تاریخ سند: 10 فروردین 1347
متن سند:
شماره : 537 /315
موضوع: جلسه مورخه 18 اسفند ماه خانه
ایران در نیویورک
ابتدا دکتر خوانساری یادآور شد که این
جلسه به خاطر سالگرد مصدق برپا شده و از
مدعوین تشکر کرد.
تعداد شرکت کنندگان در
حدود 50 نفر بودند.
بعدا عده ای سرود 30
تیر را که ابوالحسن صبا نوشته بود به طور
دست جمعی خواندند.
سپس شخصی به نام
رازی قصیده ای درباره نهضت مردم ایران
خواند و سپس دکتر خوانساری از دکتر
شایگان خواهش کرد که بیاناتی درباره مصدق
ایراد کنند.
خانه ایران کاملاً تزئین شده بود کلیه فامیل
شایگان و فاطمی شرکت داشتند.
فرامرز فاطمی برای اولین بار در این جلسه شرکت داشت.
کلیه فعالین، غیر از سیروس یگانه و نوشیروان حاتمی شرکت داشتند.
دکتر شایگان پس از
قرائت شعری از حافظ چنین گفت: هرچه فکر کرده و می کنم نمی دانم از کجا شروع کنم و شرح
حال این مرد بزرگ را چگونه بگویم من جدا عاجزم و امکان ندارد بحر را در کوزه ای بریزم.
من
هرچه فکر کردم امشب چه چیزی به شما بگویم عاجز بودم تا این که یک نطق از دکتر مصدق در
دوره چهارم پیدا کردم1 و آن را فقط برای شما می خوانم، کافی است که شما بدانید این مرد
چگونه مردی بوده است.
مقدمتا باید بگویم بسیار سعی کردم شاید تاریخ تولد دکتر مصدق را
پیدا بکنم ولی مقدور نشد.
پیشنهاد من این است که ان شاءاللّه در سال آینده سالگرد فوت دکتر
مصدق را دور هم جمع نشویم زیرا او نمرده است و تا ابد زنده است لذا سال آینده روز جشن تولد
مصدق را جشن خواهیم گرفت.
ما تأسف نداریم که او از بین ما رفته است ایرانی باید افتخار
داشته باشد که چنین فرزندی را داشته است.
زندگی مصدق شامل سه قسمت است تحصیلات
او، مشاغل اداری او، زندگی و مبارزات سیاسی او.
این سه قسمت خودش کتاب ها لازم دارند و از عهده
من، آن هم در یک شب خارج است.
درباره زندگی اداری او فقط باید بگویم راست ترین، صادق ترین
مرد بود.
درباره عقیده [به ]دموکراسی و
آزادمنشی او زبان من قاصر است.
من نطق
دوره چهارم را بخوانم.
(مصدق این طور گفت،
جدا الساعه خیال می کنم دکتر ایستاده اند و
صحبت می کنند.
بسیاری از شما این افتخار را
دارید که صدای آن مرد بزرگ را شنیده اید و
بسیاری از شماها نشنیده اید.
به هر حال
مصدق می گوید) من از سلطنت قاجار دفاعی
ندارم و نمی توانم داشته باشم فراموش
نفرمائید حالا احمد شاه سلطان است و
رضاخان رئیس الوزرا است.
مقدمات کار دارد
فراهم می شود.
مصدق می گوید اگر رضاخان
بخواهد سلطان بشود و رئیس الوزرا هم باشد
این درست نیست و این خلاف اصول است
حالا مصدق سر از گور بردارد و تماشا کند که
پسر او چه می کند این چه می کند و ما چقدر بدبخت شده ایم مصدق در آن روز می دانست که
رضاخان چه خواهد کرد و چه بلائی به سر ملت در خواهد آورد از همان موقع کمر به قتل مصدق
بستند.
آخر ساده نبود در آن موقع در دوره چهارم این مطالب گفته بشود.
دکتر مصدق می گوید
من مسلمان هستم و هنوز هم مسلمان هستم سوگند خورده ام که به مردم ایران خیانت نکنم
چرا مصدق می گوید من مسلمان هستم و هنوز هم مسلمان هستم برای این که در آن دوره و
زمان، کافی بود که او را تکفیر کنند و یک ملا مثل این افرادی که فعلاً سر کار هستند، او را بشکند.
