تاریخ سند: 15 خرداد 1342
متن سند:
شماره : 2990
به : تیمسار ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور
نسبت به اجرای امریه معطوفی در چند روزه عزاداری، بخصوص در ایام تاسوعا1و عاشورا ضمن اتخاذ تصمیم در کمیته امنیتی مراقبت کامل و آمادگی جهت جلوگیری از هرگونه اتفاقات و حوادث احتمالی به عمل آمد و سعی شد که به نحو مقتضی بدون اینکه جلب توجه کند با روحانیون و وعاظ و اهل منبر تماسهائی برقرار و توجه آنها به وضع روز معطوف و از هرگونه مطالب و اظهارات تند که موجب ناراحتی بشود خودداری نمایند و به طوری که در گزارشات روزانه ساعتی که به عرض رسید، اوضاع شهر آرام و عادی و مراسم سوگواری و دستههای عزا با نظم و ترتیب انجام گرفت و به طور کلی روحانیون و وعاظ و دستههای عزاداری با مأمورین انتظامی تا حدی همکاری نمودند ولی دو نفر از وعاظ به نام سیدمحمد شهاب2 واعظ و حاج میرزانصراله شهیدی که اصولاً نامبردگان در کلیه جریانات دخالت و تا حدی در راه مخالفت دولت قدم برمیدارند به شرح زیر عملیات آنان در این چند روزه به طور خلاصه به استحضار میرساند.
1 .
آقای سید محمد شهاب واعظ مدیر دبستان رضوان و عضو فرهنگ که از صندوق دولت حقوق دریافت میدارد در گذشته ضمن سخنرانیهای مذهبی مطالبی علیه دولتها و خارج از موضوع در منابر و مجالس ایراد نموده که مرتباً در گزارشات مکرر به عرض رسیده است.
وی به عوض وعظ و خطابه در امور دینی و مذهبی به حاشیه روی و کنایه به روش دولت میپردازد و بیشتر گفتارش خارج از موضوع بوده و مثلاً در این چند روزه پس از مختصری سخنرانی مذهبی گفتاری از قبیل مردم جمع شوید انجمن تشکیل دهید،3منظور انجمن مبلغین مسلمان است و یا اینکه اظهار داشت در روزنامه کیهان ذکر شده تعداد کثیری افیونی هستند چرا دولت اقدام نمیکند و اگر روزنامه دروغ میگوید4چرا او را تعقیب نمیکنند.
نامبرده در روز 12 /3 /42 به همراه عدهای از روحانیون به شاهزاده حسین رفته ضمن سخنرانی بیان داشته هرکس برخلاف مملکت و دین اسلام رفتار نماید خدا آن را ریشه کن کند و اشخاصی که به ضرر دین قدم برمیدارند نابود نماید.
2.
آقای میرزانصراله شهیدی 5یکی از مالکین درجۀ1 و همواره تا حدی مخالف لوایح ششگانه بوده و اغلب در منزل وی و بعضی نقاط با مالکین جلساتی برقرار مینماید و تا حدی بین عامه منفور است و طبق اطلاع مراوداتی با آقای خمینی نیز دارد.
وی در شب عاشورا وسیلۀ دعوتنامه که در ذیل آن نام سیدابوتراب ترابی(حسینی) بوده است کلیۀ وعاظ6و روحانیون را در منزل خود به شام دعوت و پس از صرف شام به اتفاق به شاهزاده حسین حرکت در ضمن راه این نوحه را متفقاً میخواندند
ما حافظ قرآنیم ما پیرو اسلامیم ما خصم یهودانیم
و پس از رسیدن به شاهزاده حسین7بالای منبر رفته ابتدا بیان داشت که بنده از طرف آقایان خمینی و شریعتمداری این عزای ملی را به همۀ شما تسلیت عرض مینمایم و اضافه نمود که من در چند سال قبل شخصاً سرپرستی عدهای را داشتم که هر دستوری میدادم انجام میشد8 و فعلاً [دستور] آقایان خمینی و شریعتمداری را عمل خواهم نمود و بیان داشت که این دو نفر آقایان در صدر روحانیون قرار دارند و مرجع تقلید میباشند و با این گفتار مردم را مرتباً به طرفداری از دو نفر آقایان مذکور تهییج میکرد.
پس از خاتمۀ این امر مجدداً روحانیون وعاظ به طرف منزل وی حرکت و در بین راه این جمله را
ما حافظ قرآنیم ما پیرو اسلامیم ما خصم یهودانیم در عصر یهودانیم
با هم تکرار میکردند.
نامبرده در روز 12 /3 /42 در شاهزاده حسین ضمن سخنرانی اظهار داشته که شماها شاید قضیۀ شهریور 20 را بدانید9 کسی نتوانست با ما کاری بکند و فعلاً هم نمیتواند کاری بکند و هرچه آقای شریعتمداری بگوید عمل میکنیم.
درخاتمه در ساعت 10 صبح روز 14 /3 /42 عدۀ کثیری از کسبه بازار دسته جمعی از منزل حاج میرزا نصراله شهیدی خارج و جملات
حسین جان حسین جان ملت عزادار تو خمینی خمینی ملت طرفدار تو است.
