تاریخ سند: 10 آذر 1347
موضوع: دکتر مصطفی چمران ساوهای
متن سند:
گزارش خبر
به: ۳۱۵ شماره: 1707 /315
از: آمریکا تاریخ: 10 /9 /47
موضوع: دکتر مصطفی چمران ساوهای
در جلسه پنجشنبه 14 /8 /47 سازمان دانشجویان شمال کالیفرنیا امین سیادت اظهار داشت دکتر چمران ساوهای خیال دارد در آینده نزدیک به ایران بیاید و همچنین چمران اظهار نموده پس از یک سری مطالعه به این نتیجه رسیدهام که ماندن در آمریکا به صلاح نیست زیرا آنها در آمریکا برای امپریالیسم کار میکنند و آمریکائیها از نیرو و معلومات ما استفاده مینمایند پس بهتر است دانشجویان به ایران برگردند و تا آنجا که مقدور است به ایرانیان خدمت و انجام وظیفه کنند نامبرده اضافه کرده گرچه پرونده ما در ایران سیاه است و از تمام فعالیتهای ما اطلاع دارند ولی با اینحال من ترجیح میدهم در ایران کار کنم با اینکه میدانم اگر روزی خبری شود یا کسی کاری بکند فوراً سراغ ماها خواهند آمد و بدون اینکه ما مقصر باشیم و بدون اینکه دخالتی در موضوع داشته باشیم دچار زندان و شکنجه خواهیم شد مثل مهندس بازرگان و سایرین ولی باید بگویم باز بهتر است برای ایران کار کرد.
نظریه منبع: نامبرده در بین محصلین به خصوص منفردین و طرفداران دکتر مصدق و جبهه ملی محبوبیت و احترام خاصی دارد و به واسطه عقاید مذهبی با تودهایها نهایت مخالف است و همیشه کوشیده و میکوشد که آنها را منکوب نماید و فعالیت آنها را به ایرانیان روشن سازد و قریب دو ماه است که دیگر در جلسات متشکله در خانه لباسچی و سایر جلسات شرکت نمیکند و رفتن وی به ایران خیلی مؤثر خواهد بود و بدون شک عده زیادی دست از فعالیت خود برخواهند داشت زیرا در همین چند روز که هنوز خبر حرکت او زیاد پخش نشده و عده بسیار کمی از موضوع خبر دارند بعضیها میگویند دکتر چمران دست از فعالیت برداشته و به ایران میرود.1
توضیحات سند:
_____
1. باز اینگونه صحبت وی حاکی از آن است که:
1ـ میخواسته به ساواک ضد تعقیب بزند و امید بازگشت خود به ایران را در ذهن آنها زنده نگه دارد و بدین وسیله حساسیت آنها را نسبت به خود کم کند.
۲ـ شاید هم واقعاً این تئوری را در ذهن خود مرور و بررسی میکرده است که برای هر نوع مبارزه جدی با رژیم باید به داخل رفت و لوازم آن را فراهم ساخت البته این احتمال ضعیف است چرا که در مشورت با مبارزان بزرگی مثل آیتالله طالقانی به وی گوشزد کرده بودند که به داخل نیاید.
منبع:
کتاب
شهید سرافراز دکتر مصطفی چمران به روایت اسناد ساواک صفحه 158
