صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: اظهارات عبدالرضا حجازی

تاریخ سند: 23 آذر 1348


موضوع: اظهارات عبدالرضا حجازی


متن سند:

به: 316 شماره: 17262 /20 ه‍ 3 از: 20 ه‍ 3 نامبرده بالا در تاریخ 11 /9 /48 در مسجد ارک از ساعت 1230 به منبر رفته ابتدا درباره مسائل مذهبی صحبت و گفت: علی شخص اول بود، چه در شجاعت و چه در سخاوت، چه در علم و عدالت ولی زمام‌دارانی که در دنیا هستند طرف مخاطب من ایران نیست بلکه همه دنیا را می‌گویم کدامشان می‌توانند به عدالت علی برسند برادر علی دارای چند سر عائله است ولی از بیت‌المال مسلمین هیچ کمکی به آنها نمی‌کند.
برادرش اصرار کرد که علی از بیت‌المال چیزی به او دهد ولی علی در عوض آن آهنی را گداخته کرده بر روی دست عقیل گذارد.
عقیل1 از درد فریادی کشید.
علی گفت تو که طاقت آتش دنیا را نداری چگونه می‌خواهی من در آتش جهنم بسوزم.
سپس در مورد عدالت حضرت علی و ظلم معاویه به تفصیل صحبت و اضافه کرد.
موضوعی که باید بگویم این است که بعضی از مدیران روزنامه و مجله به روحانیت و بعضی از روحانیون حمله آورده و مطالبی نوشته‌اند ولی می‌گویم روحانی ایرانی در هر کجا که باشد به آب و خاک و ملیت خود علاقمند است.
این دست سیاست‌های خارجی است؛ که در زمان ناصرالدین شاه با یک اعلامیه میرزای شیرازی2 تنباکو حرام شد.
سیاست‌مدار آن عصر انگلیس گفت باید روحانیت از بین برود.
من نمی‌خواهم پرده از روی کار بردارم.
فلان مدیر مؤسسه که فلان مبلغ به شماره چک فلان از دولت انگلیس گرفت و این توهین را به روحانیت و آخوند خراسانی3 نمود.
دولت وقت آقای هویدا4 این لوایح را که به مجلس می‌برد کدام پول را به یک روحانی داده است.
این همه عوامل فساد در این مملکت است ولی مردم هنوز آن‌قدرها آلوده نشده‌اند و علت آن هم همین گویندگان مذهبی هستند.
یکی از علماء خارجی ایران شناس هنگامی که اوضاع ایران را از نزدیک ملاحظه کرد، آماری از تعداد مشروب‌ فروشی‌ها و کاباره‌ها و کافه‌ها و قمارخانه‌ها و مجالس رقص و کتابخانه‌ها و کتابفروشی‌ها تهیه کرد و مشاهده نمود که تعداد این مراکز اصلاً هیچ با یک‌دیگر قابل مقایسه نیست.
برای رفتن به یک کتابخانه کارت ورود لازم است ولی ورود به یک قمارخانه آزاد است.
ولی مسلم است که جلوی این فساد را یک جبهه 10 هزار نفری از روحانیون گرفته است.
همه چیز را گرفته‌اند و فقط این منبر مانده.
ما می‌گوییم اگر روحانیت را در مملکت تقویت نمی‌کنند لااقل دیگر این طبقه را نکوبند پشت همین دیوار یک خواننده یک ترانه اجرا می‌کند و یک هزار تومان می‌گیرد که همین هزار تومان مخارج یک عمر یک روحانی است.
جوانان عزیز بیدار باشید و اعمال آنها و حرف‌های ما را مورد بررسی قرار دهید.
سپس درباره شهادت امیرالمومنین صحبت کرد.
نظریه منبع: منبع نظری ندارد.
نظریه رهبر عملیات: رهبر عملیات نظری ندارد.
نظریه 20 ه‍ 3: 20 ه‍ 3 نظری ندارد.
ملاحظات: علت تأخیر در ارسال گزارش فوق کسالت منبع بوده است.
آسمانی آقای صالحی خبر قبلاً واصل شده بهره‌برداری شود.
24 /9 بایگانی شود.
