تاریخ سند: 13 شهریور 1346
موضوع: جبهه ملی سوم در پاریس
متن سند:
از: فرانسه تاریخ:13 /6 /1346
به: 315 شماره: 157 /315
موضوع: جبهه ملی سوم در پاریس
جبهه ملی سوم را فقط چند نفر در پاریس رهبری میکنند البته افراد نهضت آزادی1 هم با این دسته همکاری دارند. حسن حبیبی ـ حسن[ابوالحسن] بنیصدر ـ ناصر تکمیل همایون2ـ خلیل هراتی3 ـ مظفری مرتب جلساتی در منازل یکدیگر تشکیل میدهند و برنامههائی دارند که به ایران برگردند و فعالیتهای خودشان را در داخل مملکت وسعت بدهند.
حبیبی ـ بنیصدر ـ تکمیل همایون با موسسه تحقیقات اجتماعی که در رأس آن دکتر احساناله نراقی میباشد از طرف موسسه و شخص نراقی کمکهائی به آنها میشود. این سه نفر با صادق قطبزاده4 که اکنون در واشنگتن میباشد ارتباط دائم داشته و نشریات دانشجویان آمریکا توسط قطبزاده برای آنها ارسال و توسط آنها در پاریس توزیع میشود. صادق قطبزاده طبق گفته تکمیل همایون و صوراسرافیل5 با پاسپورت کشور سوریه به نام صادق اصفهانی به آمریکا بازگشت نموده است و اکنون مدت هفت ماه است که از فرانسه به آنجا رفته. ضمناً افراد فوق همکاری نزدیکتری نیز با افراد جامعه سوسیالیستهای اروپا که در پاریس به وسیله دکتر پیشداد6 و دکتر منوچهر هزارخانی7 اداره میشود، دارند.
توضیحات سند:
1. نهضت آزادی: جمعی از نیروهای مذهبی جبهه ملی در اردیبهشت سال 1340 فعالیت تشکّلی را رسماً اعلام کردند و عنوان نهضت آزادی را بر آن نام نهادند. این تشکّل که با هماهنگی و اذن دکتر محمد مصدق شکل گرفت، خود را وفادار به قانون اساسی مشروطیت و پیرو راه مصدق معرفی نمود. با اوجگیری نهضت روحانیت به رهبری حضرت امام خمینی(ره)، نهضت آزادی نیز با حفظ مواضع خود به آن پیوست. در بازگشت تاریخی امام در بهمن 5713 ش مهندس بازرگان، از مؤسسین این نهضت، بر اساس قولی که در فرانسه مبنی بر پذیرش اصول انقلاب اسلامی داده بود، به فرمان امام به نخستوزیری دولت موقت منصوب شد. اما دولت موقت مهندس بازرگان به دلیل گرایشهای سیاسیاش، از اهداف رهبری انقلاب به مرور فاصله گرفت و اختلاف مبانی فکری خود را با اصول انقلاب آشکار ساخت و زمینه را برای بازگشت مجدد آمریکاییها مهیا میکرد. بروز این گرایش، منجر به اشغال لانه جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام شد که دولت موقت را مجبور به استعفا کرد. از آن پس نهضت آزادی نیز به صف مخالفین انقلاب پیوست و به عنوان یک اهرم فشار علیه ایران در دوران هشت سال دفاع مقدس تبدیل گردید. این حزب، با القاء روحیه ترس از آمریکا و با تبلیغ عدم فایده جنگ، عملاً به خدمت دشمنان استقلال ملّت در آمد.
2. ناصر تکمیل همایون: در سال 1315ش در قزوین به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی، در دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و مقطع کارشناسی را در رشته فلسفه و علوم تربیتی و کارشناسی ارشد را در رشته علوم اجتماعی سپری نمود. او که به مدت چهار سال نیز در اسرائیل به تحصیل اشتغال داشت، پس از چندی به فرانسه رفت و در سال 1356ش، از دانشگاه پاریس، دکترای تاریخ گرفت و پس از بازگشت به ایران به تدریس مشغول گردید.
ناصر تکمیل همایون، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ضمن تدریس در دانشگاه و عضویت در هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سرپرستی بخش «فرهنگ و تاریخ» را نیز دارا بود که در این سمت، منشأ تألیف مجموعه کتب «از ایران چه میدانم» گردید. وی دارای تألیفات متعددی میباشد.
3. خلیل هراتی: فرزند میرزامحمد، در1312ش در مشهد به دنیا آمد. خلیل هراتی که تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خویش سپری نموده بود، در سال 1331ش، به مدت یک سال به تهران آمد و در دانشکده ادبیات، ادامه تحصیل داد؛ ولی دوباره به مشهد رفت.
