صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

بازجوئی از جهان‌بخش تعمیرکاری

بازجوئی از جهان‌بخش تعمیرکاری


متن سند:

س ـ با احراز هویت شما آقای جهان‌بخش تعمیرکاری در چه تاریخی بعراق مسافرت نمودید.
انگیزه شما از این مسافرت چه بوده است.
با گذرنامه مسافرت نمودید یا از راه غیرمجاز از کدام مرز از ایران خارج و بعراق وارد شدید.
بکدامیک از شهرهای عراق مسافرت نمودید بطور کلی در عراق چه فرد یا افرادی ارتباط گرفتید.
با خمینی و با عوامل وی در چه مجمعی تماس گرفتید.
چه دستورات یا آموزشی بشما داده شد.
از ایرانیان فراری مقیم عراق با کدامیک از آنها ارتباط گرفتید.
چه مدت در عراق بودید چه تاریخی بایران مراجعت کردید از کدام مرز وارد ایران شدید.
مشروحاً شرح حال مسافرت خود بعراق توضیح دهید.
از ایران حامل چه پیغام یا اوراق یا نامه بودید.
از عراق حامل چه مدارک یا پیغام بودید.
ج ـ در تاریخ سال 1345ایلام با شیخ محمدتقی مروارید بمسافرت عراق رفتم وارد تهران شدیم در مهران که مرز ایران است مروارید گفت من بمنزل حاج نورعلی میروم شما بمنزل فرامرز برو من بمنزل فرامرز رفتم شب در مهران در منزل فرامرز بودم فرامرز یکنفر از اهل ده آمد که اسم او را بلد نیستم مرا بطرف زرباطیه برد و مبلغ 60 تومان گرفت انگیزه من بقصد زیارت امام حسین (ع) بود و بدون گذرنامه مسافرت کردم از راه غیرمجاز از راه مهران وارد زرباطیه شدم در زرباطیه در منزل سید شرافت که ایرانی بود مقیم عراق آقای مروارید دیدم و شب چونکه اربعین بود در زرباطیه ذکر توسلی نمودیم فردا با هیئت اهل زرباطیه از راه جان با دراین [بدره] کوت و کاظمین وارد کربلا شدم در کربلا شب در میان حسینیه 3 شب در زرباطیه بودم و فردا بحرم رفتم و مدت یکماه در کربلا و نجف و سامرا و کاظمین بودم در نجف 3 روز با مروارید در منزل شیخ عبدالرحمن حیدری بودم در کاظمین در مدرسه جلو صحن حرم کاظمین بودم حاج عبدالرحمن حیدری با شیخ جعفر جهانی دیدم و شب رفتیم شام خوردیم بحساب حاج عبدالرحمن حیدری بود و پول بلیط کاظمین از کاظمین تا خسروی حاج عبدالرحمن حیدری داد مسافرین ماشین چند نفر بودند چند زن و عده مرد در مرز خسروی افرادیکه برگه عبوری داشتند شب در خسروی نگهداری کردند و فردا در قصرشیرین باداره بردند چندنفر زن و چند نفر مرد بودند زنها یکی باسم گوهر و هاجر و دخترهای آنها و مردها یکی از آنها میشناسم باسم حسن کبیری [حسین کبیر] آخوند بود و دو آخوند دیگر بود با [ناخوانا] دیگر اسم آنها بلد نیستم بعد از تفتیش و سؤال و جواب رها کردند و سوار ماشین شدم وارد کرمانشاه شدم از کرمانشاه بایلام رفتم در سال بعد در ایام اربعین باز از راه مهران برای عتبات رفتم وارد منزل فرامرز شدم او مرا بطرف [امامزاده] سیدحسن (ع) فرستاد و گفت برو با برادر سید قاسم که سیدهاشم است هر [دو] شب در منزل برادر سید قاسم در مهران بودم او در حدود ساعتهای 9 روز مرا بطرف مرز برد و برگشت و من بمنزل علی‌اکبر در زرباطیه رفتم و در اول اربعین با هیئت باز از راه جسان و بادراین و کوت وارد کاظمین و کربلا شدم در سال 1346 باز مدت یکماه در کربلا و نجف و کاظمین و سامرا بودم در کربلا در مدرسه بروجردی در ایام اربعین [امام] خمینی را دیدم نماز خواندم و دست او را بوسیدم بعد از نماز رفته صحبت او ندیدم و منبر نرفتند در کربلا حسین کبیر و علی کاظمی موموندی کرمانشاهی و سید جواد مرعشی1 و مروارید دیدم و شیخ حسین نوراللهی دیدم در نجف مروارید و عبدالرحمن حیدری دیدم در سامرا در مدرسه مرحوم شیرازی[آیت‌الله سیدعبدالهادی شیرازی] بودم.
