تاریخ سند: 10 خرداد 1342
شیخ غلامرضا زنجانی
متن سند:
از: قم تاریخ: 10 /3 /1342
به: تهران شماره: 2952
شیخ غلامرضا زنجانی1 از طرف شریعتمداری2 اظهار میدارد.
1- تشریف فرمائی تیمسار به قم به بعد از تاسوعا و عاشورا موکول شود تا زمینه مناسب فراهم و گزارش شود زیرا فعلاً خمینی خود را قوی میداند و باید وضعی به وجود آید که خود را تنها احساس کند در صورت تمایل و ضرورت فعلاً یک نفر دیگر اعزام شود که با سه نفر آقایان شریعتمداری – گلپایگانی3 _ خمینی ملاقات و اوامر تیمسار را ابلاغ نماید.
2- شریعتمداری آقایان حاج آقا باقر قمی4 و شهیدی و حاج سید علی اصغر5 و لواسانی را به قم دعوت و به آنها گفته است ما با اعلیحضرت همایونی اختلافی نداریم فقط با دولت اختلاف داریم که ممکن است حل شود و شما نیز این مطلب را در مجالس بگوئید و تقاضا نموده که گفتار آنها را ساواک مرکز کنترل نماید که آیا ماموریت را انجام میدهند یا خیر.
3- خمینی روز گذشته اعلامیه مجددی چاپ و منتشر کرده و به وعاظ اعلام کرده مطالب خود را بگوئید و نترسید و اگر سکوت کنند دشمنی با اسلام کردهاند6 ولی شریعتمداری اعلامیهای نداده است فقط اظهار کرده در صورت لزوم و اجبار ممکن است در ایام تاسوعا و عاشورا مطالبی بر علیه روزنامه کیهان بگوید.7 181- 10 /3 /43 بدیعی8
از دفتر ارتباطات اطلاع دادند که تلگراف بالا را تیمسار ریاست ملاحظه فرمودهاند-11 /3 /44 آقای تهامی
نادر 19/ر رونوشت در پروندههای آیتالله شریعتمداری بایگانی شود.
اصل در پرونده 19/ ر بایگانی است به پرونده آیتاله خمینی ضمیمه و بایگانی شود.
توضیحات سند:
1. شیخ غلامرضا زنجانی، فرزند تقی در سال 1308ﻫ ش در ابهر زنجان به دنیا آمد. وی پیشکار و یکی از مورد اعتمادترین افراد به آقای شریعتمداری معرفی شده است. وی که با ساواک و دربار ارتباط داشت در سال 1354 درگذشت. در گزارشی به تاریخ 4 /3 /42 آمده است: « آقای شریعتمداری در روز 24 /2 /42 به پیشکار خود، شیخ غلامرضا زنجانی اظهار داشته: هر طلبه ای که به من منزل من آمد، به او گوشزد کنید که آقا گفت: محرم امسال تا می توانید برای من و خمینی تبلیغ نمایید و روی منابر بگویید مرجع تام شریعتمداری است و خمینی سرپرست طلبه ها است و شیخ غلامرضا زنجانی هم به دستور آقا عمل نموده...» امام در آینه اسناد، ج 1، ص 371
2. سیدکاظم شریعتمدارى، فرزند حسن در سال 1283ﻫ ش در تبریز متولد شد. تحصیلات مقدماتی را در تبریز شروع کرد و سطوح و فقه و اصول را از میرزا ابوالحسن انگجی فرا گرفت. سپس در سال 1305 به قم رفت و در حوزهی درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری حاضر شد. بعد از مدتی به نجف اشرف رفت و از اساتید آنجا از جمله مرحوم نائینی، آقا ضیاء عراقی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی کسب علم کرد و سپس اجازهی اجتهاد یافت. در سال 1313 به تبریز مراجعت نمود. در ششم خرداد 1326 هنگامی که شاه به مدرسهی