صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

مکالمات سوژه از ساعت 0700 سه شنبه 9/8/57 تا ساعت 1245 همان روز

تاریخ سند: 9 آبان 1357


مکالمات سوژه از ساعت 0700 سه شنبه 9/8/57 تا ساعت 1245 همان روز


متن سند:

مکالمات سوژه از ساعت 0700 سه شنبه 9 /8 /57 تا ساعت 1245 همان روز
سوژه به اتفاق پسرش محمدعلی دیروز ساعت هفت بعد از ظهر وارد یزد شدند.
*****
شخصی به نام علی کلیدساز تماس گرفت و گفت: خیرمقدم؛ من الان خدمت می‌رسم.
*****
شخصی به نام دکتر آثاری تماس گرفت و بعد از گفتن خیرمقدم گفت: خدمت می‌رسم.
*****
خانمی تلفن کرد و به دکتر نظام الدینی که منزل سوژه بود، گفت: به حاجی آقا بگویید که روی منبر بگوید که دیشب این بانک‌ها و سینماها را آتش زده‌اند، کار خودشان است؛ دولت می‌خواهد که این کارها را بیندازد گردن مسلمانان که باعث اختلاف شود.1
نظام الدینی: چشم. 9 /8 /57
*****
شخصی به نام [محمود] کلانتری تماس گرفت و گفت: بازار تماماً باز است و همه مشغول کارند و هیچ مغازه‌ای بسته نیست.
*****
شخصی به نام نجاریان(آرایشگاه دار) تماس گرفت و مناقب را خواست و به او گفت: من در جریانات دیشب شاهد بودم، دیدم که ربطی به یزدی‌ها ندارد و کار خود دولتی‌ها بوده است. اگر صلاح می‌دانید در روزنامه‌ها بگویید بنویسند. من خودم شاهد بودم که اگر کسی دیشب می‌خواست مداخله‌ کند و جلویش را بگیرد، پلیس‌ها با اسلحه نمی‌گذاشتند و خود پلیس‌ها ایستاده بودند و می‌خندیدند؛ فکر کنم اینها را از تهران آورده باشند.
مناقب: چشم.
نجاریان: حتی خواستیم دو سه تاشون را بگیریم، فرار کردند و از صبح تا به حال در آرایشگاه این بحث است.
مناقب: باشه، ما مردم را روشن می‌کنیم.
*****
شخصی به نام حاجی محمد احمدی به محمدعلی گفت: به آیت‌الله بفرمایید که به این آشیخ علی اکبر بگوید که روی منبر کمتر مردم را تحریک کند، خون این چند نفر پای کی هست، پدر و مادر اینها چه گناهی کرده‌اند؛ و شروع به فحاشی نمود که از طرف محمدعلی مکالمه قطع شد.
*****
شخصی به نام [محمود] کلانتری تماس گرفت و گفت: این اجساد را به ما نمی‌دهند، گویا خودشان می‌خواهند ببرند و دفن کنند. به حاجی آقا بگویید که دستور بدهند که اجساد را تحویل بدهند که آنها را تشییع کنیم.
مخاطب: حاجی آقا مسجد هستن.
*****
حاجی مرتضی رهبر تماس گرفت و گفت: خواستم بگویم که این آشوب این چند روز، زیر سر خود دولتی‌ها است.
صدوقی: می‌دانم، این زیر سر پلیس و ساواک است و خودشان تمام این کارها را کرده‌اند.
حاجی مرتضی: خواستم بگویم که شما در جریان باشید.
صدوقی: کاملاً اطلاع دارم.
*****
شخصی به نام منتظران تماس گرفت و گفت: ما منتظریم که حاجی آقا بیاید برای اینها نماز میت بخوانند.
مخاطب: باشه.
منتظران: الان وسیله می‌فرستیم.
*****
سرگرد سمیعی تماس گرفت و احوالپرسی کرد و گفت: این چند روز نبودید، حتماً به عرض شما رسیده است؟