دکتر مصدق می دانست چه دارد می شود و نمی توانست ساکت باشد لذا شروع به مبارزه اصولی
کرد و زندان رفت تا جریان نفت پیش آمد کرد.
در جریان نفت ملت حق شناس ایران کمال
پشتیبانی را از مصدق نمود ولی اربابان ساکت نبودند و بهانه کردند که مصدق می خواهد این...
.
را
بیرون کند، جنگ درگرفت مصدق پشت قرآن نوشت (برای این ترسو فرستاد) که به این قرآن
قسم کاری به تو ندارم بگذار حق ملت را بگیرم ولی اربابان همان افراد که امروز ما را جا داده اند،
این اتاق را در اختیار ما گذاشته اند ساکت نبودند و هر روز بهانه ای جلو آوردند من بارها دربار
رفتم با این...
حرف زدم که نترس کاری به تو نداریم من کسی نبودم من نماینده یا سخنگوی
سایرین بودم این...
که امروز همه کاره شده،
چنان ترسیده بود که می پرسید حالا چه
خواهد شد؟ به او گفتم نترس ولی چنان
ترسیده بود که به دست و پای من افتاده بود
من مردنی من پهلوان که مردم با من چه
خواهند کرد شما نمی دانید چقدر ترسو است
چقدر ترسیده بود به هر حال بارها به او گفتم
ما کاری به تو نداریم شاه باید سلطنت کند و
مصدق حکومت.
عاقبت کار خودش را کرد،
ترسید و رفت نه آقا نترسید اربابان دستور
دادند برو او هم رفت.
من در دادگاه گفتم که اگر
سربازی از میدان نبرد فرار کند سرباز نیست و
چون شاه فرار کرده دیگر شاه نیست به هر
حال آقایان، قانون اساسی را این بابا زیر پا
گذاشت.
حرف، این بود که شاه سلطنت کند
مانند ممالک مشروطه، آخر این مشروطه ساده به دست نیامده بود خون ها بر باد رفت، سرها
بریده شد، بروید تاریخ مشروطیت را بخوانید تا بدانید چقدر از اجداد شما از نیاکان شما فدای
این آزادی شده اند فرصت ندارید فقط صفحات را ورق بزنید تا ملاحظه کنید چه اتفاق افتاده
این...
می توانست سلطنت کند آخر در حکومت مشروطه شاه از سلطنت باید فقط جنبه
تشریفات را به عهده بگیرد شاه از مسوولیت مبراست ولی آمدند این بساط را درست کردند.
هدف مصدق این بود که قانون اساسی که به این گونه و به این زحمت درست شده، زیر دست و
پای این و آن نیافتد.
مصدق در چهارچوب قانون اساسی کار کرد و می کرد و می خواست شاه
سلطنت کند و نه حکومت ولی اربابان راضی نبودند و راضی نشدند.
شما دوستان بروید مطالعه
کنید که مصدق چه کرد و چه گفت، مصدق رهبر ممالک استعمار شرق شد.
صدای او بلند شد.
ملت او را همراهی کرد.
فقط ما از راه قانون اساسی قادر بودیم به سر حد کمال برسیم هدف
مصدق این بود که این مشروطه و این قانون اساسی که با آن زحمات به دست آمده، دست این و
آن نباشد.
مصدق در تمام عمرش از فقر ملت خارج نبود، جان و عمر خود را فدای ملت کرد، در سخت ترین
شرایط، تسلیم نشد.
نفت را ملی کرد این
دلارهائی که امروز وارد ایران می شود، مصدق
روانه ایران کرد این هارت و پورتی که اینها
دارند و پول دار شده اند، آنها را مصدق کرد.
مصدق بود که گفت باید حق ملت ایران را
بدهید راستی آدم باید چقدر احمق باشد
چقدر الاغ باشد این...
چه می گوید؟ صد
صفحه راجع به ملی شدن نفت می نویسند
اول تا آخر تماما اسم...
است ولی یک اسم از
مصدق نیست مثل این که اینها نفت را ملی
کرده اند، اینها حق ملت را گرفته اند، اینها این
سیل دلار را روانه ایران کرده اند ولی باید حق
خود را پس بگیرد.
ملت ما تو سری خور است
اهمیت ندارد به او چه بدهند موقعی آزادی
ندارد فایده ندارد.
