تاریخ سند: 28 آذر 1357
مکالمات سوژه از ساعت 0730 سه شنبه 28/9/57 تا ساعت 1300 همان روز
متن سند:
مکالمات سوژه از ساعت 0730 سه شنبه 28 /9 /57 تا ساعت 1300 همان روز
شخصی سؤال کرد: آیا امروز هم بسته است؟ 28 /9 /57
صدوقی: البته خود بازاریها اعتصاب کردهاند و استاندار هم قول داده است که تأمین را حفظ کند. ولی من به قول ایشان اعتمادی ندارم و اعتمادی نیست که اینها دوباره متعرض نشوند. خلاصه اطمینانی نیست که اینها اذیت نکنند و خلاصه تا مطمئن نشویم در را باز نخواهیم کرد.
*****
شخصی به نام زاهدی از اصفهان تماس گرفت و بعد از احوالپرسی پرسید: آیا تماس با پاریس برقرار شد؟
صدوقی: بله؛ آقا گفتهاند که مصلحت با خودشان است، من که نمیدانم وضع چطور است و هر منطقهای باید وضع خود را بسنجد؛ ولی یزد که خود بازاریها اطلاع دادهاند که ما چون تأمین نداریم، باز نخواهیم کرد.
زاهدی: از تبریز اطلاع دارید؟
صدوقی: بله، شما چه اطلاعی دارید؟
زاهدی: خبر رسیده است دو تا کامیون سرباز اسرائیلی هم در میان آنها بوده است، وقتی دستور به سربازان ایرانی میدهند، آنها شلیک نمیکنند؛ ولی سربازان اسرائیلی شلیک میکنند. این خبر را هم آیتالله [سیدمحمدعلی] قاضی از تبریز داده است. خلاصه جریان این سربازهای اسرائیلی را به همه مردم بگوییم.
صدوقی: من که با آقای قاضی صحبت کردم، چیزی درباره سربازان اسرائیلی نگفتند؛ فقط گفته شد که نظامیان با مقداری اسلحه و توپ و تانک به مردم ملحق شدهاند. سپس خداحافظی کردند.
*****
سوژه با دکتر پاک نژاد تماس گرفت و گفت: جریان چی شد؟
دکتر: استاندار تلفن کرده و صد تا قسم خورده است و گفت من یک استانداری، دارم قسم میخورم و قول میدهم، آن وقت شما میگویید سرگرد سمیعی باید قول بدهد، خودم قول میدهم و حتی دستور دادهام که حتی دوچرخه و موتور سیکلت را نگیرند. قول من را خواهش میکنم بگویید بپذیرند.
صدوقی: دیشب کوشکنو حمله کردهاند و زدهاند و بستن.
دکتر: لابد شاید آنها...[نقطه چین دراصل] خودشان در ثانی تعطیل بازار حساب جدا است.
صدوقی: من با این حمله دیشب اعتمادی ندارم و واگذار میکنم به خود بازاریها.
دکتر: من چی بگویم؟
صدوقی: حالا پس یک کاری میشود کرد، باز کنند، ولی اگر تعرضی شد حتی کوچکترین اذیت و آزاری شود، دستور میدهم دوباره ببندند.
دکتر: چشم من میگویم.
*****
سوژه با منزل سادات اخوی 27363 تماس گرفت و به آسید علی محمد گفت: بیا اینجا کارت دارم.
*****
شیخ محمود کلانتری تماس گرفت و گفت: بازاریها میگویند ما خودمان دیروز اعلامیه دادهایم، حالا چطور باز کنیم؟
احمد دستمالچی: حاجی آقا دستور داده است.
محمود کلانتری: آخه همه نیستن؛ یک عدهای باز کنند و یک عدهای بسته باشند خوب نیست.
احمد دستمالچی: دستور حاجی آقا است و دستور حاجی آقا بالاتر از اعلامیه و این حرفها است.
محمود کلانتری: پس اگر تعرضی شد، اطلاع بدهیم؟
دستمالچی: بله، اگر تعرضی شد اطلاع بدهید.
*****
شخصی به نام ابو تماس گرفت و گفت: دیروز مأمورین آمدند اینجا و یک پارچهای که فقط آیه قرآن روش نوشته شده بود و به دیوار بود، پاره کردند.
رجبعلی: مگر نمیدانید که اینها با قرآن هم مخالف هستن؟
ابو: نمیدانستم تا این حد بیشرم هستن.
*****
سوژه با دکتر پاک نژاد تماس گرفت و گفت: تشریف بیاورید اینجا کارتان دارم.
*****
شخصی تلفن کرد و گفت: معلمها ایراد گرفتهاند که ما تعطیل کردهایم به خاطر شما؛ ولی شما دارید در باز میکنید.
صدوقی: آخه کسبه ضعیف است؛ اعتصاب آنها به جای خودش، نمیشود که مردم را بدبخت کرد و فلج کرد. هر کس میخواهد باز کنند، هر کس میخواهد ببندند. الان هم اعلامیه را میدهم بیاورند که خودشان ببینند؛ ولی اعتصاب فرهنگ به جای خود، ولی عدهای زندگانی آنها نابود شود خوب نیست، کسبه بدبخت میشود.
*****
تلفن شد و پرسید: مغازهها را باز کنیم؟
مخاطب: حاجی آقا تا به حال دستور داده بودند که باز کنید، ولی گویا باز اینها دارند تعرض میکنند و ماشینها را جریمه میکنند و اگر بناست این طور باشد، ببندید.