در حجره شیخ حسین نوراللهی ایلامی بودم علی موموندی و سید جواد و عبدالرحمن و مروارید آمدند بقصد زیارت عسگرین (ع) و مدت 8 روز در سامراء بودم چونکه ایام شهادت حضرت عسگری (ع) بود.
در حجره شیخ حسین نوراللهی و خودش بطرف ایران آمد و من در حجره او بودم و در نجف در مدرسه مرحوم بروجردی بودم و در حرم میرفتم آقا‌ی عبدالرحمن ایلامی دیدم بعضی اوقات در صحن او را ملاقات میکردم و با شیخ جعفر جهانی در کربلا و کاظمین بودم و مریض شدم او مرا بسامراه برد نزد دکتر و مالاریا گرفته بودم و در نجف با شیخ جعفر [جهانی] یکمرتبه بمنزل مصطفی خمینی2 رفتیم و او را دیدم با شیخ جعفر جهانی در حدود یکربع ساعت بودیم و بیرون شدیم حامل نامه و پیغام نبودم و ایشان هم نامه و اعلامیه بمن ندادند و در شبها در وقت نماز خمینی بمدرسه مرحوم بروجردی میآمد و نماز میخواند و میرفت هیچگونه دستورات و سفارشی و نیابتی بمن نداده است در تمام مدت این یک ماه که در کربلا و نجف و سامراء و کاظمین بودم یک شب اربعین بود که از حرم بطرف مدرسه میرفتم او را در خیابان از دور دیدم که بطرف منزل میرفت بنده هم بطرف مدرسه رفتم بعد از اربعین که زیارت کربلا تمام شد در نجف یکمرتبه بمنزل خمینی در اطاق بیرون رفتم و چند نفر از آخوندهای آنجا در منزلش بود از افراد زوار بودند در حدود نیم ساعت نشستم و رفتم آخوندهای مقیم آنجا بودند من آنها را نمیشناختم و در مدت یکماه در عتبات بودم یکمرتبه درکاظمین بعنوان زیارت نواب‌اربعه به بغداد رفتم وارد منزل ملاعلی که ایرانی هست شدم و ظهر نهار در منزل او در شورجه بودم و برگشتم ملاعلی از دوستان آشیخ حسین نوراللهی بود از آنجا پرسیدم که برگ عبوری کجا میدهند گفتند در کربلا دور سفر دوم از بغداد بکوت و از جسان و بادراین زرباطیه وارد شدم چونکه ایام اربعین و زیارتی بود مهم نبود و سید شرافت بمن گفت که ایرانی و مقیم عراق بود هر وقت ترا گرفتند بگو داماد شرافت هستم و خودش در زرباطیه بود و وکیل آقای حکیم بود مردم او را میشناختند.
از زرباطیه بوسیله یکنفر اول وارد مرز مهران شدم در کنار رود او رفت و من بمنزل کدخدایی آنجا رفتم و گفتم ایام زیارتی بوده بزیارت رفتم از آنجا بمهران که نزدیک بود آمدم پیاده به منزل یک نفر آمارنویس باسم زرین‌چنگ شب بودم با ماشین از مهران بایلام آمدم در بین راه مأمورین به من گفتند از کجا میآئید گفتم از زیارت حضرت سید حسن از راه ملکشاهی آمده‌ام و رها کردند به ایلام آمدم مسافرین همه از اهل مهران بودند و بنده را میشناختند و گفتند ما ایشان را می‌شناسیم اهل ایلام است و این سجل و نشانه او بعد از ورود بایلام از طرف شهربانی مأمور آمده بنده رفتم باداره ساواک ایلام تحویل داد و بعد از سئوالات من گفتم به کربلا رفته‌ام دوبار از مرز مهران تحویل دادگاه دادند و مبلغ 2000 ریال جریمه گرفتند و رها کردند در سفر اول از راه خسروی و در سفر دوم از راه مهران آمدم بحقیقت بگویم با فراریهای عراق تماس نداشتم حامل پیغام خمینی نبودم نیابت از طرف او بمن نداده از طرف کسی پیغام برای او نبرده‌ام.
س ـ اظهارات خود را چگونه گواهی مینمائید ج ـ خودم نوشتم و خودم امضاء ‌نمودم.

