تاریخ سند: 16 خرداد 1347
بازجویی از آقای حسن حسینزاده موحد
متن سند:
تاریخ: 16 /3 /1347
بازجویی از آقای حسن حسینزاده موحد
س . با احراز هویت جنابعالی مجدداً در مورد رفتن به امجدیه و اینکه این پیشنهاد که در امجدیه جمع شویم از جانب چه کسی عنوان و به چه وسیله از رفقا دعوت گردید تا در امجدیه اجتماع نمایند و منظور از این اجتماع چه بود به طور واضح و مشروح بیان فرمایید.
ج . در مورد رفتن به امجدیه چنانچه قبلاً هم گفتم آقای نظری یک شب که از روضه مسجد سرپولک میآمدیم به ما گفتند این چند روز که مسابقات فوتبال در امجدیه برگزار میشود دانشجویان که از امجدیه میآیند در خیابان لالهزار و کوچه برلن شعار بر علیه اسرائیل میدهند خوب است شما هم بیایید امیرحسینی هم در جلسات هیئت انصارالحسین و یا در مسجد جامع که ما را میدید میگفت روزی که مسابقه ایران و اسرائیل است به امجدیه بروید و دانشجویان که شعار میدهند بر علیه اسرائیل در بین آنها باشید. او اضافه میکرد که همیشه در بین جمعیت نباشید و هر لحظه که رفتید و شعار دادید زود از جمعیت بیرون بیایید. امیرحسینی که به ما میگفت به امجدیه بروید منظورش این بود که در شعار دادن با دانشجویان همکاری داشته باشیم ولی من و نظری و حسن فرزانه چنانچه قبلاً گفتم برای پخش تراکتهائی که داشتیم میرفتیم البته من با دانشجویان و مردم در شعار دادن همکاری داشتم و حسن فرزانه را فقط یک مرتبه در این میان جمعیت شعار دهنده دیدم ولی ابراهیم نظری را اصلاً در بین شعاردهندگان ندیدم فقط قبل از شروع مسابقه که تراکتها را به او دادم او را دیدم و وقتی که رفته و جای خود را گرفته بود نیز دیدم و بعد از آن اصلاً او را ندیدم.
س . منظور از اینکه امیرحسینی به ما میگفت کیست و شما چند نفر با چه افرادی بودید ضمن معرفی آنان مشروحاً بیان فرمایید.
س . امیرحسینی چنانچه قبلاً نیز گفتم در دهه دوم ماه صفر در مسجد جامع روضه بود و سید عبدالرسول حجازی آنجا میآمد و منبر میرفت. امیرحسینی نیز به آن مجلس میآمد و در نظرم هست یک شب وقتی که از روضه بیرون آمدیم من بودم و رحیم قزوینی (حاج کاظمی) و نظری و دو
سه نفر از مسجدیها که با امیرحسینی بیرون آمده بودند در بین راه صحبت شعار دانشجویان و مسابقه ایران و اسرائیل شد که او به ما گفت بیایید و هر کس را دیدید از رفقا بگویید بیاید و در روز یکشنبه در مسابقه ایران و اسرائیل شرکت کند البته من هم شبها که به میدان خراسان میرفتم با حسن فرزانه. رضای خاکسار و یک شب هم با صادق کاتوزیان در میان گذاشتم و گفتم که اینطور که میگویند خیلی شعار بر علیه اسرائیل داده میشود شما هم شرکت کنید و شعار بر علیه اسرائیل بدهید توضیح اینکه میدان خراسان در آن شبها محل درسخوانها بود و جمع کثیری برای درس خواندن به آنجا میآمدند و رفقای حسن فرزانه و خاکسار نیز برای خواندن درس به آنجا میآمدند و در وقت این مذاکرات آنها نیز بودند ولی اسم آنها را من نمیدانم.
س . دو عدد مهر لاستیکی که شعارهایی به این مضمون(سلام و تحیت فراوان ملت مسلمان ایران به پرچمدار عظیمالشأن مجاهد رهبر آزادمردان کوتاه کننده دست استعمارگران حضرت آیتاللهالعظمی خمینی باد) و(بریده و کوتاه باد دست تعدی و تجاوز عمال اسرائیل) به سرکار ارائه میشود توضیح دهید این مهرها چگونه و چطور و پیش [چه] کسی تهیه شده است.
