تاریخ سند: 18 فروردین 1335
اطلاعیه
متن سند:
[شماره:] 49
روز 15 /1 /35 عده ای به منزل آقای اسداله رشیدیان رفته و از ایشان
ملاقات می نمایند در ملاقات مزبور آقای رشیدیان اظهارات زیر را نموده است.
1ـ دو نفر دانشجو از دانشکده حقوق فارغ التحصیل می شوند یکی به اداره ثبت
اسناد که جزو وزارت دادگستری است می رود و ماهی هفت هزار ریال حقوق
می گیرد دیگری به اداره مالیه می رود و ماهی سه هزار ریال حقوق می گیرد پس از
چندین سال خدمت تازه حقوقش به پایه اول حقوق رفیقش می رسد حالا اگر
دستگاه خراب است تقصیر مردم چیست مردم حق دارند که می گویند دستگاه
خراب است قیمت اجناس برای همه گران است اگر کارمندان تفاوت حقوق دارند
دستگاه خراب است بچه های مردم چه تقصیر دارند این موضوع یک بام و دو
هواست که درست کرده اند.
2ـ اعلیحضرت همایونی که از مسافرت هندوستان تشریف آوردند بیاناتی
فرمودند اما دو روز قبل آقای اردشیر زاهدی1 اینجا بود گفت من در سال 1950
فارغ التحصیل شده ام و اطلاعاتم خیلی قدیمه نیست و در اروپا و آمریکا
مسافرتها و بازدیدهای متعددی نموده ام ولی در این مسافرت هندوستان به
قدری جالب بود که حتی اعلیحضرت همایونی از ترقی ملت هند غرق تعجب
بودند.
در دانشکده افسری هندوستان وقتی که رفتیم دیدیم برای هر پنج نفر
دانشجو یک سالن خواب و برای هر دانشجو حمام و برای هر ده نفر دانشجو یک
سالن غذاخوری درست کرده بودند.
اعلیحضرت همایونی بین دانشجویان ناهار
میل فرمودند بین صندلی های ما به ترتیب یک نفر دانشجو غذا می خوردند آداب
غذا خوردن و معاشرت آنها به قدری جذاب بود که مرتبا بر تعجب ترقی
هندوستان برای اعلیحضرت می افزود.
انگلیسی ها بهترین بناها و بهترین تمدن را برای هندیها گذاشته اند کشور ما شاید
سیصد سال دیگر به ترقی امروزی ملت هند برسد ناطق از قول خودش اضافه
نمود پدر ملت ایران را دکتر مصدق در آورد وقتی که دید کارش دیگر پیش
نمی رود نیامد بگوید من زحمت خود را کشیدم و بعد از این کاری از من بر
نمی آید.
3ـ وضع راهها بسیار خراب است و تاکنون هر چه راهسازی و جاده سازی شده
روی اصول علمی نبوده و فقط احتیاج موقت روز را در نظر گرفته اند.
اخیرا یک
کمپانی خارجی که برای راهسازی با سازمان برنامه مشغول مذاکره شده اظهار
داشته راههای ایران همان راه های قاطررو و پیاده روست که مختصری گشاد
کرده اند و گاری هم می تواند عبور کند مثلاً در راه رشت می بینیم که چندین بار
باید پیچ بخوریم باز هم در جای اول خودمان هستیم اگر چند تا پل بسته شود از
مصرف بنزین و کثرت تصادم و زمان راه پیمایی و در نتیجه زود رسیدن به کار
تسهیلی به عمل خواهد آمد این کمپانی اظهار داشت راه 24 فرسنگی تهران به قم
را به 17 فرسنگ و راه تهران به رشت که 60 فرسنگ است 42 فرسنگ می رسانم
و این دو جاده فعلی را هم به کلی کنار می گذارم که اصلاً از آن عبور و
مرور نشود.
میدان دید راننده باید اقلاً سه کیلومتر باشد تا از شدت تصادف و
کثرت تصادم جلوگیری شود و راننده ها بتوانند از شر این پیچ ها راحت شوند
نظریات این کمپانی خوب است و خرجش هم در مقابل کار بد نیست.
4ـ آقای رشیدیان اظهار داشت از این مسافرت اخیر که از اروپا می آمدم تا
بیروت با هواپیما و از آنجا تا تهران با اتومبیل آمدم در راه وارد عراق شدم
عراقی ها ترقی فوق العاده ای نموده اند و از بس پول دارند خودشان نمی دانند که با
این پولها چکار بکنند جاده ها را به طوری مرتب از روی اصول علمی ساخته اند
که کار همیشه را نموده اند و از رودخانه هایشان به بهترین راه استفاده فلاحتی و
صنعتی می کنند.