توضیحات سند:

1ـ منظور سیدجواد مرعشی فرزند آیت‌الله العظمی سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی می‌باشد.
2ـ آیت‌الله شهید سید مصطفی خمینی فرزند گرانقدر امام خمینی (سلام‌الله علیه‌) در آذرماه 1309 شمسی (12 رجب 1349 هجری قمری‌) در شهر قم دیده به جهان گشود.
او در محیطی آکنده از معنویت رشد کرد و در سن 15 سالگی در حوزه علمیه قم به تحصیل علوم دینی پرداخت‌.
دوره سطح را از محضر اساتیدی چون حائری‌، صدوقی‌، سلطانی و محمدجواد اصفهانی گذراند.
در سن 21 سالگی مشغول فراگیری دروس خارج شد و از محضر حضرات آیات بروجردی‌، امام خمینی و محقق داماد استفاده‌های علمی بسیاری نمود.
فلسفه و کلام را نزد فیلسوفان نامداری چون علامه طباطبایی و آیت‌الله سید ابوالحسن قزوینی آموخت و در علم رجال و تاریخ نیز اطلاعات فراوانی کسب کرد.
وی در حدود 27 سالگی به درجه اجتهاد رسید.
از آغاز مبارزه حضرت امام تا زمان تبعید ایشان به ترکیه‌، پشت سر امام گام بر می‌داشت‌.
همزمان با دستگیری و تبعید امام خمینی به ترکیه در 13 آبان 1343، منزل حاج آقا مصطفی نیز مورد تعرض مأموران رژیم قرار گرفت و در اثر حمله مأموران فرزند خردسالش به شهادت رسید و خود توسط مأموران شهربانی قم دستگیر و روانه زندان قزل‌قلعه شد.
عوامل رژیم قصد داشتند او را با میل خود از ایران برانند تا یاد و خاطره امام به دست فراموشی سپرده شود.
بنابراین وی را پس از 57 روز از زندان آزاد کردند و موافقتش را جهت خروج از ایران جلب نمودند.
اما او پس از مشورت با استادان و فضلای حوزه علمیه از مسافرت به ترکیه منصرف شد.
به همین دلیل سرهنگ بدیعی‌، رئیس ساواک قم مجدداً او را دستگیر و به تهران اعزام کرد و از آنجا به ترکیه تبعید گردید.
در سال 1344 به همراه امام عازم نجف‌اشرف شدند.
او مدت 13 سال در حوزه علمیه نجف به تدریس و تألیف و تربیت طلاب اشتغال یافت و دست به تألیفات زیادی از جمله القواعد الحکمۀ‌، القواعد الاصولیۀ‌، اصول مختصر و مفصل‌، شرح زندگانی معصومین (علیهم السلام‌) و تفسیر قرآن به سبک جدید زد که برخی از آنها ناتمام مانده است‌.
وی دست راست امام محسوب می‌شد و یک چهره انقلابی بود که با روحانیون‌، روشنفکران و دانشجویان مسلمان داخل و خارج کشور ارتباط داشت‌.
از این رو ساواک بر آن شد تا با به شهادت رساندن او، یک مخالف جدی را از سر راه رژیم بردارد و بدین ترتیب در اول آبان 1356 به طرز مرموزی وی را در نجف اشرف به شهادت رساند.
پیکر پاک او را به کربلا بردند و پس از غسل در آب فرات و طواف در حرمهای مطهر حضرت امام حسین و حضرت ابوالفضل (علیهماالسلام‌)، به نجف بازگردانده و در ایوان طلای حضرت امیر (علیه‌السلام‌) به خاک سپردند.
پس از شهادت ایشان‌، جمعی از طلاب با چشمانی اشکبار جهت عرض تسلیت خدمت حضرت امام رسیدند و ایشان به رغم مصیبت‌زدگی‌، در کمال صبر و آرامش فرمودند : «امانتی بود که خدا به ما داد و از ما گرفت‌، گریه ندارد! ذلک فضل‌الله یؤتیه من یشاء».
ر.ک : راز توفان‌، یادنامه آیت‌الله سید مصطفی خمینی‌.
علی دوانی‌، نهضت روحانیون ایران‌، ج 6، صص 332ـ 336.
روزنامه جمهوری اسلامی‌، شماره 691، 30 مهر 1360، صص 2ـ 3.
روزنامه خراسان‌، شماره 8631، ص 2.
روزشمار انقلاب اسلامی‌، ج 1، صص 121 ـ 122.

منبع:

کتاب حجت‌الاسلام تعمیرکاری به روایت اسناد ساواک صفحه 143





صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.