*****
شخصی به نام استادان تماس گرفت و گفت: جریان چیست؟ چرا دوباره دارند میبندند؟
صدوقی: عرض کنم، من گفتم باز کنند، ولی خبر آورند که باز افتادند به جان مردم و ماشینها را جریمه میکنند و دو قدم دو قدم پلیس ایستاده است. تعطیل باشد بهتر است.
*****
[رضا]سلطان زاده تماس گرفت.
دکتر [میرزامحمد] نظام الدینی: چی شد؟
سلطان زاده: طبق وعده عمل کردیم و الان اینجا هستیم در آموزش و پرورش.
دکتر نظام الدینی: چند نفر هستید؟
سلطان زاده: صد نفر میشویم.
دکتر نظام الدینی: راجع به اینکه مردم ملحق شوند، حاجی آقا صحبت میکنند. شماره تلفن آنجا چند است.
سلطان زاده: 4023 تلفن خانه است که من را پیدا میکند. هیچ صحبتی نشده است؟
دکتر نظام الدینی: تا الان نه.
سلطان زاده: روحانیان حتماً باید باشند، یکی از آقایان مثل آقای [محمدعلی]ربانی اینها باید باشند.
دکتر نظام الدینی: من با حاجی آقا صحبت میکنم و زنگ میزنم.
*****
دکتر پاک نژاد تماس گرفت و گفت: آقای استاندار تلفن کرده که این موضوع جزیی است؛ به حاجی آقا بگویید نادیده بگیرند.
صدوقی: امکان ندارد؛ من دستور بدهم باز کند که به مردم حمله کنند؟ نخیر، نمیشود.
*****
سلطان زاده دوباره تماس گرفت.
ربانی: چند تا روحانی میخواهید؟
سلطان زاده: سه، چهار تا، ولی نمیخواهیم تعداد ما زیاد باشد؛ چون الان داریم فکر میکنیم که شام و نهار چی کار کنیم؟ چون مغازهها هم بسته است، جمعیت نمیخواهیم زیاد باشد و چند تا هم نماینده بازاریها هم باشند. صلاح میدانید که لیستی از اینها تعیین کنم؟
ربانی: نه؛ چون ممکن است کم و زیاد شوند.
سلطان زاده: قرار است اینها ناهار بخورند و به شما ملحق بشوند و تلفن ما هم 5013 است و الان هم اگر عدهای بیایند بد نیست.
ربانی: کسی که متعرض نشده است؟
سلطان زاده: ابداً. سپس خداحافظی کردند.
*****
مریم خاتمی با قم، منزل احسانی تماس گرفت و پرسید: وضع چطور است؟
احسانی: شلوغ است و هنوز هم ادامه دارد.
مریم: اینجا خبر میرسد که مردم نظامیها را میکشند، درست است؟
احسانی: بله، البته اینها هم نظامیها را میکشند، تا به حال از چند روز گذشته چند تا پلیس و افسر کشته شدهاند.
مریم: بازار چی؟
احسانی: تعطیل است.
مریم: مدارس چی؟
احسانی: مدارس هم تعطیل است. سپس خداحافظی کردند.
*****
مروی تماس گرفت.
[محمدعلی] ربانی: کجا هستید؟
مروی: درگازرگاه هستم و منبر میروم. به حاجی آقا بگویید که قرار بود که شبها ساعت 5 /9 برق را خاموش کنند، ولی ساعت 9 خاموش کردند. با صحبتی که من با حاجی آقا کردیم گفتم که برق را ساعت 5 /9 خاموش کنند که مردم به اخبار رادیو لندن هم بتوانند گوش کنند که مریدش شدهاند و بعد بیایند پای منبر، ولی دیشب وسط منبر برق قطع شد. بپرسید اگر امکان ندارد 5 /9 بشود ما تجدیدنظر کنیم در وقت مجلس.
ربانی: همه جا ساعت 9 تمام میشود مجالس.
مروی: حالا شما به حاجی آقا بگویید. سپس خداحافظی کردند.1
توضیحات سند:
1. روز بیست و هشتم آذرماه، روز پایانی گزارشهای شنود تلفن منزل آیتالله صدوقی است. در این روز، درحالی که همراه با دیگر اعتصاب کنندگان، مراکز آموزشی شهر یزد نیز تعطیل بود، تعداد قابل توجهی از فرهنگیان شهر، همراه با صدور قطعنامهای 12 مادهای، تحصن خود را در اداره آموزش و پرورش آغاز نمودند. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد ج 5. سند شماره: 4864 /26 ﻫ - 28 /9 /57
گزارش وقایع این روز، به شرح زیر به ثبت رسید:
«1. شب هنگام مورخ 28 /9 /57(2537 شاهنشاهی) افراد ناشناسی دو عدد بمب دست ساز به منازل دو تن از مأمورین انتظامی در شهر یزد پرتاب و متواری گردیده اند. بمبهای مذکور عمل کرده لیکن تلفات جانی نداشته و خسارت مختصری به منازل مورد بحث وارد نموده است.
2. مقارن ساعت 2100 روز مذکور، پس از قطع برق در شهر یزد، گروهی از قشریون مذهبی و عناصر ماجراجو به پشت بام منازل خود رفته و با گفتن تکبیر و دادن شعار نصرمنالله و فتح قریب اقدام به تظاهرات اخلالگرانه نموده اند. تظاهرات مذکور تا ساعت 2215 ادامه داشته است.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 5. سندو بدون شماره – 28 /9 /57
منبع:
کتاب
گفت و شنود، جلد دوم - شنود مکالمات شهید آیتالله محمد صدوقی صفحه 348