تاریخ سند: 19 آذر 1357
متن سند:
چکیده گفتگو97345 /20 ه ـ 19 /9 /57
1045 در مسیر خیابان تاج جمعیتی در چهار گروه هر گروه بین 1500 تا 2000 نفر که در دنباله جمعیت تعدادی هم زن چادر مشکی بسر وجود داشت.
با داشتن عکس خمینی و پلاکارت و شعارهای پارچه ای بزرگ با جملات تند و حاد مذهبی و تحریک کننده له حکومت اسلامی و خمینی از غرب بسمت شرق در حرکت بوده اند در خیابان آیزنهاور از میدان شهیاد و دور تا دور میدان شهیاد پرچم های سبز و مشکی برافراشته شده هنوز جمعیتی وارد نشده جوانان از محل های مختلف بخصوص جنوب غربی وارد در دسته های چهل تا پنجاه نفری بطور نامنظم از غرب به شرق تا به متظاهرین بپیوندند.
مغازه ها بسته.
ترافیک خیلی سبک و تعداد بسیار کمی اتومبیل سواری.
تا این ساعت (1045) وضع این منطقه عادیست.
توضیحات سند:
* راه پیمایی روز تاسوعا یک حادثه بزرگ بود و به روایت منابع گوناگون داخلی و خارجی یک همه پرسی علنی برای گذاشتن نقطه پایان بر عمر نظام شاهنشاهی در ایران به شمار می رفت.
جان.
دی.
استمپل یکی از مقامات بلند پایه سفارت امریکا در تهران در کتاب خود با نام «درون انقلاب ایران» به این موضوع اشاره دارد.
او می نویسد : «راه پیمایی محرم کل مشروعیت سلطنت را موکدا زیر سؤال برد.
» (ص 213) یرواند آبراهامیان از قول روزنامه واشنگتن پست نوشت: «این راهپیمایی منظم و سازمان یافته به درخواست مخالفان رژیم راجع به برقراری حکومت جدید، وزن و اعتبار شایان توجهی بخشید.
» و از قول نیویورک تایمز : «حکومت نمی تواند نظم و قانون را حفظ کند.
تنها چاره کار آن است که خود را کنار بکشد و به رهبران مذهبی اجازه دهد تا زمام امور را به دست گیرند.
در هر حال مخالفان ثابت کردند که اکنون دولت دیگری هم وجود دارد.
» و به روایت کریستن ساینس مانیتور : «توده عظیم مردم با صدایی رساتر از هر گلوله و بمبی در سراسر پایتخت این پیام را اعلام کردند که شاه باید برود.
» (ایران بین دو انقلاب، ص 644) منابع، شمار راه پیمایان را در روز تاسوعا فراتر از یک میلیون نفر نوشتند.
فقط خبرگزاری پارس، منبع رسمی دولت شاه، تعداد جمعیت را چهار صد هزار نفر یاد کرد (بولتن خبرگزاری پارس، ش 265، ص 1) ژنرال قره باغی بعدها در کتاب «اعترافات ژنرال» نوشت که «روز تاسوعا 19 آذر ماه راهپیمایی بیش از دو میلیون نفری دستجات مختلف به همان ترتیب که پیش بینی شده بود انجام گردید.
» (ص 72) بیشتر منابع یادآور شدند که یک سر جمعیت در میدان شهناز (امام حسین ع) بود و سر دیگرش در میدان شهیاد (آزادی).
مجله خواندنیها هم نوشت : «شماره مردان و زنانی که در تظاهرات و راه پیمایی...
در تهران شرکت کردند با حساب تخمینی از روی حرکت صف هایی که در هر صف چهل تا شصت نفر حرکت می کردند به یک میلیون و نیم رسید.
خبرنگاران روزنامه های خارجی می گفتند اگر شماره جمعیت تماشاچی را بر راه پیمایان افزوده شود، شمار جمعیت از دو میلیون نفر تجاوز می نماید.
» (ش 15، به تاریخ 2 /10 /57، صص 21 و 75)
بخش فارسی رادیو کلن هم گزارش داد که «بیش از یک میلیون نفر از اهالی تهران [در راه پیمایی ]شرکت کردند.
» (بولتن محرمانه خبرگزاری پارس، ش 267، ص 38) رادیو لندن شمار جمعیت را یک میلیون نفر تخمین زد.
(همان، ص 28) مقامات سفارت آمریکا هم رقم یک میلیون و دویست هزار نفر را در تهران یادآور شدند.
(درون انقلاب ایران، ص 213) نویسنده کتاب «ایران : انقلاب به نام خدا» تعداد جمعیت را 5 /1 میلیون نفر نوشت.
(ص 111) نظم و برنامه ریزی در راه پیمایی تاسوعا یکی از موارد چشمگیر بود.
«این دریای بزرگ در صفوفی منظم و به هم فشرده در حالی که عکس هایی از مراجع تقلید و شخصیت های تاریخی و برجسته و پلاکاردهایی با شعارهای گوناگون که با خود حمل می کردند، صبح این روز از مقابل منزل آیت الله طالقانی به راه افتادند و بعد از ظهر در میدان آزادی (شهیاد) مراسم را به پایان رساندند...