این مرد ابتدائی ترین حقوق
را از مردم گرفته مردم حق رأی دادن ندارند حق وکیل شدن ندارند آن وقت می خواهند شعبه
کمیته حقوق بشر را برای تبلیغات در ایران باز کنند که بگویند در ایران آزادی هست این جلاد،
چندین هزار نفر از مردم را جلوی دهان گلوله بسته، آزادی را از مردم سلب کرده، حق وکیل
کردن را از مردم گرفته حالا می خواهد کمیته حقوق بشر ایران ببرد و پز بدهد که ما آزادی داریم
آخر چه آزادی؟ در آن مملکت هیچ چیز آزاد نیست این مرد چه افتخاری می تواند داشته باشد
در حالی که می توانست سلطنت بکند و مردم را آزاد بگذارد.
شما دوستان باید بدانید اوضاع از چه قرار است و مبارزه را باید ادامه بدهید من جدا عاجزم
درباره مصدق حرف بزنم باید در چند شب متوالی درباره اش صحبت کرد باید همه شما جز بجز
کارهای او را بنویسید چون از من گذشته، شما باید کار کنید و ملت را آزاد کنید.
ان شاءاللّه
دوستان جلساتی ترتیب خواهند داد و مطالب را درباره مصدق بحث خواهند کرد که او چگونه
مرد مبارزه و دلیری بوده است.
در این موقع جمعیت در حدود صد نفر بود و اکثرا بسیار احساساتی شده بودند شروع به کف زدن
کردند و شایگان هنوز ایستاده بود که ناگهان دکتر کاشانی از بین جمعیت بلند شد و خطاب به
دکتر شایگان گفت جناب آقای دکتر شایگان
جناب عالی تاریخ ناطق هستید اگر اجازه
می فرمائید چند سوال را بکنم شایگان جواب
داد بفرمائید.
جلسه قدری متشنج شد.
دکتر
شایگان ناراحت شد.
دکتر کاشانی گفت جناب
عالی تاریخ ناطق جبهه ملی هستید همکار
نزدیک دکتر مصدق تشریف دارید.
امشب
مطالبی درباره قانون اساسی و حفظ آن
فرمودید، از دموکراتیک بودن دکتر مصدق
فرمودید من و دوستان ما ابهاماتی داریم که
اگر ممکن است بفرمائید چطور آقای دکتر
مصدق که مدافع قانون اساسی بودند برخلاف
قانون اساسی رفراندم کردند؟ در تمام مدت
حکومت خودشان غیر از 25 ساعت دائما
حکومت نظامی بود حتی انتخابات را در
حکومت نظامی صورت دادند.
اختیارات برخلاف قانون اساسی از مجلس گرفتند که نفت را ملی
کنند ولی لایحه امنیت اجتماعی را نوشتند که امروز شالوده سازمان امنیت ما شده است؟ اگر
امکان دارد ما و دوستان را از ابهام در بیاورید.
شایگان گفت آقا شما به کارهای او نظر بکنید به
نتیجه کارهای او نظر بکنید عیب مصدق شاید در این بود که از اختیارات خودش استفاده نبرد
آدم دموکراتی بود می خواست در چارچوب قانون کار کند.
بارها این بحث خصوصی در منزل
دکتر می شد (دکتر غرض مصدق است) که باید شدیدتر کار کرد ولی آن مرد بزرگ قبول نکرد
مثلاً درباره این...
شهید راه آزادی دکتر حسین فاطمی که چقدر روشن بین بود، گفت این یارو را
برداریم2 جدا چقدر روشن بین بود.
صدای گریه خانواده فاطمی بلند شد خانم ها گریه کردند.
جلسه حالت مخصوصی پیدا کرد.
دکتر شایگان میز را ترک کرد و آمد جلو جمعیت و جلوی دکتر
کاشانی ایستاد.
صدای گریه بلند بود مانند مجلس روضه خوانی، همه احساساتی شده بودند.
شایگان گفت خدا رحمت کند او را چقدر روشن بین بود او می گفت اگر او را نابود نکنیم.
اگر او را
خلاص نکنیم سر ماها را به باد می دهد (دودفعه صدای گریه بلند شد) ولی دکتر می گفت من
پشت قرآن را امضا کرده ام و نمی توانم این کارها را بکنم و بالاخره نکرد ولی اربابان به او
دستور دادند که برود و بعد، آن جریان پیش
آمد.
