تاریخ سند: 2 مرداد 1355
جناب آقای نصرت اله معینیان1 رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی
متن سند:
شماره : 32402
چهار برگ فرمان انتصاب جنابان آقایان نصراله انتظام، علی اکبر سیاسی،
محمد باهری و غلامعلی رعدی آذرخشی به عضویت هیئت امنای مؤسسه
روابط بین المللی وابسته به وزارت امورخارجه برای توشیح به صحه مبارک
اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر به پیوست ایفاد می شود.
امیرعباس هویدا
توضیحات سند:
تاریخ: 5 /7 /2535[1355]
شماره 39 ـ 100
طبق مواد 8 و 9 اساسنامه
لژیون خدمتگزاران بشر به
موجب این فرمان جناب محمد
باهری را برای مدت پنج سال به
عضویت هیئت اجرایی لژیون
مزبور منصوب و مقرر می داریم
که در انجام دادن وظایف محوله
اقدام نماید.
کاخ سعدآباد ـ به تاریخ اول تیر
ماه 2535
1ـ نصرت اله معینیان در سال
1304 ه ش در اصفهان به دنیا
آمد و تحصیلات ابتدایی خود را
در آن جا گذراند.
بعد از آن برای
ادامه تحصیلات به تهران
عزیمت نمود و از هنرستان راه
آهن فارغ التحصیل شد و آنگاه
رشته سیاسی را در همین
هنرستان سپری کرد.
اولین سمتی
که او رسما در ادارات دولتی به
دست آورد، کارمندی راه آهن
بود.
با توجه به علاقه و ذوقی که
در نویسندگی داشت به خدمت
در مطبوعات در آمد و طی
سالهای متمادی سر دبیری چند
روزنامه و مجله را به عهده
داشت.
در این زمان وی برای
آزمایش ذوق نویسندگی به
خدمت در اداره رادیو در آمد و
معاونت اداره کل انتشارات را
قبول کرد.
در سال 1332 کفالت
اداره کل انتشارات را عهده دار
شد، تا اینکه در سال 1334 به
مدیر کلی انتشارات و رادیو
رسید.
در سال 1337 در کابینه
دکتر اقبال به سمت معاونت
نخست وزیر و سرپرستی اداره
کل انتشارات و رادیو برگزیده
شد و این سمت را در کابینه
شریف امامی، امینی و اسداله
علم برای خود حفظ کرد.
در
کابینه علم که در تاریخ
30 تیر 1341 به محمدرضا
پهلوی معرفی شد با سمت وزیر
راه به عضویت دولت درآمد و
در کابینه سوم علم، سمت وزیر
مشاور و سرپرستی انتشارات و
رادیو را عهده دار بود.
وی در
دولت حسنعلی منصور به
وزارت جدید التأسیس
اطلاعات رسید که وزارت او تا
7 بهمن 1343 ادامه داشت.
نصرت اللّه معینیان که تدریجا
توجه شاه و اسداللّه علم را به
خود جلب کرده بود به دربار راه
یافته و رئیس دفتر مخصوص
شاه گردید که این شغل را تا
اوایل انقلاب در اختیار داشت.
معینیان به نخوت و تکبر و
برخوردهای زننده با اشخاص
مشهور بود.
ر.ک : کتاب شرح احوال رجال،
ج 2، ص 700.
منبع:
کتاب
محمد باهری به روایت اسناد ساواک صفحه 215