ج . البته این نوشتهها را من خودم روزها در مغازه وقتی که بیکار بودم به نوشتن آنها میپرداختم چنانچه پدرم هم شبی که مرا گرفتند در حضور مأمورین گفت که هر روز بنشین و در دکان به نوشتن بپرداز تا امشبی را برای من و خانوادهام درست کنی و مذاکراتی که قبل از تهیه مهرها من نموده بودم یکی با دستمالچی بود که به کجا ببرم بدهم و از او میپرسیدم خودش میتواند ببرد و مهر درست کند که او مهر فیضیه را که خودم شعار آن را نوشته بودم او برد و مهر تهیه کرد ولی من از محل تهیه آن مهر و اینکه چه کسی آن مهر را تهیه کرده اطلاع ندارم و این بار به من آدرس مهرسازی صنعت نو را داد و من هم مهر را در آنجا تهیه کردم که مشخصات و آدرس مهرساز را قبلاً گفتهام. اضافه میشود، پس از اینکه مهر اولی را که راجع به آیتالله خمینی بود دادم درست کنم روزی پیش حسن فرزانه رفتم و گفتم که چنین کاری کردهام او گفت چون اینجا ربط بیشتری به اسرائیل دارد خوب است شعاری بر علیه اسرائیل بدهی مهر بسازند و حتی گفت پول مهر دوم را من حاضرم بدهم من هم
رفتم و شعار بر علیه اسرائیل را که قبلاً ذکر شده تهیه نمودم و به مهر ساز دادم او گرفت و تهیه کرد. البته حسن فرزانه پول مهر را نداد و غیر از این دو نفر با هیچکس راجع به تهیه مهر صحبت نکردم تا اینکه تهیه شد و به صورت تراکت درآمد و چنانچه گفتهام به کسانی که قبلاً ذکر کردم دادم و پخش کردند.
س . یک بسته کاغذ سفید به قطع ربعی بریده شده که وزن آن قریب به دو کیلو میباشد به سرکار ارائه در این مورد توضیحات کافی درباره تهیه و محل خرید کاغذ و اینکه به چه نحوی و با همکاری چه افرادی این کاغذها به این صورت بریده شده است بفرمایید.
ج . این کاغذها به منظور تراکت هایی به مناسبت سالگرد نیمه خرداد به وسیله من خریداری شد و محل خرید از نزدیکی مسجد جامع کاغذ فروشی که اسم او را نمیدانم میباشد. برش کاغذها توسط خود شخص کاغذ فروش به وسیله دستگاهی که اغلب کاغذ فروشان در بازار دارند صورت گرفت و این نکته را قبلاً که من کاغذ خریده بودم نبریده بود دستمالچی و حسن فرزانه گفتند که میگفتی برایت کاغذ را ببرند آن وقت میگرفتی و این دفعه من گفتم او هم بدون این که بپرسد برای چه میخواهی از روی اندازهای که به او دادم برید و در ظرف چند دقیقه کاغذهای بریده شده را به من داد و من هم به حجره داود دستمالچی بردم و در آنجا گذاشتم تا اینکه به دست مأمورین افتاد.
س . شعار 15 خرداد را که در نظر داشتید به مهر تبدیل و کاغذ آن را هم تهیه کرده بودید به چه مضمونی بود و آیا کسی هم در مورد تهیه آنها اطلاع داشت و همفکری کرده بود یا خیر؟ و به چه صورت این شعار را از بین بردید توضیحات کافی بدهید.
ج . این شعار بدین مضمون بود(سالگرد روز خون و کشتار بیرحمانهای که به دست عمال بیگانه صورت گرفت روز 15 خرداد است روزی که حضرت آیتاللهالعظمی خمینی دستگیر و زندانی شده و به دنبال آن جمعی از فرزندان وطن و اسلام کشته و جمعی به زندان افتادند ما در این روز به روان آن شهیدان درود میفرستیم و سوگند وفاداری تا اجرای قوانین قرآن یاد میکنیم) در مورد تهیه این شعار فقط همان شبی که مرا دستگیر کردند به دستمالچی گفتم که میخواستم تراکتی برای 15
خرداد تهیه کنم و نشر دهم ولی پول نداشتم او هم اظهار بیپولی کرد و بعد وقتی به خانه آمدم و دیدم چراغ روشن است به کوچه پشت منزل پیچیدم و این شعارها را پاره کرده و در آنجا ریختم و هیچکس در مورد تهیه این شعار با من همفکری نکرده و این شعار نیز نتیجه فکر خودم بوده است.
س . هدف و منظور و انگیزه خود را از این قبیل فعالیتها به طور صریح بیان فرمایید.