در سال 1334 با درجه ستوان سومی به سربازی رفت و پس از آن در دانشگاه مشهد ادامه تحصیل داد. در دی ماه سال 1338ش، به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن، در رشته ادبیات به تحصیلات خود ادامه داد. در زمان حضور در فرانسه، در فعالیتهای دانشجویی شرکت نمود و در سال 1340ش، عضو هسته اصلی هیئت اجرائیه موقت سازمان دانشجویان وابسته به جبهه ملی و در عین حال، وابسته به حزب مردم ایران معرفی گردید. در اسفند 1341ش، مسئول کمیته جبهه ملی پاریس معرفی شد و در سال 1346ش، تأسیس سازمان انتشارات مصدق در فرانسه و انتشار کتاب دوزخیان روی زمین (ترجمه کتاب فرانتس فانون) به او نسبت داده شد؛ ولی پس از آن گفته شد که مرکز این سازمان در آلمان است و کتاب هم در آلمان تنظیم شده و بعد به فرانسه آمده است.
مشارالیه که با کار در مزونهای پاریس، خرج تحصیلات خود را تأمین مینمود، در سال 1348ش، از پایاننامه خود دفاع کرد و در همان سال به ایران بازگشت که پس از احضار به ساواک، با استخدام وی در وزارت علوم موافقت شد. در این احضار بود که ضمن انکار عضویت در حزب مردم گفت: « البته نسبت به جبهه ملی سمپاتی داشتهام، ولی عضو آن نبودهام.»
خلیل هراتی که ضمن تدریس، در کار نوشتن مقاله و ترجمه نیز بود، در سال 1355ش، کارشناس ارشد دفتر همکاریهای علمی و روابط بینالملل وزرات علوم بود که برای معاونت مدیر کل این دفتر، پیشنهاد شد و پس از چندی هم به مدیرکلی این دفتر رسید.
مشارالیه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به فعالیتهای شغلی خود ادامه داد و ضمن آنکه با ملی مذهبیها در تماس بود، در سازمان صنایع دفاع، به عنوان استاد و فعالیتهای آموزشی نیز اشتغال داشت و در وزارت فرهنگ و آموزش عالی نیز فعالیت مینمود.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
4. صادق قطبزاده: در 1315 ش در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به انجام رساند. از نوجوانی به فعالیتهای سیاسی پرداخت و از هواخواهان جبهه ملی بود. پس از کودتای 28 مرداد 1332ش، به عنوان نماینده دانشآموزان وارد نهضت مقاومت ملی شد و به فعالیت پرداخت و در همین ایام، با وجود آن که دانشآموز دبیرستانی بود، در « انجمن اسلامی دانشجویان »، که یکی از فعالترین گروههای سیاسی آن زمان بود، شرکت نمود که به دلیل همین فعالیتها، دو بار دستگیر و زندانی شد. در سال 1337 برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و از همان آغاز، با دانشجویان به فعالیت سیاسی پرداخت. در شهریور 1339 همزمان با تجدید فعالیت جبهه ملی دوم، همراه 17 تن از دانشجویان ایرانی طرفدار جبهه ملی در برابر ساختمان سازمان ملل (نیویورک) علیه شاه تظاهراتی ترتیب داد. در دی ماه همان سال در مراسم جشنی که از طرف اردشیر زاهدی و شهناز پهلوی در اشتنتلر هتل واشنگتن برگزار شده بود، سخنرانی افشاگرانهای کرد که موجب زدوخورد شدیدی بین مزدوران رژیم و قطبزاده و دوستانش و دستگیری آنها گردید تا اینکه در سال 1341 از آمریکا اخراج شد. به دنبال خروج از آمریکا، به یک سری مسافرت های پی در پی در کشورهای آسیایی و خاورمیانه و افریقا دست زد و پس از کشتار 15 خرداد 1342 و تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه، فعالیت زیادی نمود تا امام را از ترکیه به عراق انتقال دهند. در 1343 به همراه تنی چند از دوستانش به خاورمیانه عربی رفت و در آنجا مقدمات مبارزه مسلحانه را علیه رژیم ایران فراهم کرد. در 1346 مجدداً به آمریکا مراجعت کرد و برای بار دوم پس از چند ماهی از آمریکا اخراج شد و به ناچار به کانادا رفت. در سال 1348 مجدداً به اروپا و خاورمیانه بازگشت که از این تاریخ به بعد، کلیه فعالیت هایش منحصر به انجمن اسلامی دانشجویان در اروپا و نهضت مقاومت ملی فلسطین بود. سپس همزمان با این اوضاع و به اتفاق برادران و خواهران مسلمان، توانست نهضت آزادی ایران را در خارج از کشور و در اروپا و آمریکا سازماندهی کند. ساواک همواره به دنبال او بود و حتی یک بار در 1353 برادر او را در ایران دستگیر کرد و به عنوان گروگان، مدت شش ماه در زندان نگه داشت تا او خود را به ساواک معرفی نماید؛ اما این کار بینتیجه بود.
