه که مربوط به ثابت پاسال بهائی می‌باشد، تلویزیون ملی ایران اقدام به پخش برنامه‌های مذهبی جالبی نموده است که با این اقدام دکتر اقبال1 که مرد مسلمانی می‌باشد، قصد دارد ثابت پاسال را بکوبد.
توضیح منبع . امامقلی شمسی اظهارات خود را با خلوص نیت ادا می‌کرد و اجرای برنامه‌های مذهبی را از تلویزیون ملی ایران خواسته دکتر اقبال می‌دانست.
نظریه رهبر عملیات . اجرای برنامه‌های مذهبی از تلویزیون ملی بین مردم بخصوص متعصبین مذهبی که همیشه با تلویزیون مخالفت داشتند، حسن اثر بخشیده است و به نظر می‌رسد مخالفت اشخاص با گردانندگان تلویزیون کانال 3 و شخص ثابت پاسال باشد.
کانال 3 جنبه تبلیغات و تجاری دارد ولی کانال مربوط به تلویزیون ملی متعلق به دولت است و باید چنین برنامه‌هائی مانند رادیو ایران اجرا نماید.

توضیحات سند:

1. منوچهر اقبال فرزند حاج مقبل‌السلطنه در هفتم مهرماه سال 1288 ش در خراسان به دنیا آمد. پدرش معروف به «اقبال التولیه» در آذرماه 1304 نماینده مجلس مؤسسانى شد که انتقال سلطنت از قاجار به رضاخان را تسجیل نمود. هر چند مقبل‌السلطنه چهره درجه اولى نبود که به حسب رعایت ظواهر، حضور او در مجلس ضرورى باشد، ولى انتخاب او شاهدى بر پیوندهایش با دستگاه رضاخان بود و بدین ترتیب، خانواده اقبال در ردیف 40 خاندان برجسته ایران قرار گرفته بود. منوچهر اقبال در سال 1305 ش عازم اروپا شد و در سال 1312 به عنوان متخصص امراض عفونى از دانشکده پزشکى پاریس فارغ‌التحصیل گردید و در همان سال با یک دختر فرانسوى ازدواج کرد. پس از بازگشت به ایران در مهرماه 1312 به خدمت سربازى رفت و در بیمارستان لشکر 8 شرق (خراسان) به کار پرداخت. در سال 1313، رضاشاه در سفرى به خراسان دچار زنبورگزیدگى شد و اقبال درد او را التیام بخشید و مورد محبت شاه قرار گرفت. پس از پایان سربازى، در سال 1314 رئیس بهدارى شهردارى مشهد شد و مدتى بعد به تهران آمد و در شهریور 1315 ریاست بخش بیمارى‌هاى عفونى بیمارستان رازى را به دست گرفت. در سال 1318 دانشیار دانشکده پزشکى دانشگاه تهران و سپس استاد کرسى بیمارى‌هاى عفونى در این دانشکده شد.
ورود اقبال به صحنه سیاست با شهریور 1320 و سقوط دیکتاتورى رضاخان مقارن بود. او در آغاز در زمره اطرافیان احمد قوام قرار گرفت. در دولت اول قوام (مرداد ـ بهمن 1321) به معاونت وزارت بهدارى رسید و این سرآغاز مشاغل دور و دراز دولتى او بود. در شهریور 1323 در کابینه محمد ساعد، کفیل وزارت بهدارى شد و در دولت قوام (بهمن 1324 ـ آذر 1326) به وزارت بهدارى و وزارت پست و تلگراف رسید. در زمان ورود وزراى توده‌اى (ایرج اسکندرى، دکتر فریدون کشاورز و دکتر مرتضى یزدى)، به کابینه قوام، به منظور ایجاد توازن در قبال آنان، اقبال در نقش «جناح راست» کابینه ظاهر شد و به همراه سپهبد احمد امیراحمدى (وزیر جنگ)، ذکاءالدوله (سهام‌الدین) و غفارى (وزیر پست و تلگراف) به اتخاذ مواضع تند علیه حزب توده و دولت خودمختار پیشه‌ورى در آذربایجان دست زد. در این سناریو، قوام مى‌بایست نقش «میانه‌رو» ایفاء مى‌نمود. منوچهر اقبال در دولت عبدالحسین هژیر (تیر ـ آبان 1327)، علیرغم رقابت‌هایى که با وى براى تصاحب پست نخست‌وزیرى داشت، وزیر فرهنگ شد و به عنوان رئیس «سازمان شاهنشاهى خدمات اجتماعى» نفوذ خود را گسترده ساخت. اقبال در سمت وزیر فرهنگ دولت هژیر به اقداماتى دست زد که براى وى شهرت گسترده‌اى به عنوان یک «چهره مرتجع» به ارمغان آورد. مهم‌ترین این اقدامات، پیگیرى تز «سیاست را از فرهنگ جدا کنید»، به منظور سیاست زدایى مدارس و دانشگاه‌ها و مصوبه ضدمطبوعات شهریور 1327 بود. طبق این مصوبه دولت هژیر با اعتراض شدید مطبوعات مواجه شد که به توقیف تعدادى از آنها انجامید. منوچهر