تاریخ سند: 4 مهر 1357
مکالمات سوژه از ساعت 0700 سه شنبه 4/7/57 تا ساعت 0700 چهارشنبه 5/7/57
متن سند:
مکالمات سوژه از ساعت 0700 سه شنبه 4 /7 /57 تا ساعت 0700 چهارشنبه 5 /7 /57
سوژه با موسویان تماس گرفت و گفت: چه خبر دارید؟ 4 /7 /57
موسویان: من که دیگر خبر تازهای ندارم، قرار شد شما با قم تماس بگیرید.
صدوقی: من با قم تماس گرفتم و هیچکدام جواب نمیدهند. با آقای محلاتی شیراز صحبت کردم، ایشان گفتند ایشان با بنی صدر صحبت کردند و گفته شده اینها گفتهاند به منظور حفاظت است و خلاصه نمیدانیم، راجع به چهارشنبه چی فکر کردهاند؟
موسویان: در تهران قطعی شده است.
صدوقی: حالا نمیدانم. من که با آقای صالحی قم راجع به چهارشنبه گفتم که حتماً برقرار است، خلاصه من دیگر با کی تماس بگیرم؟
موسویان: قم که همین آقایان هستن، حالا شما با آقای سعید هم تماس بگیرید. سپس خداحافظی کردند.
*****
موسویان مجدداً تماس گرفت و گفت: منزل مولایی شمارهاش 351562 است، اگر منزل نبود آنها میدانند کجا هستن و خود آنها شماره کشفی را هم میدانند.
*****
شخصی به نام مولایی از تهران تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: الان شخصی به نام زمانی با من تماس گرفت و گفت با شما تماس بگیرم.
صدوقی: حالا چی کار کردید و چی کار میکنید؟
مولایی: قرار بود اینجا یک کارهایی بشود، ولی از قم دوستان گفتند دست نگهدارید؛ ولی گویا شنبه قرار شده است.
صدوقی: پس من به آقای صالحی میگویم که چهارشنبه منتفی شده است.
مولایی: چهارشنبه منتفی شده، ولی شنبهاش هنوز معلوم نیست.
صدوقی: خلاصه هر اقدامی بشه بنده را هم در جریان بگذارید که من هم عمل نمایم.
*****
مهدوی تماس گرفت و گفت: تازهای نیست؟
صدوقی: والله خبر درستی نیست، یکی میگوید محاصره شدید است، یکی میگوید نه. خلاصه نمیدانیم.
مهدوی: دیشب ما از خارج تلفن داشتیم، گفته شده که چون آقای خمینی قبول نکرده عذرخواهی آنها را، یک مقام عالیمرتبه امنیتی از بغداد رفته نجف و با آقا صحبت کردهاند.
صدوقی: این را هم خبر داشتم.
مهدوی: کاری که ما میتوانیم بکنیم و بیضرر باشه، تلگرافاتی است که میتوانیم به بغداد بکنیم.
صدوقی: اول آقایان باید شروع کنند.
مهدوی: درست است، ولی اینها خیلی سخت شدهاند.
*****
قنادباشی تماس گرفت و گفت: محاصره مجدد صحیح است؟
صدوقی: بله. سپس خداحافظی کردند.
*****
از مشهد پسر آیتالله [سیدعبدالله]شیرازی تماس گرفت. سوژه پرسید: راجع به قضایای نجف تصمیم آقا چیست؟
پسر شیرازی: یک اقداماتی داشت صورت میگرفت، که خبر دادند محاصره برداشته شده است.
صدوقی: دوباره محاصره کردهاند، ولی گویا شدید نیست. خلاصه هر اقدامی کردید ما را هم بی خبر نگذارید.
پسر شیرازی: از طرف آقا گویا از طریق سفارت قرار است نامهای رد شود. بعداً شما را در جریان میگذاریم.
*****
احمدی از قم تماس گرفت و گفت: من رفتم دیشب منزل آقا و جریان را عرض کردم. ایشان گفتند خبر سومی درست است و خیلی ملایم شده است محاصره،
صدوقی: این خبرها را خودم هم دارم، منتظر جواب قم هستیم.
احمدی: اینها دارند دست به دست میکنند.
صدوقی: خلاصه اگر دست به دست کنند و سکوت بکنند، برای خودشان بد است و آقایان دیگر، تصمیمی خواهند گرفت. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی تلفن کرد و پرسید: فردا تعطیل است؟
صدوقی: خیر و به همه هم بگویید که فردا تعطیل نیست.
*****
سوژه با آیتالله صالحی تماس گرفت و به پسرش گفت: تعطیلی فردا منتفی شده است و اگر خبری شد شما را در جریان میگذارم.