24 /9 /48

توضیحات سند:

1ـ عقیل بن ابی طالب بن عبدالمطّلب قرشی هاشمی، مکنّی به ابوزید و ابو عیسی، برادر امیرالمؤمنین علی (ع) و پسر عم پیامبر گرامی اسلام (ص) و از نسب شناسان بزرگ و آگاهان به وقایع عصر جاهلیت عرب.
پدرش عبد مَناف معروف به ابوطالب و مادرش فاطمه بنت اسد دختر عموی ابوطالب بود.
علی (ع)، جعفر و طالب برادران وی و ام هانی، جُمانه و ربطه خواهران او بودند.
عقیل مدت بیست سال از علی (ع) و ده سال از جعفر بزرگتر و ده سال از طالب کوچکتر بود و بدین ترتیب تولدش را سی سال قبل از بعثت رسول خدا (ص) دانسته‌اند.
ابوطالب عقیل را بسیار دوست می‌داشت.
نظر مورخان دربارۀ اسلام آوردن عقیل مختلف است.
برخی اسلام آوردن وی را در جریان نبرد بَدر و در پی اسارتش توسط مسلمانان، برخی در جریان فتح مکه و بعضی دیگر پس از صلح حُدیبیه دانسته‌اند.
به هر حال وی که به اکراه با مشرکان به جنگ مسلمانان آمده بود پس از جنگ بدر با پرداخت فِدیَه توسط عباس آزاد شد و به دستور پیامبر به همراه عباس و نَوفَل برای ادارۀ امور قریش و سِقایت حاجیان رهسپار مکه گردید.
در سال هشتم هجری با همسر و فرزندانش به مدینه مهاجرت کرد.
در جنگ حُنین توانست به همراه عده‌ای معدود و به رغم فرار مسلمانان از میدان نبرد، از پیامبر محافظت نماید.
عقیل فردی خنده‌رو، حاضر جواب و در بحث و مناظره چیره دست بود؛ وی از آگاه‌ترین افراد زمان خویش به انساب و قبایل ورجال عرب بود.
از نسب شناسی و آگاهی‌اش بر جریانات و اتفاقات جاهلی همین بس که پس از نابینایی‌اش در مسجد النبی (ص) پس از اقامۀ نماز بر فرشی که برایش می‌گستراندند می‌نشست و برای حاضرین از ایام و تاریخ عرب که شامل جنگ‌ها، قحطی‌ها، خوشی‌ها و وقایع دیگر بود، بیان می‌کرد و چون نیک و بد و نقاط ضعف هر قبیله را می‌دانست، مورد کینه و نفرت آنان قرار می‌گرفت، تا حدی که به نادانی و سفاهت متهمش می‌کردند، هر چند علی‌رغم این، شواهدی موجود است که هم از خردمندی، تیزهوشی و دلیری‌اش و هم نشان از جایگاه دینی‌اش از منظر اهل بیت حکایت دارد.
حتی انتخاب اُمّ البنین مادر گرامی حضرت عباس (ع) به همسری امیرمؤمنان (ع) طبق ویژگی‌هایی که آن حضرت می‌شمردند، به مشورت عقیل انجام پذیرفت.
پیامیر (ص) در پاسخ حضرت علی (ع) به این‌که آیا عقیل را دوست داری؟ فرمود: « بلکه من عقیل را به دو علت دوست دارم.
یکی دوستی او و دیگری به خاطر آن‌که ابوطالب او را دوست می‌داشت.
همانا فرزندش، در راه دوستی فرزندت کشته می‌شود و دیده‌های مؤمنان بر او خواهد گریست».
وی در ایام خلافت برادرش علی (ع) دچار فقر شد و برخوردش با خلیفه وقت (برادرش) بسیار معروف است.
طوری که نقل کرده‌اند: وی به منظور دریافت اضافه مستمری نزد برادرش رفت.
امام (ع) به وی فرمود: تو بیش از دیگران حق نداری و نمی‌توان بدون حساب از بیت‌ المال استفاده کرد اما عقیل راضی نمی‌شد و در حال نابینایی‌اش سعی در جلب نظر و رقت برادر داشت.
امام (ع) آهنی را که درکنار مِجمَر آتش بود به آهستگی گرم کرد و نزدیک دست برادر گرفت.
عقیل فریاد برآورد و گفت: برادر می‌خواهی مرا بسوزانی؟ امام فرمود: تو می‌خواهی مرا بسوزانی و آنگاه فرمود: من آهن پاره‌ای را به بازیچه گرم کردم و به دستت نزدیک کردم، تاب نیاوردی، من چگونه آتشی را که غضب الهی آن را افروخته، تاب بیاورم.