خمینی خمینی خدا نگهدار تواست را سرلوحه گرفته و در کوچه و خیابان با هم تکرار مینمودند.
ضمناً اعلامیهای از طرف خمینی در دیوارهای خیابان این شهرستان الصاق شده بود که وسیله مأمورین به دست آمده و اینک رونوشت آن جهت استحضار به همراه تقدیم میگردد.
10
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت قزوین .
نادور11
رونوشت برابر اصل.
اصل در ط .
67 بایگانی است به پرونده سیدمحمد شهاب ضمیمه شود.
توضیحات سند:
1 .
در اصل: شاسوعا
2 .
حجت الاسلام سیدمحمد حیاتی (معروف به شهاب)، فرزند احمد در سال 1302ﻫ ش در خانوادهای روحانی در قزوین به دنیا آمد.
در مدرسه التفاتیه قزوین از محضر اساتیدی چون: آیتالله رفیعی قزوینی(ره) بهره بود و در جریان فعالیتهای خویش، تحت نظارت میرزا نصرالله شهیدی قرارداشت.
ایشان در سال 1332، به عنوان دبیر پیمانی در آموزش و پرورش استخدام و در طول دوران خدمت، در کنار تدریس، مدیریت دبستانهای فرهنگ و رضوان قزوین را نیز از سال 1335 به بعد، عهده دار شد.
در سال 1340 ، به عضویت کمیته مبارزه با بیسوادی درآمد.
او که در کنار فعالیتهای شغلی، اهل منبر و خطابه نیز بود، در جریان نهضت امام خمینی(ره) در سال 1341، به حمایت از امام(ره) پرداخت که به همین علت به ساواک احضار و مورد تذکر قرار گرفت.
در سال 1342مجدداً به علت منبرهای انتقادی، به ساواک احضار و به مدت 2 ماه ممنوع المنبر شد.
در همین موقع در راستای کنترل و فشار بر وی، تصمیم به انتقال ایشان به شیراز گرفته شد که این ترفند تا حدودی مؤثر واقع شده و ایشان مجبور به دادنِ تعهد گردید.
به رغم این تعهد وی به مدت یک سال به تهران فرستاده شد.
پیگیریهای او برای بازگشت به قزوین، که حتی ملاقات با محمد درخشش و سناتور رضا جعفری را به دنبال داشت، مؤثر واقع شده و وی در دی ماه سال 1343 به قزوین بازگشت؛ ولی باز هم در منابر خویش، به سخنرانی انتقادی پرداخت.
او که به علت مشهور بودن به «شهاب»، شهرت خود را به «شهاب زاده» تغییر داده بود، در سال 1351 به عضویت شورای آموزش و پرورش قزوین درآمد، ولی دست از سخنرانیهای انتقادی بر نداشت و همین مسئله موجب احضار مجدد او در سال 1352 شد.
شرایط شغلی و روابط اجتماعی او به گونهای بود که در شرایط موجود، رویهای دوگانه داشت، زمانی در مراسم نیایشهای دولتی شرکت میکرد و زمانی سخنرانی انتقادی داشت که این انتقادها، به رغم آنکه از دایرهی «علت» ، به «معلول» تنزل یافته بود، باز هم مورد حساسیت ساواک قرار داشت.
حجت الاسلام شهاب، در سال 1368 دار فانی را وداع گفت.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
3 .
دراصل: شوید
4 .
دراصل: نمیگوید
5 .
آیتالله میرزا نصرالله شهیدی، فرزند هدایتالله در سال 1290 ﻫ ش در شهرستان قزوین به دنیا آمد.
پس از تحصیلات مقدماتی به فراگیری علوم اسلامی روی آورد.
بخش عمدهای از آموختههای دینی خود را از محضر بزرگان حوزه علمیه نجف اشرف فراگرفته و به درجه اجتهاد نائل آمد.
وی پس از مراجعت به شهر خود به اقامه جماعت و نشر و گسترش معارف دینی پرداخت.
همزمان با شروع نهضت امام خمینی(ره) وی یکی از پیشگامان نهضت بود.
در قیام پانزده خرداد وی شرکتی فعال داشت و در روز 15 خرداد 1342 به همراه عدهای از روحانیون و بازاریان قزوین قصد ارسال تلگراف در طرفداری از امام خمینی(ره) را داشتند، که توسط مأموران رژیم از این کار جلوگیری و وی نیز احضار شد.
همچنین اهالی منطقه در اعتراض به دستگیری امام خمینی(ره) با کسب تکلیف از ایشان به بستن مغازهها و دکاکین خود اقدام کردند.
وی در تاریخ 14 /5 /42 مجلس جشنی به مناسبت آزادی امام خمینی(ره) برپا کرد که به همین دلیل توسط شهربانی بازداشت، و پس از چند روز آزاد شد.
آیتالله شهیدی مجدداً در تاریخ 26 /5 /42 به جهت سخنرانی علیه شاه تحت تعقیب قرار گرفت و در تاریخ 4 /6 /42 دستگیر و زندانی شد.