آخر او رئیس دولت بود هر روز سروصدا
بود او فرصت نداشت و اگر فرصت بود می کرد و
حکومت نظامی را لغو می کرد.
او با این اربابان
جنگ می کرد.
این افرادی که دنیا را به خاک و
خون کشیده اند جنگ او جنگ ساده ای نبود او
جنگ با این...
نداشت ما کاری به او نداشتیم به
او گفتیم شما سلطان هستید سلطنت کنید نه
حکومت ولی زیر بار نرفت و عاقبت هم به باد
خواهد رفت آخر مملکت مشروطه حساب و
کتاب دارد این پسر باید از مسوولیت مبری
باشد باید مجلس و رئیس دولت کار کند نه او
همه کاره باشد ولی او نکرد و آلت دست اربابان
شد ما انقلابی نبودیم در انقلاب عده ای از بین
می روند ولی این...
راه را برای انقلاب باز کرده
است.
چند شعر از حافظ خواند و گفت باید دید نتیجه کار چه شد نه این که او چه کرد.
در مورد
مرحوم پدرت (غرض آیت الله کاشانی) بارها می گفت که حرف درباره ایشان نزنند.
می گفت او هم
رزم من بود و هست صادق است پاک دل است بی آلایش است فریاد داشت که حرف به او نزنند.
(در این موقع جلسه تعجب زده شده ولی حالت انتظاری را داشت) دکتر کاشانی بلند شد و دو
دفعه سوال کند ولی دکتر قائم مقام فریاد زد جناب استاد بفرمائید حکومت نظامی برای چه بود
چرا رفراندم کردند.
بفرمائید چه کسانی افشارطوس را کشتند بفرمائید چرا محاکمه نشدند؟
(غرض دکتر قائم مقام این بود که جنگی درست کند و احیانا طرفداران دکتر بقائی را بلند کند و
شایگان حمله به دکتر بقائی بکند و جنگ بشود)
شایگان بدون این که وارد بحث افشارطوس بشود، به طور خلاصه گفت: خود حکومت نظامی
مصدق فلسفه ای دارد ما جنگ با آمریکا و انگلستان را داشتیم رئیس دولت مسوولیت داشت
مردم را ساکت نگهدارد تا با خارجی جنگ کند بحث آن جداگانه است و ابدا موضوع افشارطوس
را جواب نداد و به عقیده عده ای ترسید وارد جنگ بشود دکتر کاشانی گفت پس می فرمائید
هدف مقدس، وسیله مقدس لازم ندارد و ایشان هم قانون اساسی را زیرپا گذاشتند و جواب مرا
نداده اید.
شایگان گفت باید نیت طرف خوب باشد.
باید حسن نیت داشته باشد من امشب
دوست ندارم جلوی فامیل مرحوم فاطمی وارد مسایل بشوم.
آنها ناراحت می شوند ان شاءاللّه
بعدا حرف خواهم زد ولی جنگ ما جنگ با استعمار بود نه با احد دیگری، دکتر کاشانی گفت اگر
جنگ شما جنگ استعمار بوده، بفرمائید به قول خودتان چگونه با ایادی استعمار به جنگ
استعمار رفتید؟ مگر بیات و فلاح در زمان مصدق همه کاره نفت نبودند مگر دکتر اقبال استاندار
آذربایجان نبود؟ مگر بعد از 28 مرداد همان افراد مصدر کار نبودند؟ مگر حالا نیستند؟ دکتر
شایگان قدری مکث کرد جلسه از حالت عصبانیت خارج شده بود همه گوش می دادند دکتر
شایگان گفت حرف شما درست است این اعتراض در همان موقع بود قرار بود کمیته ای تشکیل
شود من نمی خواهم خانم ها را ناراحت کنم شهید راه آزادی دکتر فاطمی چقدر روشن بین بود او
هم مخالف بود او می گفت این افراد را بیرون کنیم.
او می گفت دست این پسره را کوتاه کنیم ولی
مصدق فرصت نکرد و عقیده نداشت به سوگندی که خورده بود پشت پا بزند و حرف شما کاملاً
درست است این ایراد بر او وارد است.