طالبیهی تبریز آمده بود، از شاه استقبال به عمل آورد. این موضوع ادامه کار وی در آذربایجان را دشوار ساخت، لذا راهی قم شد. از آن زمان تا پیروزی انقلاب اسلامی ارتباط خود را به طور پنهانی با دربار حفظ کرد، اگرچه در بعضی موارد مخالفتهایی نیز با اقدامات رژیم میکرد. موسسهی دارالتبلیغ اسلامی، بنا به دستور وی در قم در سال 1344 افتتاح شد. به ادعای طرفداران این موسسه، دارالتبلیغ جهت احیای دین اسلام پایه ریزی شد؛ اما مخالفان آن از جمله امام خمینی(ره) آن را با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی به نفع رژیم شاه میدانستند. اواخر سال 1345، مقامات ساواک با وی ملاقات کردند و طرح آزمایش طلاب و اعزام آنها را به سربازی مطرح کردند و شریعتمداری طرح را تایید کرد. بعد از درگذشت آیتالله حکیم، شاه در دوازدهم خرداد 1349 تلگرامی به همین مناسبت خطاب به وی ارسال داشت و وی در شانزدهم به تلگرام شاه پاسخ گفت. وی با عناصر رژیم شاه ارتباط داشت و رهنمودهایی را به رژیم ارائه میداد که چگونه با عناصر انقلابی برخورد کند و امام خمینی(ره) را محدود نمایند. وی بارها با بهبودی و انصاری به عنوان نمایندگان شاه ملاقات داشت. مدتی پس از انقلاب و اندکی پس از تشکیل حزب جمهوری اسلامی، حزب خلق مسلمان با تایید و حمایت او شروع به فعالیت کرد. این حزب نظرات انتقادی نسبت به نظام داشت و در عوض آیتالله شریعتمداری را قبول داشتند. در 15 آذر سال 1358 رادیو و تلویزیون تبریز توسط حزب خلق مسلمان اشغال شد و با قطع خبر ساعت 2 صدای جمهوری اسلامی، اعلامیههای شریعتمداری و حزب خلق را قرائت کردند و ضمن آن خواستار آن شدند تا متجاوزان به خانهی شریعتمداری، دستگیر و مسئولان غیر بومی تبریز اخراج شوند و انتصابات حتماً با تایید شریعتمداری باشد. سه روز بعد رادیو و تلویزیون از اشغال خارج شد و کار عادی خود را شروع کرد. روز 14 دی ماه دوباره رادیو و تلویزیون تبریز اشغال شد. در قم نیز طرفداران وی تظاهرات کردند و شعار «رهبر ما شریعتمدار، زنده باد شریعتمدار» را سر دادند و سپس با سپاه پاسداران و حزبالله درگیر شدند و در نهایت در ساعت 2 بعداز ظهر، معرکه را ترک کردند. در پی این حادثه، جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم طی اعلامیهای از شریعتمداری انتقاد کرد. فردای آن روز مردم به کمک سپاه پاسداران، رادیو و تلویزیون را بعد از ساعتها درگیری خونین از دست طرفداران شریعتمداری خارج کردند. چندی نگذشته بود که پس از دستگیری توطئهگران کودتای نوژه اعتراف کردند که آیتالله شریعتمداری را در جریان کودتا قرار دادهاند و ضمن تایید متعهد شده است که از آنها حمایت کند. بعد از افشای این توطئه و جریان کودتای قطبزاده و همکاری شریعتمداری با آنان، وی در سال 1361 از طرف جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم از مرجعیت خلع و سرانجام در سال 1365 به دنبال یک بیماری سه ماهه از دنیا رفت.
