تاریخ سند: 18 آبان 1357
تلفنگرام
متن سند:
از: ساری تاریخ:18 /8 /57
به: 312 شماره: 4095 /2 ﻫ 1
تلفنگرام
برابر اعلام سازمان بابل از ساعت 0900 روز جاری عدّه ای حدود 5000 نفر در حالی که 50 نفر از روحانیون بابل از جمله شیخ محمّدجواد حجتی، هادی روحانیراد، محمّدتقی فاضل، نقوی، بابائی، سلطانی (رئیس دبیرستان اسلامی بابل) در جلوی صفوف تظاهرکنندگان قرار داشتهاند از مقابل مسجد گلشن بابل اجتماع، در مسیر خیابان شاه به آرامگاه حرکت و از آن طریق قصد دارند به گلهمحمد [محلّه] و درزیکلاء برای انجام فاتحهخوانی در محلهای تدفین تاجداران1، علیاصغر مخبریان2، ابوالقاسم نصیرائی و محمّدصالح طبری3 کشته شدگان وقایع اخیر عزیمت نمایند. ضمناً عناصر تظاهرکننده ضمن دادن شعار ما حامی قرآنیم، سلطنت نمی خواهیم، رهبر ما خمینی است، شاه تو را میکشیم، با خود پارچه سفیدی که روی آن نوشته شده پشتیبانی خود را از مبارزات شرکت ملّی نفت ایران اعلام میداریم و در زیر آن نوشته شده است (مردم بابل) حمل مینمایند.
مراتب جهت استحضار اعلام میگردد. رخشا
گوینده: علی محمّدی
گیرنده: جهانبخش
ساعت: 1320 روز 18 /8 /57
خلاصه در بولتن درج شد 18 /8 /57
21 /8 /2537 در بولتن درج گردید.
جهت بهره برداری به استحضار رئیس دایره عملیات میرسد. کندری 21 /8 /57 163
توضیحات سند:
1ـ حسن تاجداران، فرزند حاج سیدتقی تاجداران در دومین روز اردیبهشت ماه سال 1334 ش در خانوادهای متدیّن و معتقد در بابل چشم به جهان گشود. حسن، چهارمین فرزند خانواده بود. دوران ابتداییاش را در مدرسهی صبوری و تحصیلات متوسطه را در هنرستان شریف واقفی بابل گذراند. مهربان بود و به انسانهای دیگر عشق میورزید. حافظهای قوی داشت و در صورت بروز مشکل، صبوری پیشه میکرد. قاطعیت در تصمیم، عشق به امامان همام، مخصوصاً حضرت سیدالشهداء، علاقهی وافر به استماع احادیث، از دیگر خصایص و ویژگیهای او به شمار میرفت. در همان زمان، در مراسم مذهبی شرکت میکرد و به همین علّت با روحانیت مراوده یافت، و توسط آنان با مراجع تقلید و اساتید حوزهی علمیّه آشنا شد و به آنان تعلق خاطر یافت. به تلاوت قرآن و مطالعهی نهجالبلاغه و تفکر و تأمّل در خطبهها و جملات قصارش عشق میورزید و آن را به خاطر میسپرد. به خاطر ارتباطاتی که با قشر شریف روحانیت و حوزهی علمیّهی قم داشت، با درک عمیق و شناخت کامل سیاسی، مبارزه با رژیم پهلوی را بر خود واجب پنداشت و بر آن همت گمارد. از طریق همین قشر در جریان کل وقایع سیاسی ایران قرار میگرفت. از شنیدن واقعهی جمعهی سیاه در هفده شهریور 1357 که رژیم سفّاک پهلوی میدان ژالهی تهران جمع کثیری از مردم را به خاک و خون کشیده بود، بسیار متأثر گردید و چندین روز منقلب و متأسّف بود. عمق حزن و اندوهش به حدی بود که از خدایش درخواست شهادت نمود.
آرزویش شهادت در راه خدا بود. چند ساعت قبل از این که به شهادت برسد، از شهادت دوستش مطّلع شد و از عمق جان آرزو کرد:
"ای کاش من جای او بودم"
شیفتهی حضرت امام بود. عکسی از آن حضرت داشت که هیچگاه عکس را از خود دور نمیکرد و در همه جا آن را به همراه میبرد و به روی سینهاش میگذاشت. در وصیتنامهاش خواست که نماز و روزههای قضایش را بدهند، و انگشتری فیروزهای را که در دست میکرد و بیش از حد دوست میداشت به رسم هدیه به حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی، پیشکش کنند.
در تاریخ 16 /7 /57 رأس ساعت 30 /12 ظهر از آنجا که مورد شناسایی عمال رژیم خودفروختهی پهلوی قرار گرفته بود، در خیابان امام خمینی فعلی بابل، توسط آن مزدوران محاصره شد و به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت. از آنجا که جراحت، بسیار شدید بود، در حالی که جانی در بدنش باقی نمانده بود به بیمارستان امام خمینی منتقل گردید. درمان مثمرثمر واقع نشد و حسن مظلومانه، در ساعت یک بامداد مورخ 17 /7 /57 به افتخار شهادت نایل گردید. برگرفته از بایگانی بنیاد شهید استان مازندران.
2ـ شهید علیاصغر مخبریان، در سال 1330 در شهرستان شاهرود متولد شد. به دنبال اوج گرفتن انقلاب شکوهمند اسلامی این شهید نیز همانند سایر مردم قهرمان کشورمان به صفوف مبارزین پیوست و با شرکت در راهپیماییها به مبارزه با رژیم پهلوی پرداخت. سرانجام شهید علیاصغر مخبریان در جریان یک راهپیمایی در شهرستان بابل به دست رژیم طاغوت شربت شهادت نوشید. سی وسی بهار، ویژهنامهی حوزهی خبری استان سمنان در گرامیداشت سی و سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران ـ بهمن 1390. مدیر مسئول: عباس دانایی
3ـ منظور شهید صمدصالح گودرزی است که زندگینامه وی در سند قبلی آمده است.
منبع:
کتاب
آیتالله حاج شیخ هادی روحانی به روایت اسناد ساواک صفحه 342