«سیادت» پرسید آقای دکتر کاشانی اصلاحات ارضی
مصدق چه بود؟ دکتر شایگان گفت اصلاحات ارضی مصدق چیزی نبود فقط می خواست موقتا
عادلانه باشد آن روز نمی شد این حرف را به مالک زد که بیا هرچه داری بده و برو دنبال کارت
مصدق انقلابی نبود مصدق تندرو نبود ولی اطرافیان او این اعتراض را داشتند.
دکتر کاشانی گفت من قانع نشدم هنوز در شک هستم که قانون اساسی در زمان مصدق اجرا شد
یا نه؟ رفراندوم مصدق نشان داد که در تهران 328 نفر مخالف رفراندوم بوده اند.
من می خواهم
بدانم حکومت نظامی برای 328 نفر بود.
به نیت پاک که نمی شود کار کرد پس قانون اساسی
برای چه هست؟ همه می گویند ما نیت پاک داریم و بگذاریم این و آن قانون را زیر پا بگذارند و
بعد از 20 سال، قضاوت اعمال آنها را بکنیم.
قانون مسأله اخلاق نیست.
جناب عالی فرمودید
100 صفحه تاریخ نفت را نوشته اند، دولت منتشر کرده که در آن اسمی از مصدق نیست و
دردناک است شما بفرمائید در سال گذشته که جناب عالی تاریخ 30 تیر را مرقوم فرمودید و در
باخترامروز چاپ شد غیر از اسم مصدق و خود جناب عالی اسم دیگری بود؟ آن دردناک نیست.
مگر در زمان مصدق خانه های مردم سنگ باران نشد؟ مگر اتهامات نبود.
اگر جناب عالی که
تاریخ ناطق هستید این مطالب را برای ما که در آن روزها بچه بوده ایم روشن نفرمائید که، روشن
بکند؟
جلسه دو دفعه حالت تشنج به خود گرفت شایگان با حالت عصبانی آمد وسط اتاق و گفت آقا ما
حرفی با کسی نداریم مصدق را ارباب ساقط کرد احدی در سقوط او دست نداشت ارباب کرد و به
شعبان بی مخ دستور دادند با ماشین جیپ برود در منزل مصدق را بشکند همان شب به مصدق
گفتند، این پسره را خلاص کن، نکرد ما با استعمار جنگ کرده ایم این افتخار ماست تاریخ،
قضاوت خواهد کرد که ما چه کرده ایم؟ مردم چه کرده اند قانون اساسی زیر پا گذاشته شده ولی
رئیس دولت راهی نداشت همان آزادمنشی مصدق ما را بدبخت کرد.
بیچاره کرد سرها را به باد
داد.
نظریه منبع: دستور داده شد قهوه بدهند و جلسه را ختم کنند در بین صحبت شایگان، قهوه
می دادند که جلسه به هم بخورد.
این جلسه چندین مسأله را روشن کرد و حرف های تاریخی زده
شد.
1ـ مصدق قسم خورده بود که تغییر رژیم نخواهد داد و مخالف بود، لذا این که می گویند مصدق
می خواسته رژیم را عوض کند دروغ است مصدق مخالف دربار نبوده است ولی حرف شایگان
ارزش مصدق را پائین آورد.
2ـ مصدق انقلابی نبوده و مخالف اصلاحات ارضی بوده است این حرف هم ارزش او را پائین آورد
که انقلابی نبوده است.
3ـ مصدق قانون اساسی را زیر پا گذاشته است و دیکتاتور ملی بوده است در حالی که دانشجویان
قبول نمی کردند مصدق قانون اساسی را اجرا نکرده است ولی شایگان گفت رئیس دولت
چاره ای نداشته است.
4ـ دکتر فاطمی با مصدق درباره رژیم اختلاف داشته اند.
5ـ مصدق را ارباب خارجی ساقط کرده و این درست نیست که مخالفین او را ساقط کرده اند.
6ـ دکتر فاطمی اعتراض داشته دکتر اقبال را از استانداری آذربایجان بردارد ولی مصدق زیربار
نرفته است.
در حال حاضر سر و صدای مطالب شایگان زیاد شده و مورد بحث است نامبرده
برخلاف نظر مصدقی ها حرف زده و قبول کرد که اشتباه کرده اند و مصدق خشونت بخرج نداده
است.