*****
شخصی به نام علی کلید ساز تماس گرفت و گفت: خبر تازهای نیست؟
مخاطب: خیر. حاجی آقا هم منزل نیستن، رفتهاند برای فاتحه خانمی که فوت کرده است.
علی کلیدساز: ما شنیدیم که دوباره منزل آقا را محاصره کردهاند؟
مخاطب: بله.
*****
شخصی که میگفت از کرج تلفن میکند، تماس گرفت. جواب داده شد برای نماز میت رفتهاند خلدبرین.
*****
خاتمی از اردکان تماس گرفت.
رجبعلی: حاجی آقا برای نماز میت رفتهاند.
خاتمی: شما راجع به جریان آقا چیزی میدانید؟
رجبعلی: تمامی ماجرا را برای خاتمی تعریف نمود.
خاتمی: آمدند، بگویید به من تلفن بزند. من باغ صدرآباد هستم.
*****
دکتر پاک نژاد تماس گرفت و گفت: حاجی آقا هست؟
مخاطب: بله.
دکتر: الان من میآیم خدمتتان.
*****
علامه [آیتاللهی] از بم تماس گرفت و پرسید: چهارشنبه تعطیل است؟
صدوقی: چهارشنبه منتفی شده و قرار است تعطیلی سراسری شنبه باشد.
علامه: چه باید کرد؟
صدوقی: بد نیست از طرف اصناف و روحانیت، تلگرافاتی ملایم و نرم به حسن البکر زده شود. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام محمد ناصر تماس گرفت و گفت: شخصی به نام جمشید امانت که زرتشتی است، مقداری زمین میخواهد بدهد برای ساختمان عامالمنفعه، اجازه میفرمایید بگیریم.
صدوقی: اجازه بدهید با دکتر مشورتی بکنم، بعد اطلاع میدهم.
محمد ناصر: استاندار بویر احمد و کهکیلویه، آدمی است بسیار مقدس و روحانی و تا به حال 33 عدد مسجد ساخته و خلاصه مردی است بسیار متدین، با آقای قیومی صحبت کرده و گفته اگر حاجی آقا اجازه میدهند میخواهم خدمتشان تلفن بزنم.
صدوقی: مانعی ندارد.
محمد ناصر: این استاندار، به آقای قیومی گفته است حتماً حضور آیتالله عرض کنید از جانب من که هیچ ترسی از بالاها ندارم که چطور فکر میکنند و اینقدر در کارم آزاد هستم.
صدوقی: اسمش چیست؟
محمد ناصر: مهندس جوهرزاده. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام [عباس] متین از بندرعباس تماس گرفت و پرسید: بالاخره جریان نجف به کجا رسیده است؟
صدوقی: قدری ملایم بود، ولی امروز شنیدم که خیلی شدید شده است.
متین: تکلیف چیست؟
صدوقی: تلگرافاتی ملایم به حسن البکر، و قرار است شنبه هم تعطیل سراسری شود. شما به میناب و لنگه و اطراف آن اطلاع بدهید. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام قیومی تماس گرفت و گفت: من داماد آقای ناصر هستم، مدیرکل فرهنگ و هنر بویر احمد و کهکیلویه و پسر مرحوم قیومی هستم.
صدوقی: قیومی خودمان؟
قیومی: بله. ما ذکر خیر شما را میشنویم و وقتی خبرهای موفقیتآمیز شما را هم میشنویم، کیف میکنیم. من تهران بودم و مدتی است به اینجا منتقل شدهام و از همکلاسیهای مرید شما آقای حسین مطیعی هستم. اینجا یک استانداری دارد که نهایت مذهبی است و اهل قرائت قرآن و تاکنون 33 مسجد ساخته و دیروز پیش او بودم و صحبت از دکتر رهنوردی1 شد و استاندار گفت که شنیدهام که رهنوردی توجهی به روحانیت نداشته است و من خیلی ناراحت بودم و هر جایی که من بودم، تلفنی با تمام آقایان در تماس بودم و فعلاً یک مسجد بزرگ و نیمه تمام دارد و خواست از شما و آقایان کمکی شود و تلفن خصوصی خودشان را به من داد و گفت اگر بشود از آقای صدوقی حتی دعوت شود که بیایند اینجا، چون ذکر خیر شما را زیاد شنیده است خواستار ملاقات شما میباشند.
صدوقی: فعلاً که من نمیتوانم یزد را ترک کنم، ولی صحبت تلفنی هیچ اشکالی ندارد.
قیومی: من اینجا مطیع اوامر شما هستم، همانطوری که پدرم بوده است و امیدوارم که ایشان وقتی حضورتان تلفن کرد مورد عنایت جنابعالی قرار بگیرد. سپس خداحافظی کردند.
*****
موسوی از تهران تماس گرفت.
مناقب: حاجی آقا رفتهاند بیرون و نیستن.