ج . من چنانچه میدانید قبل از هر چیز یک مسلمانم و معتقد به اصول مذهب جعفری و اکنون که امام زمان(عج) غایباند مقلد مرجع تقلیدم در دفعه قبل هم به آقای بازجو گفتم من قبل از اینکه این صحبتهای سیاسی پیش آید مقلد حضرت آیتالله خمینی بودهام و وقتی که ایشان در این صحبتها دخالت کردند و تبعید شدند من هم طبق انگیزه مذهبی که در خود احساس کردم به این فعالیتها پرداختم و به طور قطع به هیچ عنوان دیگری این فعالیتها را نمیکردم و فقط احساسات مذهبی ما را وادار به چنین کارها و فعالیتها نموده است.
س . اخلال در نظم عمومی و برهم زدن امنیت و قتل و خونریزی کدام یک از این موارد موازین با شرع و دین مبین اسلام است و از طرفی مگر فقط تو تنها مسلمان هستی و انجام این اعمال را دفاع از حریم مقدس اسلام میدانی بهتر است هدف و انگیزه واقعی خود را و اینکه در این کارها از چه عواملی الهام میگیرید به طور روشن بیان نمایید.
ج . درست است که اخلال در نظم عمومی و به هم زدن امنیت و قتل و خونریزی مطابق موازین شرع نیست ولی شما باور کنید که این فعالیتها جز از تعصبات مذهبی خشک سرچشمه نگرفته البته وقتی به من فداکار و مجاهد لقب نهند تحریک میشوم و من پول برای اینکه این کارها را میکردم اخذ نمیکردم ولی در زندان وقتی میدیدند وضع مالی من خوب نیست به من پول میدادند که دو فقره بوده 500 ریال از اکبر پور استاد1 و رفیعی که میگفتند فعلاً که وضع مادی تو خوب نیست این پولها را بگیر و امور روزانه ات را بگذران و بعد از زندان هم چون برای تهیه لباس و کفش خود محتاج به پول بودم مبلغ 1000 ریال هم علی توکلی به من داده ولی او زندان بوده و از کارهای من خبر نداشته و این پول را روی رفاقتی که داشتیم برایم فرستاده بود غیر از اینها شنیدن صحبتهای حاد و تند که
در مسجد جامع میشد، تأثیر عمیقی در احساسات من داشت و غیر از این امور هیچ عامل دیگری چه داخلی و خارجی مرا تحریک به این کارها نکرده است.
س . علیاکبر پوراستاد و رفیعی و توکلی این پولها را از کجا میآوردند و به شما میدادند زیرا توکلی خودش پسر یک نفر رفتگر است و وضع مادیش هم خوب نیست در این مورد توضیح دهید.
ج . اطلاعات من درباره پولها که به من میدادند فقط همین است که آنها وقتی در زندان بودم پول به من دادند و توکلی هم از زندان برایم پول فرستاد ولی اینکه از کجا آوردند و به من دادند من نمیدانم و باید از خود آنها سؤال شود.
س . یک جلد تقویم سال 47 که از طرف مؤسسه استارلایت تهیه شده و جزو مدارک مکشوفه از منزل شما به دست آمده به شما ارائه میشود در برگ اول آن به جای تمثال اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر عکس آقای خمینی با چسب الصاق شده و جملاتی هم با خط روی آن نوشته شده این عکس توسط چه کسی الصاق گردیده است.
ج . این تقویم مال من بوده و اینکه عکس اعلیحضرت همایونی را در صفحات اول آن نمیبینید من پاره کردم و عکس آیتالله خمینی را من خودم روی صفحهای که عکس یک پای لخت برای ترویج جوراب استارلایت بوده با چسب چسبانیدهام و نوشتههای آن را در بالا آیه قرآن و در زیر عکس چند لقب و اسم آقای خمینی است من نوشتهام و جملهای که زیر عکس نوشتهام بدین قرار است(مرجع شیعیان جهان رهبر آزادمردان سماحه العلامه الامام الخمینی دام عزه).
س . در داخل تقویم فوق اشعار و یادداشتهایی مبنی بر (ملاقات) و همچنین وصول نامه توکلی و نامه برای منتظری و همچنین رفتن به قم به اتفاق شیرازی، سالگرد به چشم میخورد. منظور از این نوشته و همچنین یادداشتها و اینکه برای چه منظور به قم رفتهاید و منظور کدام شیرازی است روشن نمایید.
