تاریخ سند: 27 مرداد 1345
نامه سرگشاده درباره هویدا نخست وزیر به پیشگاه مبارک شاهنشاه آریامهر
متن سند:
مهندس نصرت اله احدپور
بعرض می رساند : به شهادت شاهنشاه در
مدت بیست سال در مواقع سخت و بحرانی
کشور آنچه در قدرت ناتوان و ناچیزم بود با
وسائل مختلف به شاهنشاه و کشور خدمت
نموده و شاید در میان بیست میلیون ایرانی
تنها فردی باشم که این خدمت ناچیزم بدون
پاداش مانده و هیجده سال است بیکار و
نخواستم بجای خدمت وظیفه مزد دریافت
دارم و سالیان دراز است که به علت بیکاری و
در نتیجه گرفتاریهای مالی و طلبکاران و
حسودان و دشمنان فراوان سعی نموده نه تنها در امور سیاسی مملکت دخالت نکند بلکه از
اجتماع دوری جسته ام ولی اینک که مملکت و مقام مقدس سلطنت را در خطر مشاهده می کنم
بنا به همان سوگند و پیمانی که با خدای خود در بیست سال پیش برای خدمت به شاه و مملکت
بسته با تمام گرفتاریهای فراوان و خطرات احتمالی خود را وظیفه دار می دانم آنچه از گذشته و
حال می دانم به عرض به مبارک برسانم و دیگر بسته به نظر مبارک است که برای مصالح مملکت
چه تصمیمی اتخاذ فرمایند.
و اگر شاهنشاه بخاطر داشته باشند در روز اول رأی تمایل به زمامداری دکتر مصدق طی یک
اعلامیه آنچه که در آینده شد به عرض ملت ایران رسید که در آن روز توجه نشد و آنچه شد کسی
به خاطر نسپرد که چه فردی در روز سخت چه گفته.
شاهنشاها امروز نیز با کمال صراحت به
عرض می رسانم بنا به اطلاع به سوابق گذشته امیرعباس هویدا نخست وزیر و اقداماتی که امروز
می نماید او را خادم به شاهنشاه نمی دانم و امیرعباس هویدا در مقام خیانت به مملکت و
شاهنشاه برآمده و اگر تا امروز سکوت نموده به علت آن بود که چون شایستگی مقام شامخ
سلطنت و تسلط کامل شاهنشاه بر اوضاع سیاسی و احاطه شاهنشاه بر امور بر هر فرد ایرانی و
جهانیان آشکار است به خود اجازه جسارت نمی دادم.
ولی حال امکان آنرا می دهد که شاهنشاه از
خیانت گذشته امیرعباس هویدا بی اطلاع باشند و دست به اقدامات کنونی که زده با تطبیق گذشته او
خواستم شاهنشاه را در جریان و به عرض مبارک برسانم.
امیرعباس هویدا در زمانی که در آنکارا، ترکیه و در سفارت ایران خدمت می نمود به وسایلی با منشی
دبیراول یک سفارت بیگانه تماس نزدیک برقرار می نماید و چون امیرعباس هویدا با آن منشی هر
دو از نظر مذهب بهائی بودند این دوستی و الفت به یک عشق شدید تبدیل تا جایی که آن منشی
حاضر می شود به دولت مطبوعه خود خیانت نماید و برای آقای امیرعباس هویدا از روی اسناد و
مدارک سیاسی بسیار مهمی عکسبرداری می کند و تازه آن دخترک بیچاره و بدبخت تصور می کرده
که امیرعباس هویدا عاشق سرسخت او این مدارک را برای دولت ایران می خواسته و شاید بخاطر
خدمت به عاشق خود که او را در ایران موفق بدارد به چنین عملی خطرناک مبادرت نمود.
این دختر
که به نام مارگریت الن نامیده می شد با وسایلی که معلوم نیست به صندوق اسرار سفارت دستبرد
می زند غافل از اینکه امیرعباس هویدا این اسناد را به جای تحویل به مقامات ایرانی به یک دولت و
سفارت رقیب می فروخته یا معامله سیاسی می کرده تا اینکه بزودی رقیب که در سیاست بسیار تازه
کار بوده یا هستند اسناد و مدارک سرقت شده را که مقداری از آن مربوط به ارتباط بالکان و ترکیه با
دولت شوروی بوده به رخ رقیب می کشند و پس از یک تحقیقات مختصر مارگریت الن دستگیر و به
کشور خود دست بسته و بسیار محرمانه فرستاده می شود و دخترک بدبخت نیز در زندان به علت
فشار روحی و ترک خانواده او که از خانواده درجه اول بودند خودکشی می نماید یا او را می کشند دیگر
از آن اطلاعی ندارم.
