تاریخ سند: 27 دی 1351
درباره : فضل اللّه فرزند غلامحسین شهرت مهدیزاده (معروف به محلاتی) شغل واعظ
متن سند:
از : ساواک
به : ریاست اداره دادرسی شماره : 960/ ک
نیروهای مسلح شاهنشاهی (دادستانی)
بدینوسیله تعداد 5 (پنج) برگ اوراق تحقیقاتی از نامبرده بالا که به اتهام اقدام
علیه امنیت کشور بازداشت گردیده1 به پیوست ایفاد می گردد.
خواهشمند است دستور فرمائید ضمن صدور قرار تأمین مقتضی اوراق ارسالی
را جهت ادامه تحقیقات و تکمیل پرونده اتهامی به این سازمان اعاده فرمایند.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور ـ ارتشبد نصیری
از طرف ثابتی 27 /10 /51
گیرنده : ریاست بخش مستقل 303 جهت اطلاع و هرگونه اقدام مقتضی
توضیحات سند:
1ـ شهید محلاتی در خصوص
این بازداشت و وضعیت زندانی
که در آن بسر می بردند چنین
می گوید :
«در این زندان نه شب معلوم بود
نه روز زیرزمین ساختمان
شهربانی ـ که رضاشاه درست
کرده بود ـ و در قدیم که ظاهرا
انبار بوده، این را سلول، سلول
کرده بودند، 5 ـ 6 پله می خورد
تا می رفت توی زیرزمین.
هیچ
روزنه ای و دریچه ای هم به فضا
نداشت و زندانیها نمی دانستند
چه وقت شب می شود، چه وقت
روز.
دستشوئی آنجا روزنه ای
داشت که وقتی می رفتیم معلوم
می شد، بیرون هوا روشن است
یا تاریک اما باز مشخص نبود
چه وقت است.
در آنجا تنفس بسیار مشکل بود،
یک هواکش آنجا گذاشته بودند.
ما اصرار می کردیم، مأمورین
می رفتند هواکش را روشن
می کردند قدری هوای آنجا آزاد
می شد.
یادم هست که آقای سید
محمد لواسانی را آنجا آوردند.
بیچاره بیش از 24 ساعت
نتوانست بماند و حالش بد شد،
ایشان را بردند ساختمان کمیته،
کمیته مشترک تازه تشکیل شده
بود.
زندانیها در اینجا
نمی دانستند اصلاً کجا هستند،
چون کیفیت دستگیری به این
صورت بود که می آمدند توی
خانه می ریختند، بعد کسی را که
گرفته بودند می نشاندند توی
ماشین، چشمهای زندانی را
می بستند و می خواباندند کف
ماشین و می بردندش داخل
سلول چشمهایش را باز
می کردند.
قبل از این هم
مقداری می گرداندند توی
خیابانها که اصلاً از مسیر
متوجه نشود که او را کجا
می بردند و در عین حال بسیار با
خشونت رفتار می کردند.
زندانیها را کتک می زدند
شکنجه می دادند، هر روز یک
عده ای را از توی سلولها
می بردند و شکنجه می دادند.
آنجا حسینی اتاقی برای شکنجه
داشت.
همان حسینی شکنجه گر
معروف شکنجه می داد و
بازجوها هم کتک می زدند.
در آنجا نماز بلند نمی توانستیم
بخوانیم، می آمدند کتک
می زدند، نماز مغرب و عشاء را
مثلاً باید آهسته بخوانیم، هیچ
صدایی در آنجا نبود جز صدای
ناله و گریه.
بخصوص شبها
زندانیها تا صبح ناله می کردند و
کسی هم خواب نداشت.
کمتر
کسی خوابش می برد.
سلولها
یک متر و یک چارک در دو متر
بود.
معمولاً سلولها یک نفری
بود ولیکن گاهی که زندانی زیاد
می شد در همین سلولها چهار،
پنج نفر هم جا می دادند.
یک
شب که مصادف با 16 آذر بود ـ
و چند روزی بود که دانشگاه
شلوغ شده بود ریخته بودند توی
خوابگاه زن و مرد و دختر و پسر
را کتک زده بودند و شل و
پلشان کرده بودند.
تعداد
زندانیان زیاد شد.
مثلاً توی
سلولی که ما بودیم سه چهار نفر
بودیم که جای خوابیدن نبود.
یک نفر می خوابید و دیگران تا
صبح می نشستند و همینطور با
هم در دل می کردند.
این
زندانیها خیلی وضع بدی
داشتند.
در آن موقع از نظر
رفاهی غذای حسابی نمی دادند،
میوه که مطلقا نمی دادند حمام که
اصلاً نبود من یک ماه که آنجا
بودم اجازه حمام رفتن به من
ندادند تا روزی که می خواستند
آزادم کنند روز قبلش اجازه
دادند به حمام رفتم.
لباس قبول
نمی کردند از خانواده ما، در
طول این یک ماه لباس نداشتیم
که عوض کنیم، کثیف شده بودیم
آنجا خیلی وضع بسیار بسیار
بدی داشت مضافا در
بازجوئی ها همینطور از صبح تا
ظهر بچه ها را کتک می زدند،
فحش می دادند، مثلاً توی اتاق
بازجوئی یک نفر متخصص
فحش بود و اصلاً کارش این بود
که فحش های رکیک که اصلاً
لاتها کمتر این فحش ها را بلد
بودند می داد.
همین طور از در
که وارد می شدیم یک ریز
فحش می داد تا برمی گشتیم.
حتی این فحاشی برای من هم
پیش آمد البته فحشهای
آنطوری نداد، ولی متلک گفت
و خیلی تحقیر کرد.
خیلی وضع
زندان بد بود.
ر.ک : خاطرات و مبارزات
شهید محلاتی، مرکز اسناد
انقلاب اسلامی، چاپ اول،
1376 ش، ص 83.
منبع:
کتاب
شهید حجتالاسلام فضلالله مهدیزاده محلاتی به روایت اسناد ساواک - کتاب دوم صفحه 263