همه چیز برای رعایت نظم و جلوگیری از هر وقایع احتمالی پیش بینی شده و تنظیم گردیده بود.
رعایت چنین نظمی در میان میلیون ها مردم برای همه ناظران به ویژه خبرنگاران خارجی اعجاب آور بود.
» (حماسه های اسلامی ملت به رهبری امام خمینی، صص 138 و 139) «یک کمیته مخصوص متشکل از نمایندگان علمای مذهبی و جبهه ملی و عده ای از اهل بازار عهده دار حفظ انتظامات شده بودند و مأمورین انتظامات را از بین مردم انتخاب کردند تا این که در تمام ساعات تظاهرات و راه پیمایی عهده دار حفظ نظم باشند.
» (خواندنیها، ش 15، به تاریخ 2 /10 /57، صص 21 و 75) اما توصیف هایی که از این راه پیمایی در منابع شد، عظمت آن را از زبان قلم بیان کرد.
در کتاب «ایران : انقلاب به نام خدا» آمده است: «موج انسانی که در میدان شهیاد گرد آمده، می داند که در اختیار داشتن تمام شهر تهران، برای افتخارش کافی است.
» (ص 111) «منظره انبوه زن ها که همه چادرهای سیاه بر سر داشتند و عده ای از آن ها عکس مقتولین خانواده خود را که در وقایع چند ماهه اخیر کشته شده بودند، حمل می کردند، از مناظری بود که هیچ صحنه ساز فیلم های افسانه و تخیلی نمی توانست آن منظره را به وجود آورد...
.
منظره دیگر که توجه خبرنگاران خارجی را جلب می کرد این بود که در بین مردان و زنان از طبقات مردم بالای شهر هم دیده می شدند و مردها پیراهن های سفید و ظریف و کراوات و پالتوهای خوش دوخت و زنها چادرهای توری شبیه روسری های توری زن های اسپانیایی بر سر داشتند وآن ها هم مثل زن های دیگر شعار می دادند.
» (خواندنیها، ش 15، از تاریخ 2 /10 /57، صص 21 و 75) «با آن که آن روز عزا بود، می توان گفت که مردم تهران هرگز به این شادی و سبکروحی قدم برنداشته بودند.
سیل جمعیت در صف عظیمی که تمام پهنای خیابان را گرفته بود، به جلو می آمد.
گام ها مشتاق و سبک بود، چون کسی که هم اکنون بند از پایش برداشته اند.
در میان همه شعارها، بهترین شعاری که بر چلوار نوشته بود، گمان می کنم این بود : ما ایران آزاد را از همین لحظه بنا نهادیم...
گروههای زنها از همه شورانگیزتر بود.
در چادر سیاه با مقنعه سیاه که نه به قول عشقی «کفن» آنها بلکه نشانه زنده بودن آنها بود، قدم بر می داشتند.
بعضی بچه به بغل با نوای لطیف حزن آلود می خوانند : ایخواهر / فریادت را شنیدم / به سویت پر کشیدم / ای خواهر من / برادر / ای یار بی پناهان / پشتیبان ضعیفان / برادر من...
.
یا خطاب به آیت الله خمینی : تو نوری از خدایی / فریادی از دلهایی / رهبر مایی...
/ راهت مبارک باشد / جانت سلامت باشد.
این صدا به اندازه ای گرم و گیرا بود که هیچ موسیقی ای نمی توانست با آن برابری کند.
گاهی در میان آنها دخترک های هفت ـ هشت ساله با چادر سیاه دیده می شدند.
همه آنها از کوچک و بزرگ سیاه پوشانی بودند که به دنبال افق روشن می گشتند.
هنگامی که از پل شاهرضا ـ حافظ بالا رفتند و به پشت آن رسیدند و از آن سو سرازیر شدند، مانند یک سیل آبنوس بودند که پل را در برگرفته باشد و من اعتراف می کنم که تا آن روز منظره ای تا بدان حد شیرین و هیبت انگیز ندیده بودم.
چقدر فرق بود میان آن روز و روزهایی که زنها، جواهرها و سینه های برهنه خود را در همین شاهرضا در برابر چشم مردم می نهادند.
چقدر فرق بود میان تربیتی که سازمان های «پیشتاز» می خواستند به زنهای ایران بدهند و تربیتی که این زنهای راه پیما عرضه می کردند.
چه تفاوت فاحشی میان اینها و زنهایی که با ده ـ بیست چمدان از فرودگاه مهرآباد باز می گشتند و آن چه در چمدانها بود از دسترنج همین زنها و میلیونها تن خواهران آنها در سراسر ایران خریده شده بود.
این زنها و مردهای راه پیما «نه» گفتند به آن چه در طی بیست و پنج سال در ایران گذشته بود، به پول نفت، به تجمل، به تجدد و تمدن موعود.
زیرا آن چه حکومت به آنان عرضه کرده بود عاری از جوهر انسانی بود و دور از خصلت مردم نجیبی که می خواست در سادگی و شرافت زندگی کند.
امسال نخستین بار، کربلا از گذشته به حال روی آورد.
» (یغما، ش 366، صص 712 تا 714)
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک - کتاب 19 صفحه 270