امیرعباس هویدا از آنجا برای خود جای پایی در سازمان اطلاعاتی آن کشور باز می نماید ولی کوشش
سازمان ضد اطلاعات رقیب بی اطلاع بود که امیرعباس هویدا چنین دسته گلی به آب داده یا اصولاً از
چنین قیافه دلقکی چنین کار می آید.
امیرعباس هویدا به نفت آمد و اینجا بود که به خدمت خود یک
قدم مؤثر دیگر اضافه کرد و جاسوس دو طرف گردید ولی همواره طرف ارباب اصلی خود در آنکارا را
رعایت می کرد و زمانی که منصور در کابینه جناب آقای دکتر اقبال بود به راهنمایی همین مرد هر روز
گزارش هیئت دولت را به سفارت مربوطه می بردند.
من نمی دانم آقای دکتر اقبال از این اقدام منصور
اطلاع داشت یا خیر و بطور یقین بی اطلاع بوده زیرا دکتر اقبال میهن پرست شاهدوست محالست اگر
از این اقدامات با اطلاع بود می گذاشت چنین فرد خائنی در حکومت او باقی بماند.
منصور و هویدا
جز این اقدامات محرمانه و خیانتکارانه به هر وسایل دیگری متوسل می شدند که به مقامی برسند و
در زمان معاونت نخست وزیری منصور که حتی منصور از پرداخت یک مبلغ ناچیز بدهی خود به
شخص من عاجز بود آنچنان به پول رسید که حال میلیونها اندوخته دارد و دکتر اقبال که فردی
بصیر در سیاست و امور کشور است فقط یک نقطه در سیاست دارد که آن هم نمی شود ضعف نامید و
فقط در این مملکت عجیب است و آن پاکدلی و خوش باوری و انساندوستی این مرد است که روی
پاکدلی یک منصور و هویدای مسخره او را فریب دادند و در پشت اطاق او مشغول توطئه بودند.
بخداوند سوگند که بارها همین منصور که حال زیر خروارها خاک خفته دشمنی خود را با شاهنشاه
در مقام نخست وزیری به من که تصور می کرد به علت بیکاری زیاد از دستگاه رنجش دارم ابراز می کرد
و یک هفته قبل از آنکه کشته شود روز یکشنبه بود که دفتر نخست وزیری از شمیران به شهر منتقل
شده بود و اولین روز در کاخ شهری بود.
منصور مرا به دفتر خود دعوت کرد و همین آقای امیرعباس
هویدا نیز حضور داشت و از من خواستار یک همکاری شدید شدند و چون گفتم من به علت
بدهکاری و گرفتاریهای زیاد نمی توانم در کار سیاسی آن هم با این وضع دخالت نمایم منصور رئیس
حسابداری خود را خواست و مقدار زیادی پول از بودجه نخست وزیری در اختیار من گذارد که حتما
اسناد آن موجود است.
من آن پول را گرفتم و بلافاصله به هر وسیله ای که برایم امکان داشت به تمام
مقامات اطلاعاتی و انتظامی و دربار رجوع کردم که من باید مطالبی فوری به عرض شاهنشاه برسانم.
هیچ کس حاضر به چنین همکاری با من نگردید و روزی که در یک دادگاه نظامی سخن در این باره
رفت که اگر فردی از خیانتی خبر دارد بهتر است اگر واقعا خیانتکار نیست به عرض شاهنشاه برساند
بی اختیار متأثر شدم زیرا من که با تمام مقامات مملکت آشنایی دارم و اکثر مقامات نظامی و انتظامی
را می شناسم قادر نشدم و هنوز پس از چند سال قادر نیستم به عرض برسانم که منصور می خواست
چه کند و حال هویدا با چه نیرویی می خواهد هدف منصور را تعقیب نماید.
شاهنشاه مفخم اطلاع داشته باشند که پس از آن روز تمام سعی و کوشش منصور و بعد هویدا و
سفارت حمایت کننده بر این قرار گرفت که با گزارشهای خلاف که اطلاع دارم به عرض شاهنشاه
رسیده دیگر راهی برای این خدمتگذار در پیشگاه مقدس شاهنشاه باز نگذارند و بعدها نیز دست به
تحریک و بدنام کردن چاکر گذارده و اینک نیز آقای هویدا در مورد معامله موشک و خرید اسلحه نیز
اقداماتی نموده که چاکر سلاح نمی دانم در این عریضه سرگشاده به عرض برسانم و حاضرم در یک
محکمه یا حضورا به عرض برسانم.
با وجودی که امکان هر خطری برای چاکر موجود است ولی به خاطر سعادت شاهنشاه که سعادت
ملت ایران است به چنین فداکاری مبادرت و به صراحت عرض می کنم که امیرعباس هویدا خیال
خامی در سر دارد و خیانت او به شاهنشاه برای چاکر محرز و مسلم است.
چاکر و خدمتگزار مهندس نصرت اله احدپور
منبع:
کتاب
امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 285