ج . در مورد اینکه در تقویم اشاره به رفتن به ملاقات نمودهام در 5 روز تعطیل ایام عید مأمور ملاقات زندان قصر به ما میگفت ملاقات زندانیان آزاد است و من در این 5 روز چند مرتبه به زندان قصر
رفتم ولی فقط یک مرتبه ملاقات به من دادند و در بقیه مواقع روی اصل سابقه زندانی بودن ملاقات به من ندادند البته ملاقات زندان شماره 4 میرفتم و کلیه افرادی که در آنجا زندانی بودند در آن یکدفعه دیدم و اما راجع به نامههایی که نوشتهام و یا زندان برایم رسیده چنانچه میدانید نامهای که به زندان میرود و یا از زندان بیرون میآید افسر نگهبان زندان مطالعه مینماید و مهر میزند تا اجازه خروج و دخول آن داده شود و لذا هیچ مطلب خلافی در این نامهها به چشم نمیخورد تا اینکه به مقصد برسد و اما راجع به رفتن به قم یک روز جمعه من قصد رفتن به قم نمودم وقتی که به میدان شوش رسیدم در آنجا ماشین ایستاده و منتظر مسافر بود من هم به داخل ماشین رفتم و مرتضی شیرازی و برادرش را در ماشین دیدم و بالاخره به اتفاق او به قم رفتم و در قم هم تا چند دقیقهای نخست با او بودم و سپس هر یک به زیارت جداگانه رفتیم و ساعتی را برای این که با یکدیگر به نهار خوردن برویم قرار گذاشتیم البته در آن ساعت من نرسیدم و مرتضی و برادرش ناهار خورده بودند و من هم به تنهایی به نهار خوردن رفتم و بعد او هم به قبرستان رفت و ساعت 5 /4 بعدازظهر در مسجد اعظم قم2 یکدیگر را دیدیم و با یکدیگر به تهران بازگشتیم. در قم هم به خانه عبدالرسول حجازی رفتیم ولی او نبود و بعد از آن به خانه رضا گائینی که در زندان قصر با او بودیم رفتیم و او را دیدیم البته چون ما قصد مراجعت به تهران داشتیم صحبت زیادی به میان نیاوردیم و صحبتی که شد راجع به زندانیان و رفتن ملاقات آنها صحبت شد و راجع به کار خودش که دامپروری است سئوال کردیم هیچگونه صحبت دیگری نشد.
س . اظهارات خود را امضا نمایید.
ج . اظهارات خود را شخصاً نوشته و امضاء میکنم.
توضیحات سند:
1. علی اکبر پوراستاد فرزند غلامعلی در سال 1308 ش در تهران به دنیا آمد. نام خانوادگی قبلی او، استاد حسینعلی کاشی بود که به پوراستاد تغییر یافت. پوراستاد که در بازار تهران به واسطهگری آهنآلات اشتغال داشت در مبارزات و فعالیت ها شرکت کرد و در تاریخ 13 /7 /1342 به اتهام تحریک به بستن دکاکین، دستگیر شد، ولی پس از یک روز، آزاد گردید. وی که به فعالیتهای خود ادامه میداد، برای بار دوم در تاریخ 26 /3 /45 به اتهام اقدام علیه امنیت کشور دستگیر و به دو سال حبس عادی محکوم گردید، ولی در تاریخ 7 /8 /46 مورد عفو واقع و آزاد شد. او که پس از آزادی مرتب تحت مراقبت ساواک قرار داشت و گزارشهای متعددی از حضور وی در مساجد هدایت و جلیلی به ساواک رسید در تاریخ 5 /6 /57 به اتهام ارتباط با شهید اندرزگو و فعالیت در نشر و پخش اعلامیههای امام خمینی(ره) دستگیر و تا تاریخ 15 /7 /58 در زندان بود. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به نمایندگی تهران در مجلس شورای اسلامی راه یافت و همچنین در فعالیتهای اقتصادی بنیاد شهید و امور خیریه و کمک به جبهههای نبرد حق علیه باطل شرکت داشت. علی اکبر پوراستاد در اردیبهشت ماه سال 1375 از دنیا رفت.
2. مسجد اعظم قم ، به همت والای آیتالله العظمی بروجردی(ره)، در کنار حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) بنا شد؛ تا هم زائرین آن حضرت، فضای بیشتری برای کسب فیض داشته باشند و هم برای جلسات تدریس عمومی و بزرگ، خصوصاً دروس خارج مراجع عظام تقلید، مورد استفاده قرار گیرد.
کلنگ بنای این مسجد در روز یازدهم ماه ذی القعده سال 1373ق، (21تیرماه سال 1333ش) مصادف با روز ولادت حضرت رضا(علیه آلاف التحیه و الثناء) به زمین زده شد و علی رغم مشکلاتی که وجود داشت، پس از 6 سال، در نیمهی اول سال 1339ش، با اقامه نماز جماعت توسط ایشان، به بهره برداری رسید.
منبع:
کتاب
شهید حاج حسن حسینزاده موحد به روایت اسناد ساواک صفحه 139