3. آیتالله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی، فرزند سید محمد باقر در سال 1275 ﻫ ش در روستای گوگد در شش کیلومتری گلپایگان دیده به جهان گشود. تحصیلات مقدماتی را نزد پدر، آیتالله ملاتقی گوگدی، آقا ضیاءالدین اراکی و آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی گذرانید. پس از تأسیس حوزه علمیه قم، به دعوت آیتالله العظمی حائری یزدی به قم رفت و مدارج عالی علوم حوزوی را در این شهر کسب کرد. تبحر ایشان در علم فقه موجب شد که هفتاد سال مدرس این علم در حوزه علمیه قم باشد. وی همچنین از مهاجرت علماء و زعمای حوزه علمیه نجف به قم در سال 1302 کمال بهره را برد و برای مدتی هر چند کوتاه از محضر درس برخی از آنان همچون آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، آیتالله نائینی و غروی اصفهانی بهرهمند گردید. با درگذشت آیتالله حائری، آقای گلپایگانی مسئولیتهای سنگینتری را متقبل شد و به تدریس دروس خارج فقه و اصول همت گماشت و تا پیش از ارتحال، همواره کلاس درس خارج معظمله در مسجد اعظم قم، یکی از بزرگترین مکاتب تدریس علوم دینی بود. در پی درگذشت آیتالله بروجردی نیز بخش اعظم وظائف آن عالم ربانی در اداره حوزه علمیه قم به ایشان واگذار شد. با شروع نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) ایشان همواره حامی نهضت و پشتیبان امام بود. بیشتر اعلامیههای مراجع در مسیر مبارزه با رژیم شاه را امضا میکرد و در جلساتی که علمای قم در اوایل نهضت تشکیل میدادند، شرکت مینمود. همگام با امام و دیگر مراجع، عید 1342 را به دلیل اصرار رژیم بر اجرای لوایح ششگانه (انقلاب سفید) تحریم و بعد از تبعید امام به ترکیه نیز از این اقدام رژیم به شدت ابراز ناخشنودی کرد. واکنشهای سیاسی حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی نسبت به مسائل روز ایران و جهان اسلام، رژیم پهلوی را همواره وادار میکرد که از موضعگیریهای ایشان بیمناک باشد. مراسم نیایشی که ایشان در سال 1352 برای پیروزی مسلمانان در جنگ با اسرائیل برپا کرد، در آن زمان واکنش قابل توجهی به همراه داشت. اعلامیههایی که علیه رژیم شاه در مناسبتهای مختلف به ویژه در سالهای 56 و 57 از سوی ایشان صادر میشد، تنور مبارزه مردم را علیه رژیم شاه گرم نگاه میداشت. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در زمستان 1357 ایشان با انتشار اعلامیههایی از ارتش خواست که به ملت بپیوندد و اعلام کرد: «هر کس مردم را به گلوله ببندد، قرآن را به گلوله بسته است.» پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مقاطع حساس شاهد حمایت ایشان از نظام اسلامی و جمهوری اسلامی بودهایم. در طول جنگ تحمیلی نیز همواره مشوق رزمندگان اسلام بود و بارها نمایندگان ایشان برای تقویت روحیه رزمندگان به جبهه رفتند. در تمام انتخابات در صحنه بود و مردم را تشویق و ترغیب به رأی دادن میکرد. ایشان علاوه بر انجام اقدامات خیریه از قبیل احداث مدارس، بیمارستانها و سایر خدمات عامالمنفعه، چندین اثر تألیفی از خود به یادگار گذاشتهاند که از آن جمله است: حاشیه بر عروۀالوثقی، حاشیه بر رسائل، مناسک حج، تألیفی در فقه و کتابی در اصول. حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی در 19 آذر 1372 به ملکوت اعلی پیوست و پس از تشییع پرشکوه در تهران و قم، در جوار حضرت معصومه (سلامالله علیه) به خاک سپرده شد.
ر. ک : حضرت آیتالله العظمی حاج سید محمدرضا گلپایگانی، به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی
4. آیتالله سید باقر طباطبایی قمی، در مهر 1296 ﻫ ش در مشهد مقدس متولد شد. دروس مقدماتی و سطوح را در مشهد فرا گرفت و در سال1314 در خدمت والد ماجدش حضرت آیتالله العظمی حاج آقا حسین طباطبائی قمی به عتبات عالیات مهاجرت کرد و در کربلای معلی اقامت گزید. در آنجا از دروس خارج فقه و اصول آیتالله العظمی میلانی استفاده کرد و بعد از آن مدتی در نجف اشرف از محضر آیتالله خوئی بهرهمند شد و چندی از ابحاث مرحوم آیتالله آقا ضیاءالدین عراقی و مرحوم آیتالله حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی مستفیض گردید. در سال 1329 بعد از فوت مرحوم والدش به تهران رفت و به خدمات دینی و اقامه نماز جماعت در مسجد نوریان باغ صبا و مباحثات علمی مشغول شد.
