تاریخ سند: 18 آبان 1347
جناب آقای خورشید
متن سند:
با تقدیم عرض سلام.
دو هفته قبل که برای انجام کاری که قرار بود آقای
کامبوزیا یک منوط نامه برای پرونده دعوی که بین آقای برادران و دانشمندی
راجع به یک زمین بود بنویسند رفتم در کلاته ایشان در آنجا ضمن اینکه درباره
منوط نامه فوق صحبت شد ایشان را گفتم که شما قرار بود شهر تشریف بیاورید و
منوط نامه را بنویسید
تشریف نیاوردید بنده برای
اینکه جواب دانشمندی را
زودتر بدهم آمدم مزاحم
شما شدم.
گفت سازمان
امنیت همیشه مزاحم من
است مرا خواسته اند و گفتند
بیا برو چابهار و برای عمران
و آبادی بلوچستان نظریات
خود را بنویسید من قبول
نکردم اینها دست نشانده
این شاه هستند که تمام
قوانین را به پیروی از
یهودیان تهیه می کند و به
اجرا می گذارند و تمام این
کارها را که در مملکت
می کنند خواسته یهودیان است و خود این شاه یهودی است و مسلمان نیست بنده
هم تمام این حرف ها را گوش فرا دادم بدون اینکه او بتواند حس کند من بدم
می آید.
برای اینکه او فکر کند من موافق صحبت های او هستم قدری خنده کردم
و به او گفتم ما به این مسائل زیاد وارد نیستیم شما استاد هستید و مطالعه دارید تا
بیشتر بتوانم از او اطلاعات بدست بیاورم.
بعدا پسر او که در دادگستری ماشین
نویس است رسید و گفت تعجب نمودم شما چطور شده کلاته آمده اید گفتم راجع
به یک پرونده خدمت آقای استاد کامبوزیا آمده ام گفت روزهای جمعه هم اینجا
تشریف بیاورید عده از محصلین در این جا می آیند و برای آنها از دین و دیانت صحبت می کنم شما بیایید و
حرف های پدرش را که در زمینه بالا بود مورد تصدیق پسرش قرار می گرفت.
ضمنا می گفت یکی از
خواسته یهودیان این است که اول بی ناموسی در مملکت بوجود بیاورند تا غیرت مردم از بین برود و اینکه
مدرسه ها را مختلط می خواهند بکنند این موضوع خواسته یهودی است که مسلمانی از بین برود.
به هر
حال این دو نفر را بایستی تحت نظر گیرند و بایستی اطلاعات بیشتری بدست بیاوریم.
در آینده هم با
اجازه و راهنمایی جنابعالی بیشتر تماس حاصل می کنم تا معلوم شود دیگر چه می گویند.
با تقدیم ارادت.
خشایار
مربوط به نامه شماره
3707 /11/ د ـ 22 /8 /47
منبع:
کتاب
امیر توکل کامبوزیا به روایت اسناد ساواک صفحه 127