تاریخ سند: 24 فروردین 1336
تیمسار فرماندهی محترم لشکر 2 تبریز
متن سند:
شماره: 158 /1272/ ﻫ تاریخ: 24 /1 /1336
تیمسار فرماندهی محترم لشکر 2 تبریز
تعقیب نامه شماره 154 /1163/ ﻫ- 24 /1 /36
مأمورین اعزامی روز 22 /1 /36 به مساجد جهت مراقبت و استحضار از مفاد اظهارات وعاظ در مساجد گزارش دادند
1- آقای ناصرزاده در مسجد میرزا حسن آقا واقع در بخش 8 بازار در منبر ضمن وعظ و خطابه اظهار داشته: «مردم! هرکس باید پی کار خود برود، دیدید که در دوره متجاسرین1 چطور وعده-هایی به مردم می دادند، مردم را بدبخت می نمودند خودشان چنگال و قاشق طلا تهیه می کردند حتی بچه یکی از توده ایها به رفقایش گفته بود پدر من در دوره متجاسرین صاحب مقامی شده همه شب جوجه پلو می خوردیم. ضمناًَ روس ها موقعی که در تبریز بودند کاغذ روزنامه را به جای کاغذ سیگار مصرف می کردند، من خودم چند مرتبه به آنها سیگار داده بودم. و در زمان فرعون از ثروتمندان گرفته به فقرا می دادند، حالا بر عکس از فقرا گرفته به اشخاص می دهند که ساختمان هفت طبقه تهیه می نماید و اشخاصی که به شما وعده نان و کمک می دهند حقیقت ندارد برای پیشرفت کار خودشان چنین وعده هایی می دهند.(و در مسجد مفید آقا اظهار کرده) آقایان! فرزندان خود را از رفتن به سربازی مانع نشوید، شما افتخار کنید که فرزندان شما تیراندازی و حمله کردن و از خود و دین و مملکت دفاع نمودن را یاد بگیرند و نسبت به ناموس خود علاقمند باشید. به تحصیل دختران خودتان افتخار نکنید که دیپلم شده ولی از خواندن قرآن عاجز است و در لیله 23 در مسجد سید حسین آقا اظهار نموده اقلاً در ماه رمضان از رفتن به سینما و قهوه خانه تخفیف دهید و هر روز دو ساعت نظمیه مرا معطل می نماید که صحبت سیاسی می کنید.»
2- آقای میرزا محمد حسین انزابی چهرگانی در مسجد مقبره اظهار کرده: «روزی حجاج ابن یوسف در بیابان به پیر مردی تصادف و از او سوال کرد حجاج را می شناسی گفت بلی حاکم شهر ما است سوال کرد چطور آدم است؟ جواب داد: شخصی شقی و ظالم می باشد، حجاج گفت من حجاح هستم پیر مرد خود را نباخت [و]گفت:ای حجاج! شما مرا می شناسید؟گفت خیر، پیر مرد گفت: من آن هستم که در هر ماه سه مرتبه دیوانه می شوم امروز اولین روز دیوانگی من است. حجاج از زیرکی پیر مرد خوشش آمد و رفت. (علاوه نمود که) ماهم باید گاهاً دیوانه شویم. ضمناً آقایان دبیرانی که به اولاد شما تربیت می نمایند، باید امین باشند. علی الظاهر همه ما مبارزه با [مرام]کمونیستی می نماییم ولی بعضی از دبیران، مذهب بهاییت را ترویج می نمایند و در بین آقایان دبیران، شخص متدین و با شرف هم وجود دارد.» مراتب جهت استحضار به عرض می رسد.
رئیس شهربانیهای آذربایجان- سرهنگ خلیل پور
توضیحات سند:
1. دوره متجاسرین؛ دوران حکومت یک ساله فرقه دموکرات آذربایجان به نیابت از شوروی در قسمتی از خاک ایران میباشد؛ در جریان اشغال ایران در سال 1320 توسط نیروهای متفقین، روس ها آذربایجان را اشغال کردند. در پایان جنگ جهانی، روس-ها طبق توافق کنفرانس پتسدام دولتهای مذکور، متعهد شده بودند که 6 ماه پس از پایان جنگ، کلیه نیروهای نظامی خود را از خاک ایران خارج کنند. علیرغم آن که انگلیس به ظاهر تعهد خود عمل نمود، استالین از خروج نیروهای خود از ایران امتناع کرد و تلاش کردند که پیش از ترک خاک ایران، جای پایی برای خود در ایران ایجاد نمایند، لذا به تقویت حزب توده و حمایت از راه اندازی فرقه دموکرات آذربایجان و کردستان اقدام نمودند. سید جعفر پیشه وری به دنبال رد اعتبارنامه خود در مجلس چهاردهم، اوایل شهریور 1324 وارد تبریز شد و با تأکید بر زبان ترکی و طرح نوعی حکومت خودمختار برای آذربایجان، فرقه دموکرات را تأسیس نمود و قدرت را در آذربایجان و زنجان به دست آورد. رهبران فرقه دموکرات، شماری از آذربایجانی های مقیم قفقاز بودند که در آنجا تحصیل نموده و تحت تأثیر آموزه های کمونیستی قرار گرفته بودند پیشهوری رهبر فرقه اگر چه از همان آغاز تشکیل آن مدعی بود که خواستههای فرقه را در چهارچوب سرحدات ایران مطرح و به «استقلال» ایران کاملاً علاقمند است، ولی در همان هنگام مینوشت که اگر حکومت تهران به فشارها و تهدیدات خود ادامه دهد آذربایجان راه خود را جدا خواهد کرد. و در نهایت مجبور به تخلیه آذربایجان گردید. فرقه دموکرات آذربایجان از یک سو حمایت مردم آذربایجان را به همراه خود نداشت و از سوی دیگر به دستور شوروی و بر اساس مصالح و منافع این کشور بدون مقاومت عقبنشینی کرد و سران فرقه (پیشهوری و غلام یحیی دانشیان) به شوروی فرار کردند. برای روشن شدن بیشتر ماهیت این فرقه در مراجعه به تقریظ دانشمند و محقق بزرگوار، حضرت آیت الله شیخ جعفر سبحانی (مدظله العالی) در تقریظ بر کتاب آشنایان ره عشق تألیف عادل مولایی می خوانیم: «استان آذربایجان در اشغال متفقان به صورت پایگاهی برای جاسوسان شوروی درآمد و با تأسیس حزبی پوشالی به نام «حزب دموکرات» کوشیدند این سر را از پیکر عزیز ایران جدا سازند. از آنجا که نگارنده خود حاضر در آن واقعه بودم قاطعانه می گویم آن چه که توانست بار دیگر تلاش خائنان را نقش بر آب سازد، روح دینی و ولایی مردم و همت علما و دانشمندان بود که این فرقه پوشالی را فرقه ای مرتد و بی وجدان و نوکر اجنبی خواندند و با یک خیزش عمومی در بیست و یکم آذر 1325ش، سرزمین ولایت مدار آذربایجان از لوث وجود آنان پاک گشت و همه خائنان با دادن تلفاتی به آن سوی آب فرار کردند و سرانجام در آن منطقه به سزای اعمال خود رسیدند.»
ر.ک: استالینیسم و حزب توده ایران، الهه کولائی، صص 130 تا 142، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376؛
بحران آذربایجان، خاطرات میرزا عبدالله مجتهدی، رسول جعفریان؛
آشنایان ره عشق، عادل مولایی، نشر منشور، ص11
منبع:
کتاب
حجتالاسلام و المسلمین محمد حسین انزابی به روایت اسناد ساواک صفحه 6