بیش از این انتظار نداشته باش و چیزی مگو.
عاقبت وی به علت نیازمندی و وام‌داری از نزد برادرش به دستگاه معاویه رفت؛ معاویه روزی درباره‌اش گفته بود: اگر عقیل نمی‌دانست که من بهترم چنین کاری نمی‌کرد، عقیل در پاسخش گفته بود: و برادرم در کار دین بهتر است و تو در کار دنیا و من دنیای خود را بر دین ترجیح دادم...
.
یک‌بار نیز که معاویه از وی دربارۀ لشکر خویش و لشکر برادرش علی پرسیده بود، در جواب گفته بود: «لشکر برادرم شب و روزی همانند ایام رسول الله (ص) داشتند، جز این‌که رسول خدا (ص) در میان آنان نبود و لشکر تو همراه منافقانی بود که در عقبه می‌خواستند شتر پیامبر (ص) را رم بدهند».
سپس بیان داشته بود، آنگاه که به شام آمدم، گروهی از منافقان مرا استقبال کردند.
عقیل هم‌چنین نزد معاویه دربارۀ عمروعاص گفته بود: او کسی است که چون به دنیا آمد، شش نفر درباره‌اش ادعا داشتند و سرانجام قصابی (عاص بن وائل) او را فرزند خود خواند.
حاضر جوابی وی تا حدی است که در جواب معاویه که نظرش را دربارۀ خود می‌خواهد، می‌گوید: آیا «حُمامه» را می‌شناسی.
معاویه اظهار بی‌اطلاعی می‌کند، در این اثنا، عقیل مجلس را ترک می‌کند، اطرافیان نسب شناس دیگری را می‌آورند و از وی درباره حمامه پرسش می‌کنند.
وی نیز پس از گرفتن امان از معاویه می‌گوید: حمامه مادر ابوسفیان و مادربزرگ معاویه است که زنی بدنام و زناکار بوده و بدین منظور پرچمی (طبق رسم آن روزگار) بر سر در خانه خود داشته است.
روایات مذکور و دیگر روایات نقل شده، نشان از دلیری و صراحت بیان عقیل در دفاع از برادرش دارد، گر چه به موضوع غم انگیز ترک برادر نیز دلالت دارد.
عقیل از پیامبر (ص) روایت کرده است از راویان حدیث منزلت به شمار می‌آید و بیشتر روایاتش – هر چند اندک است – در سُنن نَسایی و ابن ماجُه ذکر گردیده است.
فرزندش محمد، نواده‌اش عبدالله بن محمد، عطاءبن ابی رَباح، موسی بن طلحه، ابو صالح سَمّان از او روایت کرده‌اند.
منزلت روایی‌اش نزد اهل سنت به دلیل صحابی بودنش مسلم است.
از دانشمندان شیعی، شیخ طوسی او را در شمار اصحاب و راویان علی (ع) یاد کرده است.
ابن داوود حِلّی او را در شمار معتَمدین ذکر کرده و وی را با عنوان «مُعظَّم» برشمرده است، علی‌رغم این‌ها مامَقانی درباره‌اش سکوت نموده و آیت الله خوئی در رجالش به جرح و تعدیل وی نپرداخته است.
تعداد فرزندانش را دوازده پسر و پنج دختر ذکر کرده‌اند، از فرزندانش مسلم در جریان قیام کربلا، از جانب امام حسین (ع) به کوفه رفت و پس از رشادت‌های بسیار، به دست عبیدالله بن زیاد والی کوفه دستگیر و با وضع فجیعی به شهادت رسید.
دو پسر دیگرش عبدالله و عبدالرحمن نیز در رکاب سیدالشهداء شربت شهادت نوشیدند.
عقیل که در اواخر عمر نابینا شده بود در 50 هجری در سن 96 سالگی در زمان خلافت معاویه بن ابی سفیان وفات یافت.
بنابرگفتۀ نوری او در مقبرۀ بنی هاشم، در بقیع، دارای گنبد و بارگاه بوده است.
