تاریخ سند: 19 شهریور 1343
موضوع: دیدار از خمینی و اظهارات بعضی از افراد جبهه ملی و نهضت آزادی
متن سند:
شماره: 9153/م ﻫ تاریخ: 19 /6/ 1343
گزارش اطلاعات داخلی
موضوع: دیدار از خمینی و اظهارات بعضی از افراد جبهه ملی و نهضت آزادی
چون قبلاً آقای ناصر مکارم عدهای از افراد جبهه ملی را به منظور دیدن خمینی به قم دعوت نموده روز 19 /6 /43 ساعت 1940 آقایان پرویز خرسند1 . سیدمحمدعلی روحانی طلبه حوزه علمیه قم و محمدتقی رامیان از حوزه علمیه قم . عبدالرضا امینی دانشجوی سال پنجم دانشکده داروسازی تهران . دکتر موسوی . مهندس حسن بازیار از تهران . موسی عبدی دانشجویی سال دوم دانشکده شیراز وسیله اتومبیل کرایه شماره 00558 تهران به صوب قم حرکت نمودند. قرار بود در این مسافرت آقایان مولوی دانشجوی سال دوم دانشکده فنی از تهران و باقرپور دانشجوی دانشکده مشهد همراه نامبردگان بالا به قم بروند ولی به علت گرفتاری خانوادگی نیامدند.
نامبردگان در ساعت 2330 همان روز وارد قم شده و شب را در مسافرخانهای که جنب حرم حضرت معصومه است اقامت نمودند و در ساعت 0830 بامداد روز 20 /6 /43 به منزل ناصر مکارم رفته و به راهنمایی مکارم از سیدمصطفی خمینی2 و آیتاله خمینی دیدن نمودند. در ساعت 1015 نامبردگان به اتفاق ناصر مکارم به مدرسه بروجردی رفتند. سیدمحمدعلی روحانی اظهار داشت ما اینجا آمدهایم که از آقایان دیدن کرده و مطالب مهمی را با آقایان در میان بگذاریم. دکتر مولوی و سعیدنژاد از افراد جبهه ملی هستند و آقایان مهندس بازیار و خرسند و امینی از نهضت آزادی میباشند و مهمان شیرازیمان هم از روشنفکران جمعیتهای اسلامی هستند. ما آمدهایم به شما بگوییم بایستی طبق پیشنهاد جبهه ملی ما همه در تحت لوای یک پرچم درآییم و دست به دست هم داده بالاتفاق مقصود خود را دنبال کنیم.
سیدمحمد هادیان معروف به علامه گفت. پیشنهاد خوبی است ولی رهبری این جماعت عظیم را رهبری با درایت و کفایت لازم دارد که خوشبختانه ما طبقه روحانی چنین رهبری داریم.
در منزل آقای خمینی آقای دکتر مولوی اظهار داشت. هر چند که آقایان روحانیون ما افراد جبهه ملی را بیدین میشمارند و از ما خوششان نمیآید ولی باید این نکته را توجه داشت که این تنفر بیموقع است چون ما نمیخواهیم دائم در جنگ و گریز با زمامداران باشیم. ما استقلال واقعی را طالبیم مردم کشور عراق و مصر به حال ما افسوس میخورند که چگونه در بند اسارت هستیم و رهایی از آن برایمان مقدور نیست. ما با یک جنبش واقعی بایستی این حکومت پوشالی و این استبداد را از بین ببریم و عدل و داد را جایگزین آن سازیم. این انقلاب بستگی کامل به همفکری جمعیتهای مختلف دارد و باید از افراد کلیه جمعیتهایی به وجود آمده و متشکل دعوت شود که تحت لوای یک پرچم درآمده و همکاری مشترک را شروع نمایند و تمام این اجتماعات تحت رهبری یک فرد در آیند.
آیتاله خمینی اظهار داشت. من این فکر صحیح و عالی شما افراد و سران جبهه ملی را تحسین میکنم البته باید بهخاطر داشت که هر انقلابی بپاخیزد از جانب ماست و ما پیشقدم در این راه هستیم.
این عده به منظور همعقیده نمودن روحانیان و جلب توجه و مطیع ساختن آنها با طرز فکر و اقدامات جبهه ملی و نهضت آزادی بوده و بیشتر توجهشان به خمینی است که به اصطلاح رهبر باکفایت روحانیون محسوب است و طبقۀ روحانی از وی اطاعت مینمایند.
