تاریخ سند: 16 آبان 1356
موضوع: فوت سید مصطفی خمینی
متن سند:
از: 23ﻫ تاریخ: 16 /8 /2536[1356] 13560816
به: 312 شماره: 3199 /23ﻫ
موضوع: فوت سید مصطفی خمینی
روز 7 /8 /36 مجلس ختمی به مناسبت فوت نامبرده بالا از طرف هیئت علمیه قزوین به پیشنهاد میرزا عبداله امام جمعه شهیدی در مسجد سید علی قزوین منعقد گردید. امام جمعه ضمن تماس تلفنی با شیخ عبدالرحیم سامت عضو هیئت علمیه به او تکلیف میکند حالا که در قم و مشهد و سایر شهرستانها مجالس ترحیم برای فوت این شخص میگذارند لازم است در قزوین نیز از طرف هیئت علمیه مجلس ختمی تشکیل شود. نامبرده مراتب را با میرزا نصراله شهیدی رئیس هیئت علمیه در میان میگذارد و پس از مشورت و پرسش از شهربانی قزوین با برگزاری مجلس ختم موافقت و قرار میشود شهاب واعظ قزوین به منبر برود. لیکن روز بعد سامت تلفنی با میرزا نصراله شهیدی تماس گرفته و میگوید چون عدهای از جوانان مذهبی شهر اظهار میدارند اگر شهاب به منبر برود گذشته از اینکه اهالی و بازاریان شرکت نخواهند کرد ما مانع شرکت جوانان مذهبی در این مجلس خواهیم شد. بنابراین تصمیم بر این است که منبری دیگری جهت این مجلس انتخاب شود که میرزا نصراله شهیدی از این موضوع ناراحت شده و میگوید هیئت علمیه که نباید اختیار خود را به دست تعدادی جوانان ناپخته و غیر مسئول بدهد ولی بر اثر فشار سامت قرار میشود سید حسین حسینی معروف به آئینی به منبر برود. در روز تشکیل مجلس ترحیم در حالیکه ماموران شهربانی و برخی دیگر از مسئولین امر مراقب اوضاع بودند و حاضران در جلسه منتظر ورود سخنرانی آئینی بودند ناگهان بدون مقدمه سید محمدحسن ابوترابی فرزند سید عباس ابوترابی(عضو هیئت علمیه قم) به منبر میرود و پس از بیان مطالبی پیرامون حیات و ممات از خمینی به عنوان مرجع عالیقدر شیعه که مورد تایید کلیه مسلمین میباشد یاد میکند و با ذکر چند صلوات برای وی به اظهارات خود خاتمه میدهد.1 رفتن این شخص به منبر موجب ترس و وحشت اعضاء هیئت علمیه و اعتراض حاج میرزا نصراله شهیدی گردیده و سید عباس ابوترابی را ملامت میکند که چرا فرزندش بدون اجازه و تصویب هیئت علمیه به منبر رفته است که مشارالیه اظهار میدارد من هم از این تصمیمات او اطلاعی نداشتهام. ضمناً افراد شرکت کننده در مجلس عده قلیلی در حدود 200 تا 250 نفر میشدند و عدهای از همین شرکت کنندگان اظهار میداشته اگر مامورین انتظامی در اطراف مجلس مزبور نبودند عده بیشتری شرکت میکردند.
نظریه شنبه. نظری ندارد.
نظریه یکشنبه. متن خبر اطلاعاتی است که منبع به موجب آموزشهای داده شده در خصوص فوت مصطفی خمینی 2 و فعالیتهای طرفداران وی در قزوین جمعآوری نموده است که مورد تایید میباشد.
نظریه سه شنبه. نظریه یکشنبه تایید میگردد. بشیر
نظریه 23- نظریه سه شنبه تایید میگردد.
در ساعت 13 روز 17 /8 /36 به بخش 312 واصل گردید.
توضیحات سند:
1. در مقدمهی کتاب آیتالله سید عباس ابوترابی به روایت اسناد ساواک، راجع به این ماجرا و بازتاب آن در استان آمده است: «رحلت ناگهانی و مشکوکِ آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی(ره) که از سویِ امام(ره) از «الطاف خفیه خدای تبارک و تعالی» معرفی شد، موجب ایجاد شور و هیجان و احساساتی مثال زدنی در حوزههای علمیه و مردم مسلمان سراسر کشور گردید، که با برپائی مراسم ترحیم و بزرگداشتهای با شکوه همراه بود.»