در موقع خداحافظی، شایگان به یکی از طرفداران دکتر بقایی می گوید من عمری ندارم شاید
سال دیگر نباشم سلام مرا به دکتر بقائی برسان، این مطلب تاریخی را به شما می گویم بعد از نهم
اسفند که به خانه مصدق ریختند، مرحوم دکتر فاطمی اصرار داشت شاه را بکشیم دردسر ملت
کم بشود.
دکتر مصدق گفت جواب دکتر بقایی و کاشانی را چه بدهم؟ دکتر مصدق مخالف بود
من هم مخالف بودم، ولی فاطمی زنده نیست او نمرده است.
دکتر بقایی در زیر چکمه این...
جان
می دهد من هم در این ولایت خواهم مرد.
دکتر فاطمی بسیار روشن بین بود سر او به باد رفت.
حتما سلام مرا به دکتر بقایی برسانید و این مطلب تاریخی را به ایشان بگوئید.
نخشب اصولاً با این بحث مخالف بوده و می گفت هرچه شده به نفع دولت بود و دو دفعه دو
دستگی اتفاق خواهد افتاد.
شایگان هم پیر شده می خواهد چهار روز آخر عمر حرف راست بزند
ولی حرف های او به ضرر ماست و به نفع دستگاه تمام خواهد شد.
نخشب در همان جلسه چند
دفعه اشاره کرده بود که دکتر کاشانی را ساکت کنند.
ناظرین عقیده دارند که شایگان بسیار ملایم حرف زده و حتی تعریف از آیت الله کاشانی کرده که
او را اذیت نکنند و در مورد افشارطوس هم سکوت کرده که جنگ نشود.
می گویند حرف های
شایگان پرده از روی بسیاری چیزها برداشته و مطالبی گفته شده که تا آن شب گفته نشده بود.
قسمت عمده تکیه روی دکتر فاطمی است که چقدر مخالف رژیم بوده است.
حرف شایگان
هنگام خداحافظی باز دال بر این است که فاطمی عقیده داشته رژیم برداشته بشود ولی مصدق
علاوه بر آن که خودش مخالف بوده از دکتر بقایی و کاشانی وحشت داشته است و این مطلب
تاریخی را شایگان توسط طرفداران بقایی برای او پیام داده است.
توضیحات سند:
1ـ دکتر محمد مصدق در دوره اول مجلس شورای ملی (1287 ـ 1285) از اصفهان و دوره های پنجم (1304 ـ 1302)،
ششم (1307 ـ 1305)، چهاردهم (1324 ـ 1322) و شانزدهم (1330 ـ 1328) از تهران نماینده مجلس بود، نمایندگی
دکتر مصدق در دوره چهارم اشتباه است.
2ـ حضرت امام خمینی (ره) درباره تحلیل عملکرد دکتر محمد مصدق و بررسی برخی نقاط اشتباه او که منجر به
کودتای 28 مرداد و بازگشت مجدد محمدرضا به ایران شد، می فرمایند: «قدرت دست دکتر مصدق آمد لیکن اشتباهات
هم داشت.
او برای مملکت می خواست خدمت بکند لیکن اشتباه هم داشت.
یکی از اشتباهات، این بود که آن وقتی که
قدرت دستش آمد این[شاه] را خفه اش نکرد که تمام کند قضیه را، این کاری برای او نداشت، آن وقت هیچ کاری برای او
نداشت، بلکه ارتش دست او بود همه قدرت ها دست او بود و این[شاه ]هم ارزشی نداشت آن وقت.
آن وقت این طور
نبود که این[شاه] یک آدم قدرتمندی باشد و مثل بعد که شد.
آن وقت ضعیف بود و زیر چنگال او بود لیکن غفلت شد.
غفلت دیگر این که مجلس را ایشان منحل کرد و یکی یکی وکلا را وادار کرد که بروید استعفا بدهید.
وقتی استعفا دادند،
یک طریق قانونی برای شاه پیدا شد و بعد از این که مجلس نیست، تعیین نخست وزیر، با شاه است.
شاه تعیین کرد
نخست وزیر را، این اشتباهی بود که از دکتر مصدق واقع شد.
» رک: صحیفه نور، چاپ اول، جلد 2، ص 238
منبع:
کتاب
مظفر بقایی به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 309