هنگام پیروزی انقلاب، او همراه امام(ره) به ایران آمد و در ابتدای پیروزی انقلاب از اعضای شورای انقلاب بود. سپس در دولت موقت عهدهدار سرپرستی صدا و سیما و سپس با حفظ سمت، عهدهدار وزارت امور خارجه دولت موقت گردید. بعد از سقوط دولت موقت و گرایش قطبزاده به بنیصدر، تغییر خط مشی و دیدگاههای مخالف او نسبت به انقلاب و رهبری شدت بیشتری گرفت تا این که پس از فرار بنیصدر، اقدام به توطئه در جهت براندازی نظام نمود و در حال شکلدهی کودتا با حمایت عوامل خارجی بود که کودتا افشا و وی دستگیر گردید و به همین اتهام در روز پنجشنبه 23 /6 /61 اعدام شد.
پس از آنکه اسناد لانهی جاسوسی منتشر شد، معلوم گردید که صادق قطبزاده، مدتی با مارکسیستها مراوده داشته و سپس به اسلام رادیکال! گرایش یافته است و آقای اف تروپریچ وُم باوُر که در واشنگتن، وکیل قطبزاده بوده نیز گفته است:. « قطبزاده مردی بسیار باهوش و دارای وقار اخلاقی و وجدان است. در نظریات میانهرو است که حاضر است قضاوتهای معقول و فکرشدهای بر اساس واقعیات و منطق بنماید و علیرغم موضع دیرینه ضد شاهی که داشته، دوست آمریکا میباشد.» و از این دو مهمتر، تماس هنری پرشت با او در نوامبر 1977 میباشد که در گزارش آن آمده است:
« قطبزاده روزی در نوامبر 1977 مراجعه کرده تقاضا کرد که با او نهار صرف کنیم و خود را به عنوان رئیس یک نهضت مقاومت ایرانی که مقرش در پاریس است، معرفی کرد.. او و سازمانش از تحسینکنندگان آمریکا و ایدهآلهایی که آمریکا از آن دفاع میکند.»
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
اسناد لانه جاسوسی آمریکا، دوره 11 جلدی.
5. بهروز صوراسرافیل: در سال 1329ش در تهران به دنیا آمد. در دانشگاههای شیراز و تهران و همچنین انستیتوکاتولیک پاریس درس خواند. او از سنین نوجوانی به روزنامهنگاری روی آورده بود، پس از ترقی در این زمینه، سردبیری مجلات و روزنامههای گوناگونی را دارا بود که با تشکیل روزنامه صهیونیستی آیندگان، دبیر فرهنگی آن شد.
بهروز صوراسرافیل نیز مانند دیگر اعضای دیوانسالاری فرهنگی رژیم شاهنشاهی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فرانسه رفت و با انتشار روزنامهای به نام « ایران و جهان » به فعالیت علیه انقلاب اسلامی مشغول شد و مدتی هم روزنامهای به نام « صوراسرافیل » منتشر نمود. مشارالیه که مدتی نیز سردبیری روزنامه کیهان لندن را به عهده داشت، در سال 1998م (1377ش) به آمریکا رفت. مدتی در کالیفرنیا ساکن شد و به جمع رسانههای تلویزیونی و ماهوارهای لوسآنجلسیها پیوست و در سال 2007م به نیویورک رفت و در بخش فارسی صدای آمریکا، به عنوان تحلیلگر، به اجرای برنامه مشغول شد.
6. امیر پیشداد: در تهران تحصیل کرد. در فاصله سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ش، دانشجوی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران و در ابتدا، مسئول کمیته دانشجویی «حزب زحمتکشان ملت ایران» و عضو هیئت تحریریه ارگان هفتگی شاخه جوانان این حزب به نام «نیروی سوم» بود.
بعد از بروز اختلاف نظر جدی و انشعاب میان حامیان مظفر بقایی و خلیل ملکی، به خلیل ملکی پیوست و در عین حال، ضمن عهدهدار بودنِ مسئولیت کمیته دانشجویی «نیروی سوم» در دانشکده پزشکی، گوینده حوزه حزبی برای نوجوانان دبیرستانی نیز بود.
امیر پیشداد، همچنین پس از جلال آلاحمد، از سن ۲۲ سالگی تا روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، سردبیر مجله «علم و زندگی» نیز بود.
مشارالیه که در سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332ش، برای ادامه تحصیلات به فرانسه رفته بود، در رشته پزشکی تحصیل کرد. او در این ایام یکی از فعالین کنفدراسیون دانشجویی بود که در انتشار نامه پارسی در سال 1338ش، نقش داشت. این نشریه بعدها به عنوان ارگان فرهنگی کنفدراسیون معرفی شد.