موسوی: خبر تازهای از نجف ندارید؟
مناقب: ظاهراً خیر، ولی امشب رادیو لندن گفت که محاصره را برداشتهاند.
موسوی: ما هم رادیو لندن را گوش کردیم، ولی در ضمن روزنامه کیهان با تیتر درشت، البته از قول خبرگزاری فرانسه، نوشته است که محاصره منزل آقای خمینی برداشته شده و سوءتفاهم هم برطرف گردیده است؛ ولی این اخبار گویا مال روز دوشنبه باشد که محاصره را برداشته بودند؛ ولی دوباره محاصره شده است، گویا در جریان نباشند. حالا احتمال دارد امشب از نجف با آقا تماس بگیرند.
مناقب: اگر شما هم تماس گرفتید، ما را هم در جریان بگذارید. سپس خداحافظی کردند.
*****
موسویان از تهران تماس گرفت و گفت: من با کویت صحبت کردم. از کویت یک ساعت پیش با احمد آقا تماس گرفتهاند و محاصره همچون گذشته است و با دیروز هیچ فرقی نکرده است؛ یعنی که فقط روحانیان را میگذارند بروند و بیایند، ولی آنها را بازرسی میکنند و خلاصه مثل گذشته است؛ به حاجی آقا بگویید.
*****
شخصی به نام فلاح تماس گرفت.
رجبعلی(مستخدم): منزل نیستن.
فلاح: برای شنبه برنامهای است که تعطیل باشه؟
رجبعلی: برای شنبه برنامه است که گویا تعطیل کنند.
*****
شخصی به نام جلالی از قم تماس گرفت و گفت : تصمیم گرفته شد که از فردا تعطیل باشه و تا یکشنبه ادامه پیدا کند.
صدوقی: اولاً که دیر شده است و ثانیاً این رأی ثوابی نیست؛ چون یک تعطیلی نیم بندی میشود که فایده ندارد.
*****
بنی صدر از پاریس تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: من صبح با نجف، با احمد آقا صحبت کردم و گفتن محاصره ادامه دارد.
صدوقی: بله، شنیدهام ولی گویا این بار سبک است.
بنی صدر: نخیر؛ احمد آقا که میگفت هیچ فرقی نکرده است؛ فقط پریروز یک چند ساعتی محاصره را لغو کردند که همین باعث سوءتفاهم مردم شده است.
صدوقی: با خودش امروز تماس گرفتید؟
بنی صدر: بله؛ و گویا در ایران بناست اعتصاب عمومی شود؟
صدوقی: بله، شنبه قرار است؛ ولی صدق و کذب آن را نمیدانم، چون ما هم این طور شنیدهایم. دیگر چه گفت احمد آقا؟
بنی صدر: همین، فقط گفت تهدیدها هم ادامه دارد؛ وضع محاصره هم شدید است و آقا هم فرمودهاند هر کاری میخواهید بکنید، من از مردم جدا نمیشوم. این طور که صحبت بود، اشاره به اینکه کاری کنیدکه سفارت عراق در ایران مطلب دستش بیاید و بداند که با یک ملتی طرف است.
صدوقی: طرز عمل به نظر شما چی میرسد؟
بنی صدر: والله در اینجا دانشجویان به سفارتها خواهند رفت و اعتراض خواهند کرد؛ عقیده من این است که در ایران علماء اگر هیئتهایی به سفارت عراق بفرستند و اعتراض کنند، خوب است.
صدوقی: با تهران، با دوستان تماس گرفتید؟
بنی صدر: بله؛ و اگر اخباری شد اینجا تلفن کنید که به مطبوعات داده شود. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام سرتیپ علیین تماس گرفت و بعد از احوالپرسی بسیار گرم که با یکدیگر کردند، سوژه عذرخواهی کرد که امروز یادش رفته بود که برای مجلس بیاید.
علیین: کارمندان و کارکنان بانک ملی فردا در مسجد برخوردار ساعت 5 /4 بعد از ظهر یک مجلس تذکری گذاشتهاند، جنابعالی برای ختم جلسه خواستیم تشریف بیاورید.
صدوقی: چشم.