نوری سعید نخست وزیر عراق می گفت به من می گویند نوکر
انگلیس با هر چه که می خواهند بگویند اما من سرم درد نمی کند با انگلیسیها بد
باشم انگلیسیها امروز در عراق پول می دهند و مملکت را آباد می کنند هر که به ما
کمک کند ما خیلی از او ممنون هستیم.
عراقی ها از دکتر مصدق خیلی ممنون
هستند او را دوست دارند روی قوطی سیگارشان عکس مصدق را کنده اند و
مجسمه های کوچک از او درست کرده اند دکتر مصدق با ملی کردن نفت و
جاروجنجالی که به پا کرد ایران را ضعیف و عراق را قوی ساخت چرا دوستش
نداشته باشند؟ ما هنوز سر نفت دعوا داریم عراقی ها می گویند شما دعوایش را
بکنید سودش با ما است عراقی ها در قرارداد نفتشان گنجانیده اند که اگر در قیمت
نفت ایران و تولید نفت ایران پورسانتاژ شد آنها هم حق چنین ادعایی را داشته
باشند بنابراین راست می گویند که شما دعوایش را بکنید و ما سودش را
می بریم علت این بدبختی ها آن است که به جای آنکه از فکر استفاده کنیم دنبال
جنجال می رویم.
5ـ وقتی که شهرداری خیابان دروازه غار را نمی خواست بسازد من رفتم و
مجبور کردم تا آنکه آسفالت شد ولی پس از اینها در انجمن شمال شرق تهران من
را دعوت کردند رفتم کف زدند ابراز احساسات کردند پس از چند دقیقه شهردار
را هم آوردند برای او هم کف زدند می خواهم بگویم ملتی که خودش تشخیص
نمی دهد سزاوار است که تو سری بخورد.
6ـ آقای رشیدیان اظهار داشت ما بیش از هر چیز باید [به] نیروی مذهبی
خودمان ایمان داشته باشیم من به خدا اعتقاد کامل دارم و به بعضی از خرافات
عقیده ندارم تبلیغات مذهبی را باید از لفافه ای که آخوندها پوشانیده اند در آورد
و به طور صحیح آموخت تا مردم دزد و دروغگو و سفته باز نشوند اگر مردم از
خدا بترسند توی زیرزمین روغن تقلبی درست نمی کنند ما باید با هر دولتی که به
ما کمک می کند دوست و ممنون باشیم اگر قرار شد که با انگلیسی ها بد باشیم و با
روسها بد و با امریکاییها بد پس با کدام دولتی می توانیم خوب باشیم؟
من هیچگونه احتیاجی امروز ندارم و خدا را شکر می کنم که آماده برای خدمت
به مردم شده ام و بیش از وکلایی که به مجلس رفته اند به مردم خدمت کرده ام
همیشه درب خانه ام باز است ولی بعضی از وکلا فقط می گویند دو سه ماه به
انتخابات مانده دستی به سرگوش مردم می کشیم من نمی توانم با امثال مصدقی ها
و آنهایی که مسئول مهمانخانه اصل چهارند به مجلس بروم من با مردم رفتار به
طور خدمت می کنم نه تجارت.
توضیحات سند:
1ـ اردشیر زاهدی پسر فضل اللّه
زاهدی، در مهرماه 1307ش در
تهران به دنیا آمد.
او پس از
تحصیلات ابتدایی در تهران و
اصفهان، تحصیلات متوسطه را
در سال 1325 در دبیرستان
اسلامیه بیروت به پایان برد و
راهی آمریکا شد.
وی در سال
1328 گواهینامه کشاورزی را
از کالج کشاورزی ایالت «یوتا»
آمریکا دریافت داشت.
مدرک
تحصیلی اردشیر توسط وزارت
فرهنگ وقت به عنوان «معادل
لیسانس» ارزیابی شده است.
اردشیر احتمالاً از سال های
تحصیل در بیروت با کرمیت
روزولت آشنایی یافت و با
سرویس اطلاعاتی نوپای
آمریکا در ارتباط قرار گرفت.
در بازگشت به ایران دارای
روابط دوستانه با آمریکاییان
مقیم تهران بود.