(دایره المعارف تشیع، جلد 11، صفحه 340 و 341، نشر شهید سعید محبی، تهران، سال 1384) 2ـ آیت‌الله محمدحسن میرزای شیرازی صاحب فتوای تحریم تنباکو از بزرگترین فقها و مراجع تقلید مجاهد ایران در قرن سیزدهم و چهاردهم هجری.
وی در پانزدهم جمادی‌الاول 1230 ق در محله درب شاهزاده شیراز به دنیا آمد.
در کودکی پدرش را از دست داد و دائی‌اش مجدالاشراف سرپرستی او را به عهده گرفت.
پس از فراگیری خوشنویسی در شوال 1236 ق مشغول آموختن ادبیات عرب گردید.
در هشت سالگی از دروس مقدمات فارغ شد در سال 1242 ق به اصفهان رفت و در مدرسۀ صدر ساکن شد و از محضر شیخ محمدتقی ایوانکی استفاده کرد.
در بیست سالگی به دریافت اجازه اجتهاد نائل گردید.
در 1259 ق به عتبات رفت و در محضر درس بزرگانی چون شیخ حسین کاشف‌الغطاء و صاحب جواهر حاضر شد.
صاحب جواهر در سفارش نامه‌ای که برای والی فارس نوشت ضمن تصریح به اجتهاد وی یادآور شد که خداوند میرزا را برای هدایت مردم و امامت در شهرها و ترویج مذهب شیعه و کفالت آن برگزیده است.
پس از رحلت صاحب جواهر در درس فقه و اصول شیخ اعظم مرتضی انصاری در نجف حاضر شد.
پس از وفات شیخ انصاری در سال 1281 ق عموم شاگردانش میرزای شیرازی را به ریاست و زعامت برگزیدند و میرزا تا پایان عمر مرجعیت مطلق داشت.
میرزا به دلیل کثرت اشتغالات و کوشش فراوان برای سامان بخشیدن به حوزه و تربیت شاگردان فرصت و فراغت تألیف و تصنیف نیافت.
اما در عوض شاگردان عالم و مبرزی تربیت نمود که می‌توان از: سید کاظم طباطبایی یزدی، آخوند ملامحمدکاظم خراسانی، حاج شیخ فضل‌الله نوری، سید اسدالله اصفهانی، سید اسماعیل صدر، میرزا محمدتقی شیرازی، حاج میرزا حسین نوری، حاج رضا همدانی، ملافتحعلی سلطان‌آبادی، سید محمد اصفهانی نام برد.
میرزای شیرازی قبل و بعد از مرجعیت چهار اقدام سیاسی مهم نمود که آثار اجتماعی و سیاسی بزرگی در عراق و ایران داشت: 1- عدم ملاقات ناصر‌الدین شاه در سفر وی به عتبات در منزل محل سکونتش در سال 1287 ق بلکه او را در حرم مطهر امیرمؤمنان (ع) ملاقات کرد 2- فرونشاندن آتش فتنه انگلیس برای ایجاد فتنه میان اهل سنت و شیعیان در سامرا و مناطق مجاور آن در سال 1311 ق.
3- تحریم تنباکو و ضربه مهلک بر کمپانی انگلیسی رژی در سال 1308 ق.
4- عکس‌العمل شدید در برابر کشتار شیعیان افغانستان در سال 1309 ق.
میرازی شیرازی این عالم مجاهد در اواخر عمر به مرض سل مبتلا شد و سرانجام در شب چهارشنبه 24 شعبان 1312 ق در 82 سالگی در شهر سامرا درگذشت.
جنازه او با حضور علما و انبوه مردم سوگوار از سامرا به نجف اشرف برده شد و در جنب باب طوسی دفن گردید.
(ر.ک: علمای مجاهد نوشته محمدحسن رجبی، صفحه 496 تا 498، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی،‌ سال 1382) 3ـ ملا محمد کاظم آخوند خراسانی، (مشهد 1255 ق – نجف 1329 ق) فقیه و اصولی بزرگ، از مراجع تقلید واز بنیان‌گذاران انقلاب مشروطیت ایران.
پدرش ملا حسن اهل هرات بود که در مشهد می‌زیست.
مقدمات علوم را در مشهد آموخت و از آن‌جا به سبزوار رفت و مدتی کوتاه در حوزۀ درس معقول حاج ملا هادی سبزواری حاضر گشت، سپس به تهران آمد و نزد میرزا ابوالحسن جلوه و دیگران حکمت و فلسفه خواند.