ر.ک : گنجینه دانشمندان، جلد 4، ص 527
5. آیتالله سید على اصغر خوئى، فرزند مرحوم سید مجتبى در 1273 ﻫ ش در خوى متولد شد. مقدمات و سطوح را نزد علمای خوى از جمله حاج ملا على مدد بدلآبادى، شیخ محمد خویى، و آیتالله سیدباقر پسرعموى خود فراگرفت، سپس در سال 1301 به نجف هجرت کرد و از محضر آیات عظام عبدالحسین رشتى، حجت کوهکمرهى، ایروانى، شیخ محمدحسین اصفهانى، مرحوم محقق، میرزا حسین نائینى و اصفهانى بهرهمند شد. در سال 1310 به خوى بازگشت و به تدریس و اقامه جماعت پرداخت. وی پس از آن مجددا به نجف بازگشت و در حدود 3 سال در آنجا به تدریس پرداخت. آیتالله خوئی در سال 1317 به خوى برگشت و در مدرسه نمازى مشغول تدریس شد. پس از آن در سال 1320 به تهران سفر کرد و در مسجد سلمان خیابان 17 شهریور اقامه جماعت و تدریس مىکرد. وی در سالهاى اولیه انقلاب دارفانى را وداع گفت.
6. امام خمینی(ره) در 9 خرداد 1342 اعلامیه منتشر نکرده است، در این روز ایشان در جمع تعدادی از بازاریان تهران که به مناسبت برگزاری مراسم عزاداری سیدالشهداء به قم رفته بودند در سخنانی کوتاه بر ضرورت دفاع از اسلام تأکید فرمودند: « ... ما افتخار میکنیم که مانند سیدالشهداء روز عاشورا کشته شویم، و بچههای ما را اسیر کنند و اموالمان را غارت نمایند در عوض اسم ما تا ابد باقی خواهد ماند. اولاً، کار اینها با یزید هیچ فرقی نمیکند؛ ثانیاً، اگر بخواهند چنین عملی را انجام دهند و بخواهند دستجات ما را بکوبند و مردم را به قتل برسانند، ما نیز از هماکنون مانند حسین اعلام میکنیم که: هرکه با ماست به طرف ما بیاید و هرکس که با ما نیست به سمت لشکر یزید برود. یکی از کسانی که بایستی در راه حضرت سیدالشهداء آغشته به خون خود شود، خمینی است. حال که چنین است، باید ما روز عاشورا را در قم، کربلای حسین قرار بدهیم، تا یک کربلای ثانی درست کنیم؛ و مردم برای زیارت به قم بیایند. چه افتخاری بالاتر از این که در راه دین، در راه حسین، در راه استقلال مملکت کشته شویم. من میدانم دستوراتی را که در مورد اعزام دستۀ لاتها از تهران به قم بوده، از طرف رئیس سازمان امنیت قم است. سازمان امنیت قم از مرکز درخواست کرده که برای عاشورا در حدود ششصد نفر از لاتها را مسلح، به قم بفرستند؛ ولی من نمیگذارم رئیس سازمان امنیت و رئیس شهربانی قم هر کاری که دلشان خواست انجام دهند.» صحیفه امام، جلد 1، صص 241 ـ 240
7. در روزنامه کیهان مورخه پنجشنبه 15 /1 /1342 از قول جهانگیر تفضلی وزیر مشاور و سرپرست کل اداره رادیو و تبلیغات نقل شده بود که: «... اکثریت طلاب دانشمند و وطنپرست ایران و همچنین علمای حقیقی ایرانی که در عراق هستند، طرفداران انقلاب مقدس ملت ایران به رهبری خردمندانه شاهنشاه میباشند. اما شنیدم که بعضی در لباس روحانیت از سرهنگ جمال عبدالناصر سودهایی بردهاند و تشویقهایی شدهاند که اولاً خلیجفارس را خلیج عربی و ثانیاً با انقلاب مقدس ملت ایران ناجوانمردانه مبارزه کنند که البته به هیچوجه نخواهند توانست و وضع اینها هم مثل همان مورچه و لوکوموتیو است.»
8. سرتیپ حسن بدیعى، در سال 1302 ﻫ ش در شیراز متولد شد. پس از استخدام در ارتش به خدمت ساواک درآمد و بهترتیب ریاست ساواکهای قم و بوشهر را عهدهدار شد. وی تا اواخر سال 1344 رئیس ساواک قم بود و تا درجه سرتیپی ارتقا یافت با پیروزی انقلاب اسلامی توسط مردم دستگیر و در روز 3 /8 /58 قبل از انجام محاکمه به علت سکته قلبی در زندان درگذشت.
منبع:
کتاب
آیتالله حاج سید محمد صادق لواسانی به روایت اسناد ساواک صفحه 6