افراد نامبرده بالا که حامل پیام از جانب سران جبهه ملی و نهضت آزادی برای خمینی بودند در تاریخ 21 /6 /43 به تهران مراجعت نمودند و در بازگشت حامل تعداد 2 نامه یکی برای دکتر مصدق و دیگری برای اللهیار صالح3 که وسیله خمینی نوشته و به آنها داده شده بود، بودند.4
گیرندگان: تیمسار ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور. اداره کل سوم (312)
توضیحات سند:
1. پرویز خرسند، در سال 1319 ش در مشهد به دنیا آمد. روزنامهنگاری را در دهه 1330ش آغاز نمود و پس از تشکیل کانون نشر حقایق اسلامی در مشهد، به آن پیوست. در سال 1341ش، تحت تعقیب قرار گرفت و به یکی از روستاهای اطراف گریخت. در این زمان بود که کتابهای «آنجا که حق پیروز است» با مقدمه استاد حکیمی و «مرثیهای که ناسروده ماند» با مقدمه استاد محمدتقی شریعتی را به رشته تحریر درآورد. با حضور در دانشگاه فردوسی مشهد و ادامه مبارزات، دستگیر و زندانی شد. پس از آن به تهران آمد و سالها ویراستاری و سردبیری آثار و نشریات حسینیه ارشاد را بر عهده داشت. او که دارای آثار قلمی قابل توجهی بود و در بنیاد شاهنامه با دکتر جلالالدین همایی نیز همکاری کرده بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان سردبیر هفتهنامه سروش منصوب گردید.
2. اصل: حسینی آیتالله شهید سیدمصطفى خمینى فرزند گرانقدر امام خمینى (ره) در آذرماه 1309 شمسى (12 رجب 1349 هجرى قمرى) در شهر قم دیده به جهان گشود. در محیطى آکنده از معنویت رشد کرد و در سن 15 سالگى در حوزه علمیه قم به تحصیل علوم دینى پرداخت. دوره سطح را در محضر اساتیدى چون آیات: حائرى، صدوقى، سلطانى و محمدجواد اصفهانى گذراند و در سن 21 سالگى مشغول فراگیرى دروس خارج شد و از محضر حضرات آیات عظام: بروجردى، امام خمینى و محقق داماد استفادههاى علمى بسیارى نمود. فلسفه و کلام را نزد فیلسوفان نامدارى چون علامه طباطبایى و آیتالله سید ابوالحسن قزوینى آموخت و در علم رجال و تاریخ نیز اطلاعات فراوانى کسب کرد و در سن حدود 27 سالگى به درجه اجتهاد رسید. از آغاز مبارزه حضرت امام تا زمان تبعید ایشان به ترکیه، پشت سرِ امام گام برمىداشت. همزمان با دستگیرى و تبعید امام خمینى به ترکیه در 13 آبان 1343، منزل حاج آقا مصطفى نیز مورد تعرض مأموران رژیم قرار گرفت که در اثر حمله مأموران، فرزند خردسالش به شهادت رسید و خود توسط مأموران شهربانى قم دستگیر و روانه زندان قزلقلعه شد. عوامل رژیم قصد داشتند او را با میل خود از ایران برانند تا یاد و خاطره امام به دست فراموشى سپرده شود؛ بنابراین وى را پس از 57 روز از زندان آزاد کردند و موافقتش را جهت خروج از ایران جلب نمودند. اما او پس از مشورت با استادان و فضلاى حوزه علمیه از مسافرت به ترکیه منصرف شد. به همین دلیل سرهنگ بدیعى، رئیس ساواک قم مجدداً او را دستگیر و به تهران اعزام کرد و از آنجا به ترکیه تبعید گردید. ایشان نیز در سال 1344 به همراه امام عازم نجفاشرف شد و مدت 13 سال در حوزه علمیه نجف به تدریس و تألیف و تربیت طلاب اشتغال یافت و دست به تألیفات زیادى از جمله: القواعدالحکمۀ، القواعد الاصولیۀ، اصول مختصر و مفصل، شرح زندگانى معصومین (علیهمالسلام) و تفسیر قرآن به سبک جدید زد که برخى از آنها ناتمام مانده است. وى دست راست امام محسوب مىشد و یک چهره انقلابى بود که با روحانیون، روشنفکران و دانشجویان مسلمان داخل و خارج کشور ارتباط داشت؛ از این رو ساواک بر آن شد تا با به شهادت رساندن او، یک مخالف جدى را از سر راه رژیم بردارد و بدین ترتیب در اول آبان 1356 به طرز مرموزى