در 1278 تهران را به قصد نجف ترک گفت و به حوزۀ درس شیخ مرتضی انصاری پیوست.
مدتی نیز در درس شیخ راضی و سید مهدی قزوینی و عارف ربانی سید علی شوشتری حاضر شد.
پس از وفات شیخ انصاری (1281) به خدمت میرزای شیرازی پیوست و از شاگردان خاص او گردید.
پس از آن که میرزا در 1291 نجف را به قصد سامرا ترک گفت، آخوند نیز به احترام استاد خود به سامرا رفت و چندی در آن‌جا ماند، تا به فرمان میرزا دوباره به نجف بازگشت و حوزۀ درس دائر نمود.
آخوند خراسانی بی‌گمان یکی از بزرگترین مدرسان علم اصول در تاریخ اسلام است.
بیش از چهل سال تدریس کرد.
سبک تدریس، حسن بیان، شیوایی تقریر و سرعت انتقال او بی‌نظیر بود.
درحوزۀ درسش بیش از هزار طلبه که در آن میان صد مجتهد مسلم بودند، حاضر می‌شدند.
برخی از مشاهیر شاگردان او عبارتند از: میرزا ابوالحسن مشکینی، سید ابوالحسن اصفهانی، سید ابوالقاسم کاشانی، آقا نجفی قوچانی، سید محمد تقی خوانساری، شیخ محمد جواد بلاغی، سید حسن مدرس، شیخ محمد حسن مظفر، شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی، آیت‌الله بروجردی، حاج آقا حسین قمی، علامه حائری، صدرالدین صدر، آقا ضیاء عراقی، شیخ عبدالکریم حائری، سید عبدالله بهبهانی، شیخ محمد علی شاه‌آبادی، هبۀ‌الدین شهرستانی، سید محسن امین عاملی، میرزای نائینی، آقا بزرگ طهرانی، آیت‌الله حکیم و بسیاری دیگر.
آخوند خراسانی از بنیان‌گذاران و پشتیابانان اصلی انقلاب مشروطیت بود.
مجاهدات بی‌دریغ او به ویژه پس از استبداد صغیر از عوامل مؤثر خلع محمدعلی میرزا از سلطنت و استقرار مشروطیت بود.
پس از ورود سربازان روسی به ایران و اشغال آذربایجان و گیلان آخوند خراسانی برای مقابله با تجاوز بیگانگان دستور جهاد داد و خود قصد آمدن به ایران کرد که بناگاه در 25 ذوالحجه 1329 ق درنجف درگذشت.
آثار او عبارتند از: کفایه الاصول در 2 جلد که از زمان تألیف آن در 1321 ق تاکنون همواره از مراجع معتبر درس و بحث علم اصول بوده است و بارها به چاپ رسیده است؛ حاشیه بر رسائل شیخ انصاری و حاشیه بر مکاسب شیخ که مستقلاً و یا همراه رسائل و مکاسب بارها چاپ شده است؛ فوائد شامل مباحث مختلف فقهی و اصولی و کلامی (تهران 1315 ق)؛ حاشیه بر اسفار؛ حاشیه بر شرح منظومه؛ رسالاتی در مشتق، رضاع، دماء ثلاثه، اجاره، طلاق، عدالت، رهن؛ القضاء و الشهادات از آثار خیر آخوند احداث سه مدرسۀ بزرگ و متوسط و کوچک در نجف است.
وی برای گسترش آگاهی سیاسی و فرهنگی به انتشار چهار مجلۀ «اخوت»، «درۀالنجف»، «العلم» و «نجف اشرف» یاری بسیار کرد.
(دایره المعارف تشیع، جلد اول، صفحه 14، بنیاد اسلامی طاهر، تهران سال 1366) 4ـ امیر عباس هویدا فرزند حبیب‌الله (عین الملک از بزرگان بهائیت) در سال 1289 ه‍.
ش متولد شد.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در مدرسه فرانسوی بیروت به پایان رساند و سپس به بلژیک رفت و در دانشگاه آزاد بروکسل در رشته علوم سیاسی و اقتصاد درس خواند.
در سال 1321 به ایران برگشت و به استخدام وزارت امور خارجه درآمد.
در سال 1324 در اولین مأموریت سیاسی خارج از کشور، به پاریس رفت و با حسنعلی منصور آشنا شد.