او در
اردیبهشت 1331 به همراه
مرتضی امیر ارجمند (کارشناس
ساختمان های روستایی) به
استخدام وزارت کشاورزی
درآمد و در پست معاونت و
خزانه داری «کمیسیون مشترک
ایران و آمریکا برای بهبود امور
روستایی» (اصل 4 ترومن)
قرار گرفت.
اسناد موجود از
روابط بسیار نزدیک اردشیر
زاهدی با ویلیام وارن رئیس
«اصل 4 ترومن» خبر می دهد.
طبق این اسناد، اردشیر زاهدی
ظاهرا در اسفند 1331 از طرف
وزارت کشاورزی به مدت یک
سال برای آموزش به آمریکا
اعزام شد.
خاطرات کرمیت
روزولت حضور فعال اردشیر
زاهدی را، با نام مستعار
«مصطفی» و «ویسی» در
جریان عملیات کودتا در تهران
نشان می دهد و مشخص
می سازد که مأموریت
آمریکایی زاهدی پوششی برای
استتار حضور وی در تهران و
مشارکت در عملیات «سیا» بوده
است.
اردشیر زاهدی به خاطر
نقش فعال در کودتا به دریافت
نشان درجه یک رستاخیز نایل
شد و در 3 آبان 1332 آجودان
کشوری شاه گردید.
اردشیر در آبان 1336 با شهناز
پهلوی ازدواج کرد.
این ازدواج
در سال 1343 به متارکه
انجامید و حاصل آن یک دختر
بنام مهناز بود.
پس از این طلاق
مدتها شایعاتی پیرامون ازدواج
شهناز با برادر شاه مراکش و
سپس با پسر محمود زنگنه
مطرح بود تا بالاخره وی با
خسرو جهانبانی، از اعضای
خانواده درباری جهانبانی ها،
ازدواج کرد.
محمدرضا پهلوی در سال
1338 اردشیر زاهدی را به
عنوان نماینده خود برای تماس
با دانشجویان ایرانی در اروپا
اعزام داشت.
مدت کوتاهی بعد
در اسفند 1338 اردشیر زاهدی
سفیر شاه در واشنگتن شد.
در
این زمان اردشیر می کوشید تا با
دانشجویان ناراضی ایران در
آمریکا ارتباط برقرار کند.
در
دولت اسداللّه علم، اردشیر
زاهدی در شهریور 1341 به
عنوان سفیر کبیر ایران عازم
لندن شد و تا آذر 1345 در این
سمت بود.
وی در بهمن ماه
1345 در دولت امیرعباس
هویدا وزیر امور خارجه گردید.
اسناد ساواک نشان می دهد که
در سالهای 1346 ـ 1348
اردشیر زاهدی به شدت در
تلاش برای احراز پست نخست
وزیری بوده است.
اردشیر
زاهدی نه تنها به صدارت
نرسید، بلکه تحرّکات جاه طلبانه
او به برکناری وی از وزارت
خارجه در شهریور 1350
انجامید.
در اسفند ماه 1351
محمدرضا پهلوی داماد سابق
خود را به سفارت در واشنگتن
اعزام داشت تا به عیاشی هایش
ادامه دهد و جوّ داخلی دربار را
آشفته نسازد.
اردشیر زاهدی تا زمان دولت
شاهپور بختیار سفیر ایران در
آمریکا بود و در دی ماه 1357
از این سمت برکنار شد.
اردشیر زاهدی یکی از
هرزه ترین عناصر سیاسی و
دولتمردان رژیم محمدرضا
پهلوی بود و به این صفت نه تنها
در میان خواص ،بلکه در سطح
جامعه نیز شهرت کافی داشت و
در مدت اقامتش در لندن و
امریکا مطبوعات آنجا بارها و
بارها تصاویر و گزارشهایی از
ریخت و پاش ها و مفاسد
اخلاقی وی درج نمودند.
ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،
جلد دوم، ص 258ـ272
ـ اسناد ساواک.
* اطلاعیه
19 /15 /11 /35
در جلسه بحث و سخنرانی روز
جمعه 12 /10 /35 منزل آقای
رشیدیان که جریان آن فعلاً طی
اطلاعیه مورخه 13 /11 /35 به
عرض رسید.
مهدی قاسمی
فرزند ابوالقاسم که قرار است
رانندگی اعلیحضرت همایونی
را عهده دار شود با عده ای از
رفقای خود حضور داشت.
منبع:
کتاب
رشیدیانها به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 15