وى را در نجف اشرف به شهادت رساند. پیکر پاک او را به کربلا بردند و پس از غسل در آب فرات و طواف در حرمهاى مطهر حضرت امام حسین و حضرت ابوالفضل (علیهماالسلام)، به نجف بازگردانده و در ایوان طلاى حضرت امیر (علیهالسلام) به خاک سپردند. پس از شهادت ایشان، جمعى از طلاب با چشمانى اشکبار جهت عرض تسلیت خدمت حضرت امام رسیدند و ایشان به رغم مصیبت زدگى، در کمال صبر و آرامش فرمودند: «امانتى بود که خدا به ما داد و از ما گرفت، گریه ندارد! ذلک فضلالله یؤتیه من یشاء ر ک: شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک
3. اللهیار صالح، فرزند آقا سیدحسنخان مظفرالممالک (کارمند دولت) نایبالحکومه دهستانهاى «آران»، «بیدگل» و «نوشآباد» در اردیبهشت 1276 ﻫ ش در آران کاشان به دنیا آمد. همراه با دو برادر (خویش على پاشاخان و جهانشاه خان از فرزندان میرزا حسن خان مبصرالممالک) در کودکى زیر نظر یکى از اعضاى حزب دمکرات در کاشان به نام میر سیّدمحمد پرورش قرار گرفت و در مدرسهاى که نامبرده بنا کرده بود به تحصیل پرداخت. میرسیّدمحمد پرورش پس از اینکه در کاشان از راه تشکیل مدرسه و آموزش نونهالان تعدادی را جذب تشکیلات فراماسونرى کرد، به دلیل فشار مردم و روحانیان راهى تهران شد و به پیشکارى شاهزاده عینالدوله گمارده شد. پرورش در پى بازگشت از کاشان اللهیار صالح را نیز با خود به تهران برد و او را به مدرسه فرانسویها فرستاد، مدتی بعد در حالی که الهیار صالح بیش از 16 سال نداشت، به مدرسهاى که آمریکاییها بنیان نهاده بودند فرستاده شد. صالح بعد از اتمام تحصیلات در آنجا، به عنوان مترجم در سفارت امریکا مشغول کار شد. پس از 10 سال خدمت در سال 1306 به پیشنهاد علىاکبر داور وارد خدمت دادگسترى شد. صالح تا سال 1312 در وزارت عدلیه بود و پس از آن چون علىاکبر داور به سمت وزیر مالیه (دارایى) انتخاب شد وى نیز به آنجا منتقل گردید. در همان بدو ورود به ریاست کل انحصارات دخانیات که جدیدا تأسیس شده بود، منصوب شد و پس از چندى به ریاست کل گمرک انتخاب شد، سپس صالح به معاونت وزارت مالیه رسید.
در سال 1321 اللهیار صالح به وزارت دارایى در کابینه احمد قوام و پس از آن در کابینه سهیلى که از 28 بهمن 1321 آغاز شده بود انتخاب شد. متعاقب آن در 1323 در کابینه محمد ساعد مراغهاى به وزارت دادگسترى رسید و در دیماه 1324 در کابینه ابراهیم حکیمى (کابینه اول و دوم) سمتهاى وزیر دادگسترى، وزیر مشاور و وزارت کشور را عهدهدار گردید. در همین سال که حزب ایران تشکیل شد، وى وارد آن و بعدا یکى از کارگردانان اصلى آن شد، در تیر ماه 1325 چون با حزب توده و حزب دمکرات پیشهورى ائتلاف کردند، حزب دچار تشنج و انشعاب شد. در سال 1328 به عضویت جبهه ملى درآمد و در همین سال به عنوان نماینده دوره شانزدهم از کاشان انتخاب شد. در سال 1330 در کابینه مصدق وزیر کشور شد و عضو هیأت نمایندگى ایران در شوراى امنیت و دیوان دادگسترى بینالمللى لاهه نیز بود. در سال 1331 سفیر ایران در آمریکا شد که بعد از روى کار آمدن دولت کودتا استعفا داد. در انتخابات مجلس بیستم از کاشان به نمایندگى انتخاب شد و در همین سال با انحلال مجلس به تجدید فعالیت در جبهه ملى پرداخت. در سال 1341 نزدیک به هشت ماه زندانی شد و در سال 1343 از امور اجرایى جبهه ملى کنارهگیرى کرد. وی در 12 فروردین 1360 از دنیا رفت.
4. براساس اسناد موجود، حضرت امام خمینی(ره) هیچگاه برای افراد مورد اشاره در سند، نامه ننوشتند.
منبع:
کتاب
آیتالله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک - کتاب اول صفحه 160