امیر پیشداد یکی از بنیانگذاران جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا بود.
7. منوچهر هزارخانی: فرزند یوسف، در سال 1313 ش در خانوادهای نظامی (پدرش با درجه سرگردی بازنشسته شد) به دنیا آمد. در شش سالگی به مدرسه رفت و دوران ابتدایی را در دبستان نظام سپری کرد و در سال 1325 به دبیرستان فیروزبهرام رفت و در سال 1331 ـ پس از اخذ دیپلم ـ جهت ادامه تحصیل به فرانسه عزیمت کرد. وی مدت هشت سال در دانشکده پزشکی شهر مونپلیه به تحصیل پرداخت و در سال 1339 جهت طی دوره تخصصی آسیبشناسی به پاریس رفت و 27 مهرماه سال 1346 پس از اخذ مدرک دکتری به ایران بازگشت.
ازدواج وی با شهرآشوب امیرشاهی در زمان اقامت در فرانسه، در سال 1341 ـ در هنگامی که شهرآشوب به همراه مادر و خواهرش در فرانسه ساکن بودند ـ صورت گرفت. این ازدواج که ثمرۀ آن دو فرزند پسر بود، که یکی از آنها فلج به دنیا آمد ـ به دلایلی که ذکر آن ممکن نیست ـ دستخوش اختلاف گردید و در سال 1349 به اوج خود رسید و در نهایت به متارکه انجامید و شهرآشوب امیرشاهی، پس از چندی مجدداً به فرانسه رفت. خصوصیات فردی هزارخانی در ارزیابی ساواک، شخصی آرام، با سواد عمیق و وارد به امور اجتماعی، بسیار پخته و مطّلع، حرّاف و در نهایت شخصی زنباره و مریض جنسی عنوان گردیده است.
منوچهر هزارخانی که با اخذ کمکهزینه تحصیلی در فرانسه، امور خود را سپری میکرد، پس از بازگشت به ایران در دانشگاه تبریز مشغول به کار شد؛ ولی پس از مدتی به علت سوابق فعالیتهای سیاسی در فرانسه و به بهانه انجام خدمت سربازی از کار برکنار شد.
نامهنگاریهای پدرش به ساواک و تعهداتی که وی شخصاً به ساواک داد، باعث موافقت ساواک با استخدام وی در وزارت بهداری گردید که منجر به اشتغال ایشان به عنوان پاتولوژیست در بیمارستان بوعلی شد. هزارخانی در این دوران، بعد از ظهرها در مؤسسه تحقیقات اجتماعی نیز به فعالیت ترجمه اشتغال داشت و مدتی نیز در سال 1355 به عنوان رئیس اداری دبیرخانه کمیسیون علمی یونسکو در ایران فعالیت کرد و در انتشارات رواق، با اسلام کاظمیه نیز همکاری داشت.
ارتباط وی با جلال آل احمد، به علت ارتباط سببی با شمس آلاحمد میباشد ـ هزارخانی باجناق شمس بود ـ بر این اساس ترجمه مقالات امه سزر که از فرانسه برای جلال آلاحمد ارسال میگردید، توسط جلال در مجله جهان نو چاپ شد و سپس تحت عنوان «گفتاری در باب استعمار» توسط انتشارات نیل به چاپ رسید.
از دیگر نمونههای ترجمه شده هزارخانی به کتابهای: «درباره فلسطین و نمایشنامه فصلی از کنگو» میتوان اشاره کرد.
زمزمههای تشکیل کانون نویسندگان، با حضور هزارخانی در ایران همزمان شد و به واسطه ارتباطاتی که هزارخانی با جلال آلاحمد داشت، وی نیز به این جرگه پیوست. ارتباط هزارخانی با ابوالحسن بنیصدر در فرانسه صورت گرفت و از طریق بنیصدر بود که وی به گروه جبهه ملی خارج کشور پیوست و در عین حال، به علت ارتباطات قدیمی با خلیل ملکی که به دوران شرکت وی در میتینگهای جبهه ملی در زمان دبیرستان برمیگشت، با جامعه سوسیالیستهای ایران در اروپا نیز ارتباط داشت. گزارشات ساواک، هزارخانی را فرد مارکسیسم لنینیسم معرفی کرده است؛ هرچند هزارخانی خود را فردی سوسیالیست مینامد که به برطرف کردن شکافهای طبقاتی میاندیشد. منوچهر هزارخانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فرانسه گریخت و به همراه بنیصدر و رجوی به شورای مقاومت ملی پیوست.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
منبع:
کتاب
احسان نراقی به روایت اسناد ساواک صفحه 177