صدوقی: بله، امیدواریم که تکرار نشود؛ انشاءالله اصلاح می‌شود، قضایای کرمان و کرمانشاه و اصفهان که بودم، فهمیدم که چه جنایت‌هایی شده است.
سرگرد: انشاءالله که سیدالشهدا خودش کمک کند.
صدوقی: با خاتم تماس گرفتند؟
سرگرد: آقا دایی گفت که تشریف ندارند. به حاجی‌ میرزاعلی هم اخطار کرده بودند که باید بیرون بروند از عراق، ولی یک عده‌ای نبودند.
صدوقی: به آقا دایی که اخطار نشده بوده است؟
سرگرد: نخیر، طبق معمول می‌آیند خانه و از همه چیز دور هستن و نمی‌دانم چرا اینجوری شده‌اند و خودشان را کنار کشیده‌اند. خواستم عرض سلامی کرده باشم و ورود شما را خیرمقدم گفته باشم.
*****
شخصی تماس گرفت و گفت: حاجی آقا هستن؟
مخاطب: خیر.
ناشناس: به ایشان عرض کنید که یک نفر از دوستانم که در کوچه سازمان امنیت است، گفته است که دو سه روزی است که دسته دسته این کردهای پناهنده را می‌آورند توی ساواک و گویا دارند بهشان تعلیم می‌دهند که شاید حادثه کرمان را اینجا به وجود بیاورند؛ گفته که این کردها حتی گاهی اوقات نصف روز توی ساواک هستن و بهشان تعلیم می‌دهند؛ ولی حالا چی تعلیم می‌دهند معلوم نیست. خواستم ایشان در جریان باشند و خلاصه خدای ناکرده حادثه کرمان به وجود نیاید.2
مخاطب(گمان کنم مجید پسر نجفی یا حسن پسر معزالدینی بوده است): بله، آن دو نفر را هم که در آتش سوختند، خودشان دولتی‌ها آنها را انداخته بودند در آتش و ساواکی‌ها این کار کرده‌اند. در ضمن راجع به کردها هم قرار است امشب حاجی آقا بالای منبر بگوید. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی تلفن زد و از شخصی به نام سلیمی که منزل سوژه بود، پرسید: آیا فردا تعطیل است؟
سلیمی: حاجی آقا نیستن و معلوم نیست.
ناشناس: آخه اینها که شعار می‌دادند، می‌گفتند که فردا تعطیل است.
سلیمی: نمی‌دانیم، نیم ساعت دیگر تلفن کنید.
*****
شخصی به نام جبروتی گفت: چند تا مینی بوس کرد آمده‌اند، اطلاع دارید؟ دم گاراژ قمی اینها هستن.
صدوقی: اطلاع دارم و اگر خدای ناکرده آنها باشند، بچه‌ها هم جلویشان درمی‌آیند و مفت نمی‌بازند؛ ولی انشاءالله که آنها نباشند و صحت نداشته باشه.
*****
از کارخانه‌ نان ماشینی تماس گرفته شد: آیا فردا تعطیل است؟
صدوقی: خیر.
*****
دکتر غفارپور، مدیرکل بهداری به دکتر پاک نژاد که منزل سوژه بود، گفت: چند نفر را بفرستید دم درمانگاه‌تان که خدای ناکرده آتش نزنند آنجا را.
دکتر: خیر، حاجی‌‌ آقا آمده است و خبری نمی‌شود.
دکتر غفارپور: پس از جانب من به ایشان سلام برسانید و خیرمقدم بگویید.
*****
از مسافرخانه پارس تلفن شد که چند تا کرد اینجا بودند که جوان‌ها آمدند و تمام اثاثیه‌ اشان را ریخته‌اند بیرون و آنها را بیرون کردند و گفته‌اند که اینها ساواکی‌ها هستن و ما آنها را بیرون کردیم؛ ولی بقیه مسافران می‌ترسند که مبادا اینجا را امشب آتش بزنند. به حاجی آقا بگویید که بالای منبر بگوید.
محمدعلی: چشم.