این واقعه در شهر قزوین، دارای برنامه ریزی دقیقی بود که با توجه به تصمیمگیری حجتالاسلام سیدمحمدحسن ابوترابی، به صورت دیگری درآمد. برای برگزاری مراسم ترحیم، نیاز به کسب اجازه از شهربانی بود که این مهم به عهدهی حجتالاسلام سیدعلی اصغر علوی ( برادرِ همسرِ آیتالله سید عباس ابوترابی ) گذاشته شد. وی با اصرار موفق به اخذ اجازه گردید و برای سخنرانی نیز یکی از روحانیون شهر، مورد توافق قرار گرفت و مسجد «آقا سیدعلی» در مرکز شهر برای برپایی این مراسم انتخاب شد. در این موقع، حجت الاسلام محمدحسن ابوترابی که در عنفوان جوانی بود، برای منبر رفتن در این مجلس به استخاره متوسل شد که پاسخ آن مثبت بود. در موعد مقرر، مسجد پر از جمعیت بود و تمامی رجال دولتی شهر نیز در سایهی جوّ پلیسی حاکم بر خیابانهای اطراف، به مسجد آمده بودند. مقدمات مراسم که سپری شد، ناگهان یکی از وعاظ مشهور قزوینی که در تهران سکونت داشت و مورد قبول سردمداران حکومت بود و در دربار هم سابقه سخنرانی داشت، وارد مسجد شد و در پایِ منبر نشست. در حالی که توافق شده بود تا در این مجلس، روحانی دیگری به نام آقای آئینی سخنرانی کند، این حرکت نشانگر برنامهریزی دقیق نیروهای امنیتی برای کنترل مجلس بود و معلوم شد که ساواک، سخنران مورد نظر را از سخنرانی در این مجلس، منع کرده است. در این شرایط، سید محمد حسن ابوترابی به سراغ حجتالاسلام شهاب، که جلوی درایستاده بود، رفت و از او برای منبر رفتن سئوال کرد که آقای شهاب نیز با اشاره به آقای حاج سیدجوادی، وی را برای سخنرانی پیشکسوت دانست. در این موقع، حجتالاسلام سیدمحمدحسن ابوترابی خود را به نزدیکی منبر رساند و به محض آنکه قرائت سورهی مبارکهی الرّحمن به پایان رسید، از پلههای منبر بالا رفت و با گفتنِ بسماللهالرحمنالرحیم، سخنرانی خود را آغاز کرد. این حرکت، نیروهای امنیتی شهر را در عملی انجام شده قرار داد و این درحالی بود که مقدمات برگزاری این مراسم و تهیهی اعلامیههای برپائی آن نیز توسط ایشان و با راهنمائی آیتالله سید عبدالمجید ایروانی(ره)، که از اساتید ایشان بود، تهیه و تکثیر شده بود»
2. آیتالله سید مصطفى خمینى، فرزند گرانقدر امام خمینى (ره) در آذرماه 1309 ﻫ ش (12 رجب 1349 هجرى قمرى) در شهر قم دیده به جهان گشود. او در محیطى آکنده از معنویت رشد کرد و در سن 15 سالگى در حوزه علمیه قم به تحصیل علوم دینى پرداخت. دوره سطح را از محضر اساتیدى چون حائرى، صدوقى، سلطانى و محمدجواد اصفهانى گذراند. در سن 21 سالگى مشغول فراگیرى دروس خارج شد و از محضر حضرات آیات بروجردى، امام خمینى و محقق داماد استفادههاى علمى بسیارى نمود. فلسفه و کلام را نزد فیلسوفان نامدارى چون علامه طباطبایى و آیتاللّه سید ابوالحسن قزوینى آموخت و در علم رجال و تاریخ نیز اطلاعات فراوانى کسب کرد. وى در حدود 27 سالگى به درجه اجتهاد رسید. از آغاز مبارزه حضرت امام تا زمان تبعید ایشان به ترکیه، پشت سر امام گام بر مىداشت. همزمان با دستگیرى و تبعید امام خمینى به ترکیه در 13 آبان 1343، منزل حاج آقا مصطفى نیز مورد تعرض مأموران رژیم قرار گرفت توسط مأموران شهربانى قم دستگیر و روانه زندان قزلقلعه شد. عوامل رژیم قصد داشتند او را با میل خود از ایران برانند تا یاد و خاطره امام به دست فراموشى سپرده شود. بنابراین وى را پس از 57 روز از زندان آزاد کردند و موافقتش را جهت خروج از ایران جلب نمودند. اما او پس از مشورت با استادان و فضلاى حوزه علمیه از مسافرت به ترکیه منصرف شد. به همین دلیل سرهنگ بدیعى، رئیس ساواک قم مجددا او را دستگیر و به تهران اعزام کرد و از آنجا به ترکیه تبعید گردید. در سال 1344 به همراه امام عازم نجفاشرف شدند. او مدت 13 سال در حوزه علمیه نجف به تدریس و تألیف و تربیت طلاب اشتغال یافت و دست به تألیفات زیادى از جمله القواعد الحکمه، القواعد الاصولیه، اصول مختصر و مفصل، شرح زندگانى معصومین(علیهمالسلام) و تفسیر قرآن به سبک جدید زد که برخى از آنها ناتمام مانده است. وى دست راست امام محسوب مىشد و یک چهره انقلابى بود که با روحانیون، روشنفکران و دانشجویان مسلمان داخل و خارج کشور ارتباط داشت. در اول آبان 1356 به شکل مرموزی دار فانی را وداع گفت. بسیاری بر این اعتقادند که وی را به شهادت رساندهاند. پیکر پاک او را به کربلا بردند و پس از غسل در آب فرات و طواف در حرمهاى مطهر حضرت امام حسین و حضرت ابوالفضل (علیهماالسلام)، به نجف بازگردانده و در ایوان طلاى حضرت امیر (علیهالسلام) به خاک سپردند. پس از درگذشت ایشان، جمعى از طلاب با چشمانى اشکبار جهت عرض تسلیت خدمت حضرت امام رسیدند و ایشان به رغم مصیبت زدگى، در کمال صبر و آرامش فرمودند: «امانتى بود که خدا به ما داد و از ما گرفت، گریه ندارد! ذلک فضلالله یؤتیه من یشاء».
ر.ک: شهید آیتالله حاج سید مصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک؛ تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1388
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مساجد استان قزوین به روایت اسناد ساواک صفحه 248