اقبال در دولت دوم محمد ساعد (آبان 1327 ـ فروردین 1329) ابتدا وزیر راه شد و مدت کوتاهى بعد (21 آذر 1327) وزیر بهدارى و سرپرست وزارت کشور گردید و در 21 اسفند به وزارت کشور رسید. دکتر اقبال در جریان انتخابات این زمان با وساطت دکتر هادى طاهرى (وزیر مشاور) مبلغ 500 هزار تومان رشوه دریافت داشت. در این دوران اقبال به عنوان یک چهره وابسته به استعمار بریتانیا و دربار شهرت یافت و اوج آن، زمانى بود که وى به بهانه ترور نافرجام شاه در 15 بهمن 1327، اجراى یک سلسله اقدامات سرکوبگرانه، از جمله: توقیف و تبعید آیت‌الله‌ کاشانى، انحلال برخى احزاب و توقیف جرائد را به مجلس پانزدهم اعلام داشت. او در دولت رجبعلى منصور (فروردین ـ تیر1329) نیز وزیر راه بود. با صعود رزم‌آرا به صدارت، اقبال به علت شهرت سوئى که پیدا کرده بود، به کابینه راه نیافت و توسط شاه به عنوان استاندار آذربایجان راهى این خطه شد. در مرداد 1329 با اعلام لیست کارمندان مشمول «بند ج» توسط دکتر محمد سجادى، رئیس هیئت تصفیه، نام اقبال در این لیست به چشم مى‌خورد. مشمولین این لیست صلاحیت خدمت در دستگاه دولتى را نداشته و باید اخراج مى‌شدند. اقبال در آذربایجان ریاست دانشگاه تبریز را نیز به عهده داشت. در دوران دولت مصدق، اقبال متصدى شغلى نبود و تنها در دانشگاه تدریس مى‌کرد. او مدتى بعد، در سال 1331، عازم اروپا شد و در فرانسه به عضویت فراماسونرى درآمد. در سال‌هاى بعد، وى در رأس لژهاى تابع تشکیلات فراماسونرى فرانسه قرار داشت. پس از کودتاى 28 مرداد 1332، منوچهر اقبال به تهران بازگشت و به دستور شاه سناتور شد و در 18 دیماه 1333 ریاست دانشگاه تهران و ریاست دانشکده پزشکى را به دست گرفت و در 12 خرداد 1335 وزیر دربار گردید. اوج موفقیت اقبال از همان زمان آغاز گردید و رقابت شدید و کینه توزانه‌اى میان او و اسدالله‌ علم آشکار شد. اقبال در این دوران عالیترین روابط را با محمدرضا و اشرف پهلوى داشت و مى‌کوشید تا از خود یک چهره کاملاً خاضع و تابع نشان دهد. دختر بزرگ اقبال، مریم اقبال، پس از جدایى از محمود رضا پهلوى، عروس اشرف (همسر شهریار شفیق) شد و در نتیجه این روابط بود که وى در شمار دوستان نزدیک اشرف درآمد و در 15 فروردین 1336 به نخست‌وزیرى رسید. دولت اقبال به سرعت به عنوان یک دولت مطیع شاه و وابسته به بریتانیا شهرت یافت و به تدریج نارضایتى مقامات آمریکایى از آن مشاهده شد و این عدم رضایت در نیمه دوم سال 1336 به اوج خود رسید.
دولت وى پس از 3 سال و 4 ماه مقابله با دشوارترین تنش‌هاى سیاسى در شهریور 1339 سقوط کرد و مدت کوتاهى بعد، در 6 اسفند 1339، دکتر منوچهر اقبال ـ رئیس دانشگاه تهران، رهبر حزب ملیون و نماینده مجلس بیستم ـ در ساختمان دانشکده پزشکى دانشگاه تهران مورد حمله و توهین «دانشجویان» قرار گرفت و اتومبیل وى به آتش کشیده شد. منوچهر اقبال در آبان ماه سال 1342 توسط شاه به عنوان مدیرعامل «شرکت ملى نفت ایران» منصوب شد و در خردادماه 1343 نام وى در زمره مؤسسین لژ «خورشید تابان» و رئیس هیئت مدیره این لژ قرار گرفت. او تا آخر عمر در سمت مدیرعامل شرکت نفت باقى ماند، اما عملاً در سیاست جارى کشور نقشى نداشت و حتى در امور سیاسى مربوط به نفت و اوپک هم که جمشید آموزگار تحت نظر مستقیم شاه آن را اداره مى‌کرد، مورد مشورت قرار نمى‌گرفت. در واپسین دوران زندگى اقبال، تحقیر مداوم و توطئه‌هاى آشکار و نهان علم علیه او تداوم یافت و مقابله‌ها و ابراز حسادت‌هاى اقبال، وى را در موضعى مطرود و حقیر در نزد شاه قرار داد. دکتر منوچهر اقبال در 4 آذرماه سال 1356 درگذشت.

منبع:

کتاب حبیب‌ ثابت پاسال به روایت اسناد ساواک صفحه 247

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.