با تلاش و پیگیریهای مداوم علمای قزوین، ساواک نهایتاً وی را در تاریخ 8 /8 /42 آزاد کرد.
آیتالله نصرالله شهیدی در 15 فروردین 1357 دار فانی را وداع گفت.
6 .
دراصل: وعظا
7 .
بقعه مبارکه شاهزاده حسین، فرزند بلافصل امام رضا علیه السلام متوفای 201 ﻫ ق، از قرن سوم به بعد، همواره زیارتگاه مردم بوده و از همان روزگار تاکنون، آرامگاه بسیاری از دانشمندان، سخنوران و بزرگان شهر است.
گزارش عبدالمجید قزوینی در قرن ششم، گویای احترام فوق العادهای است که اهالی شهر به این زیارتگاه داشتهاند.
در ضلع جنوبی آن، مزار شهدای قزوین واقع شده که جلوهای خاص به این مکان متبرک داده است.
در صحن حیاط آن، بزرگانی همچون: مرحوم آیتالله زرآبادیها (پدر و پسر)، مرحوم آیتالله مظفری، آیتالله سامت و ...
به خاک سپرده شدهاند.
8 .
دراصل: میشود
9 .
اشاره به فرار ذلت بار رضاخان در شهریور ماه 1320 دارد.
10.
آنچه موجب شد تا این سند، به عنوانِ اولین برگ از کتاب آیتالله حاج سیدعباس ابوترابی قرار داده شود، اولاً اشاره به نقش محوری آیتالله حاج سید ابوتراب ابوترابی(ره) در این ایام است که ساواک از کنار آن گذشته است و آن، امضای اعلامیهی دعوت از علماء و روحانیون شهر برای اجتماع و تصمیم گیری است، که میتوانست به امضای شخصِ آیتالله میرزانصرالله شهیدی باشد.
ثانیاً شعارهای عاشورایی مردم قزوین، که حاصلِ این دعوتنامه و اجتماع است، در تاریخ ثبت شود و ثالثاً پاسخی بر کسانی باشد که در مقطعی از زمان، بر اثر شور مبارزاتی و عدم آگاهی از واقعیاتِ علمائی، نسبت به ساحت مقدس ایشان، جساراتی را روا داشتند
11 .
احمد نادور (حامی دیندار)، فرزند ابوالقاسم در سال 1300ﻫ ش در رشت به دنیا آمد.
پدرش در شهر رشت، رستوران دار بود.
تحصیلات ابتدائی را در دبستان تربیت و سیکل اول دبیرستان را در دبیرستان اسلامی سپری کرد و در سال 1315ش برای حضور در دبیرستان شبانه روزی نظام به کرمانشاه رفت و به مدت 3 سال در آنجا به سر برد.
در سال 1318 دیپلم گرفت و به دانشکده افسری رفت و دورهی دو ساله آن دانشکده را گذراند و پس از آن در لشکرها و در ردههای مختلف در مناطق: گیلان، سنندج، اهواز، آبادان، زاهدان و...
کار کرد و در طول خدمت، نشانهای مختلفی نیز دریافت کرد.
او که همزمان با خدمت دوره دانشگاه نظامی و دانشگاه فرماندهی و ستاد را نیز طی کرده بود، در سال 1339، با معرفی مصطفی امجدی به ساواک آمد و با شمارهی کارمندی 1732 ریاست ساواک قزوین را به عهده گرفت.
احمد نادور، که از همان آغاز فعالیتهای نظامی، مغایرت آن را با دین و دینداری دریافته بود، پس از پایان دانشکده افسری، شهرت خود را که «حامی دیندار» بود، به نادور تغییر داد و در علت این تغییر نوشت: «نام فامیل اولیه ام حامی دیندار بود.
چون نام مزبور متجانس با یک نفر افسر نبود، درخواست گردید که نام فامیلی را به نادور تغییر دهند.
» در مدت زمانی که ریاست ساواک قزوین را عهده دار بود، سوء استفادهها و زد و بندهای بسیاری از او گزارش گردید و در همین ایام بود که معلوم شد در دورانی که در سمت فرماندهی یکی از مناطق بوده، به علت فروش جیره افراد به عشایر، به مدت 15 روز بازداشت شده است.
سوء استفادههای بسیار او، موجب شد تا در سال 1346 به تهران فراخوانده و به ارتش عودت داده شود.
او که در دوران حضور در ساواک قزوین، رعب و وحشت زیادی ایجاد کرده بود، پس از بازگشت به ارتش، ارتقاء درجه یافت و به سرتیپی رسید و در دوران انقلاب اسلامی نیز مدتی فرماندار نظامی جهرم بود.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی دستگیر و محاکمه و به 10 سال حبس محکوم شد که در سال 1360، عطوفت نظام مقدس اسلامی شامل حال او شده و از زندان آزاد شد.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
منبع:
کتاب
آیتالله سید عباس ابوترابی به روایت اسناد ساواک صفحه 1