توضیحات سند:

1. روز هشتم آبان ماه، روز درگیری‌های نیروهای امنیتی و انتظامی رژیم با مردم بود. گزارش این درگیری‌ها توسط شهربانی یزد به شرح زیر به ثبت رسیده است:
« از ساعت 19 روز 8 /8 /57 پس از پایان نماز در مسجد حظیره شهر یزد و خروج جمعیت، دسته جاتی مرکب از 300 الی 400 نفر در خیابان‌های شهر مبادرت به تظاهرات و آشوبگری نموده و سه شعبه بانک صادرات ایران و یک شعبه بانک بازرگانی و یک شعبه بانک سپه و 3 سینما و اطاق اصناف و شرکت بیمه ایران شعبه یزد، انبار پپسی کولا و دو اتومبیل را آتش زده و شیشه‌های دفتر روزنامه رستاخیز و کارگاه موسیقی فرهنگ و هنر و یک شعبه بانک پارس را شکستند و با انداختن بشکه و آتش زدن لاستیک و غیره مانع عبور خودروهای پلیس و آتش نشانی شدند و با توجه به اینکه اتومبیل‌های آتش نشانی آماده کار شهر یزد منحصر به یک اتومبیل شهرداری و یک اتومبیل آب پاشی ژاندارمری بوده، از اتومبیل آتش نشانی حامل کپسول اطفای حریق راه آهن یزد نیز کمک گرفته شد و با تلاش مأمورین آتش نشانی تحت حمایت مأمورین شهربانی آتش سوزی‌ها به استثناء سینما مهتاب که تا ساعت 1 بامداد روز 9 /8 /57 درحال سوختن است خاموش گردید و وضع به طور نسبی عادی شد و در این ساعت اتومبیل آتش نشانی فرودگاه نیز که قبلاً از واگذاری آن خودداری شده بود به دستور جناب آقای استاندار در اختیار گذارده شد. در شعبه بانک صادرات که جنب سینما سهیل می‌باشد دو نفر که چهارده و شانزده ساله به نظر می‌رسند و احتمالاً عاملین آتش سوزی می‌باشند داخل بانک سوخته و درگذشتند. در سینما مهتاب یک نفر دچار سوختگی مختصری شده که پس از پانسمان در بخش سوانح مرخص گردیده است. ضمناً آشوبگران، صاحبان مغازه‌ها و رانندگان اتومبیل‌ها را تهدید می‌کردند که چراغ‌های برق مغازه‌ها و اتومبیل‌ها را روشن ننموده و اگر در مغازه‌ها کار دارند از شمع استفاده کنند که اکثر مغازه‌ها بلافاصله تعطیل گردید. مراقبت ادامه دارد.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 5. سند بدون شماره شهربانی و سند شماره شماره: 4545 /26 ﻫ - 9 /8 /57
2. ساواک یزد در گزارشی پیرامون این موضوع نوشته است: « ضمن مذاکراتی که با احمد صالح اسماعیل داشتم، مشارالیه اظهار می‌نمود که روز جاری 2 نفر موتورسوار مرا در کوچه‌ای متوقف نموده و به من اظهار داشته اند که شنیده ایم شما کردها به دستور استانداری و ساواک در نظر دارید به مسجد حظیره حمله نمائید و چندین نفر از شما را در حظیره دیده ایم و مرا تهدید نموده اند که کردها را از یزد بیرون می‌کنیم. ضمناً مشارالیه اظهار می‌داشت که به مسافرخانه پارس تلفن کرده اند و اظهار داشته اند که چنانچه چند نفر کردی که اخیراً به یزد آمده اند از مسافرخانه بیرون نکنید آن را به آتش خواهیم کشید. در مورد مفاد گزارش فوق تحقیق شد و خبر کاملاً صحت دارد و در بین پناهندگان این خبر شایع شده است و این افراد از این مسئله بسیار نگران می‌باشند و به همین منظور 13 نفر اکرادی که اخیراً از رضائیه به یزد آمده اند از مسافرخانه پارس مرخص و در اماکن خاص اسکان داده شدند.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 5. سند شماره: 8390 /26 و - 10 /8 /57
***

منبع:

کتاب گفت و شنود، جلد دوم - شنود مکالمات شهید آیت‌الله محمد صدوقی صفحه 92
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.