در سال 1329 عبدالله انتظام به وزارت خارجه رسید و هویدا را به ریاست دفتر خود انتخاب کرد.
در مهر ماه 1330 هویدا به پیشنهاد کمیسار عالی پناهندگان سازمان ملل متحد به مدت 5 سال مأمور خدمت در این سازمان شد.
در سال 1335 با درخواست منصور که سفیر ایران در آنکارا بود به عنوان رایزن سفارت ایران در ترکیه انتخاب شد.
در سال 1336 عبدالله انتظام مدیر عامل شرکت ملی نفت شد و هویدا را به عضویت هیئت مدیره شرکت نفت انتخاب کرد.
هویدا در اوایل سال 1340 در زمرۀ مؤسسان کانون مترقی به ریاست یار دیرین خود حسنعلی منصور درآمد.
هویدا در سال 1342 در کابینه حسنعلی منصور به سمت وزارت دارایی برگزیده شد و به مدت پانزده ماه در این مقام بود تا این‌که منصور به قتل رسید.
شاه برای جلب رضایت آمریکاییان یکی از همکاران نزدیک منصور را به جانشینی او انتخاب کرد و او امیر عباس هویدا بود که کاملاً مطیع شاه بود و همان اعضاء کابینه منصور را در کابینه خود ابقا کرد.
در فروردین سال 1346 امام خمینی (ره) از نجف نامه مفصلی به هویدا نوشت و وضعیت کشور و حضور بیگانگان به ویژه آمریکا را گوشزد نمود.
اما نامه امام بی‌جواب ماند ولی مسائلی را که امام بیان کرده بودند دهان به دهان در میان مردم پخش شد و زمینه حرکت‌هایی که در سال‌های دهۀ 50 شکل گرفت را فراهم کرد.
هویدا در سه بخش مهم سیاست خارجی، امور اقتصادی و مسائل نظامی مسلوب الاختیار بود و فقط در صحنه سیاست داخلی و حضور در نمایشات انتخاباتی حضور داشت.
وی رهبری حزب ایران نوین را به عهده داشت و دکتر کلالی را به مقام دبیر کلی حزب تعیین کرد.
دکتر کلالی حزب را به صورت احزاب چپ سازمان‌دهی کرد و آن را گسترش داد و به کانون قدرت مستقلی تبدیل کرد.
کم‌کم قدرت یافتن حزب ایران نوین خود شاه را به وحشت انداخت لذا هویدا دبیر کلی را به عهده گرفت و کنگره بزرگ حزب را در دی ماه 1353 با دعوت از نمایندگان احزاب بزرگ جهان تشکیل داد.
علم نزد شاه رفت و تشکیل حزب واحد رستاخیز را به شاه تلقین کرد.
شاه در سال 1353 تشکیل حزب رستاخیز را اعلام و هویدا را به دبیر کلی حزب معرفی کرده و کم‌کم ستارۀ بخت هویدا پس از 12 سال افول کرد و شاه به هویدا تکلیف کرد استعفا دهد و او را وزیر دربار به جای علم که در بستر بیماری بود، انتخاب کرد.
ازهاری نخست‌وزیر وقت هویدا را مقصر همۀ فجایع کشور معرفی کرد و به ظاهر او را بازداشت کرد تا این‌که در روز 22 بهمن به دست نیروهای انقلاب افتاد و پس از یک محاکمه در روز شنبه 18 فروردین 1358 اعدام شد.
هویدا در یک خانوادۀ بهائی به دنیا آمد و پدرش جزء مبلغان و داعیان فرقۀ ضالۀ بهائیت به شمار می‌رفت.
هر چند که هویدا می‌خواست به ظاهر بهائی قلمداد نشود اما ارتباطات او با افراد فرقه بهائیت قطعی بود.
در مدتی که مأمور به کمیسار عالی پناهندگان بود با سازمان‌های فراماسونری ارتباط برقرار کرد و یکی از اعضاء برجستۀ فراماسونری در اروپا و استاد اعظم لژ بزرگ ملی فرانسه بود.
(ر.ک: بازیگران عصر پهلوی، محمود طلوعی)

منبع:

کتاب پایگاه‌های انقلاب اسلامی، مسجد ارک تهران به روایت اسناد ساواک صفحه 344


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.