توضیحات سند:
1. محمدحسن رهنوردی فرزند قربانعلی در سال 1306 ش در تبریز به دنیا آمد. در 4 سالگی به همراه خانواده به مازندران رفت. در سال 1314ش در نوشهر به مدرسه رفت، شرح تحصیلات ابتدائی و متوسطه وی به این شرح است:
« نوشهر، دبستان پهلوی 1316. تهران، دبستان دقایقی 1318. دزفول، دبستان پهلوی 1319. اهواز، دبستان پهلوی 1320 . دزفول، دبستان پهلوی 1321. اراک، دبیرستان صمصمامی 1322. ساری، دبیرستان پهلوی 1326. تهران، دبیرستان رهنما 1328» رهنوردی که پس از اخذ دیپلم، به دانشکده دندانپزشکی دانشگاه تهران راه یافته بود، در سال 1332ش فارغالتحصیل شد و به عنوان دندانپزشک در بهداری کرج، اداره کل بهداشت بیمههای اجتماعی، بهداری گرمسار و شرکت نفت، به کار مشغول شد و در سال 1336 در حالی که پزشک بهداشت و مشاور بهداشتی وزارت بهداری و با حفظ سمت دبیر کمیته برنامههای وزارت بهداری بود، جهت ادامه تحصیل به امریکا، اعزام شد و پس از اخذ دکترای بهداشت عمومی از دانشگاه تولین، در سال 1341 به ایران مراجعت کرد.
دکتر رهنوردی که به اتهام به عضویت در سازمان جوانان حزب توده و شرکت در رژه صلح در لهستان، مورد سوءظن واقع شده بود، در سال 1347 توسط رئیس ساواک( نعمت اله نصیری) چنین تائید شد:
« قبل از 28 مرداد هم فعالیتهای زیادی به نفع سلطنت و برعلیه مصدق انجام داده است.»
او که به واسطه خدمات مهمش در کودتای ننگین 28 مرداد، نشان درجه 2 رستاخیز گرفته بود، در سال 1342 به عنوان نماینده مردم ساری به مجلس شورای ملی راه یافت و در سال 1346، که کاندید حزب ایران نوین، از تهران بود، در دو مرحله چنین ارزیابی شد:
الف . « نامبرده فردی عیاش و خوشگذران و اهل قمار[است]و دوستان و معاشرین وی نیز عموماً کسانی نظیر خود او و یا زنان عضو وزارت بهداری هستند که اغلب در وزارتخانه مزبور، درپی حل و فصل کار آنان است. در اجتماع محبوبیتی ندارد و بیشتر به فکر و در پی تأمین منافع شخصی و خصوصی خود و دوستانش میباشد.»
ب . « در گذشته، از قهرمانان کشور بوده و در حال حاضر دبیرکل کمیته المپیک ایران است. قدری عصبانی، متکبر و عیاش و به فکر تأمین منافع خود است. مشروب میخورد. نظر قاطبه مردم تهران نسبت به او بی تفاوت است. از طبابت هم درآمد دارد.»
مشارالیه که در رشته وزنه برداری، فعالیت داشته و مدتی نیز رئیس فدراسیون وزنه برداری بوده و نام خانوادگی خود را
از قربانی، به رهنوردی تغییر داده است، در گزارش دیگری چنین معرفی شده است:
«روز شنبه 3 /6 /46 دکتر رهنوردی نماینده مجلس شورای ملی در دفتر کار خود، تلفناً با یکی از دوستانش که گویا آن شخص قرار است یکی از بستگان خود را جهت معالجه به انگلستان بفرستد، صحبت مینمود، ضمن بدگوئی از انگلستان اظهار داشت که چرا او را جهت معالجه به آلمان یا اسرائیل نمیفرستی و اضافه نمود که تا 10 روز دیگر فشفشه هوا خواهد شد. از منظور دکتر رهنوردی از اظهار جمله اخیر، اطلاعی در دست نیست.»
محمدحسن رهنوردی که فردی عیاش بود و در زمان مسئولیت سازمان جوانان حزب ایران نوین، به علت روابط نامشروع با دختران عضو حزب، مدتی از این مسئولیت کنار گذاشته شده بود، علی رغم اینکه به بی عفتی شهره بود، در سال 1350 مجدداً با حمایت خسروانی، کاندید مجلس شورای ملی شد و برای سومین بار به مجلس راه یافت.
دیگر مشاغلی که وی در دیوان سالاری رژیم پهلوی به عهده داشت، به این شرح است:
1352، عضو دفتر روابط بین الملل حزب ایران نوین . 1354، معاون پارلمانی وزارت بهداری . 1355، معاون اداری و امور مالی وزارت بهداری . 1355، معاون وزارت آموزش و پرورش و تشکیلات ورزش. مشارالیه که از اعضای تشکیلات فراماسونری و در لژ کاوه فعالیت داشت، در اردیبهشت ماه سال 1357 به عنوان استاندار یزد انتخاب شد و در خرداد ماه طی عریضهای به دفتر مخصوص شاه، حرکات شهید آیتالله صدوقی(ره) را تحریک آمیز خواند. در سوابق مشارالیه، گزارشات زیادی در خصوص سوءاستفادههای مالی و ... او وجود دارد. اسناد ساواک . پرونده انفرادی
***
منبع:
کتاب
گفت و شنود، جلد اول - شنود مکالمات شهید آیتالله محمد صدوقی صفحه 322