تاریخ سند: 13 بهمن 1344
موضوع: سیدعبدالکریم هاشمینژاد
متن سند:
شماره:12015 /2ﻫ تاریخ:13 /11 /1344
موضوع: سیدعبدالکریم هاشمینژاد1
نامبرده بالا در مدت یک ماه رمضان در چالوس توقف داشته و به منبر رفته است و برابر گزارش ساواک نوشهر مشارالیه بطور خصوصی از یکی از اهالی چالوس سؤال نموده که در اینجا سازمان امنیت وجود دارد یا خیر و سپس افزوده است که در اواخر ماه رمضان در بالای منبر مطالبی بیان خواهد نمود. پس از وصول این خبر به ساواک نوشهر دستور داده شد که بطور غیرمحسوس از وعظ و منبر رفتن وی ممانعت به عمل آید ولی آقای ناصر صدری استاندار مازندران در چالوس بوده و آقای هاشمینژاد پس از اطلاع از جریان به ایشان متوسل و متعهد میگردد که مطالبی برخلاف مصالح کشور بیان ننماید و چون بیش از 3 روز از ماه رمضان باقی نبوده است آقای استاندار به شهربانی چالوس دستور میدهند از منبر رفتن وی جلوگیری نشود زیرا نتیجه زحمات یک ماهه او هدر خواهد رفت بنابراین تا پایان ماه رمضان در چالوس بوده و در تاریخ 3 /11 /44 بوسیله اتومبیل کرایه شماره 2242 ط 39 از چالوس به مقصد تهران خارج شده است.
جهت مزید اطلاع به استحضار میرساند برابر اطلاع واصله نامبرده بالا را آقای حاج قندی که در تهران خیابان مولوی بنگاه باربری دارد و گویا از طرفداران جبهه ملی2 است به اهالی چالوس معرفی نموده است.
از طرف رئیس سازمان اطلاعات و امنیت استان دوم فرزانه3
2 /11 /44-54594 /316 آقای اوانی از طریق بخش 312 سوابق حاج قندی را بخواهید. 18 /11
توضیحات سند:
1. شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد، فرزند سید حسن در سال 1311 ﻫ ش در بهشهر متولد شد. پس از تحصیلات مقدماتی راهی قم شد و از محضر اساتیدی چون آیتالله العظمی بروجردی، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی و امام خمینی(ره) بهرهمند شد. پس از فوت آیتالله العظمی سیدمحمدحسین بروجردی در سال 1340 به مشهد رفت و علاوه بر تدریس در درس آیات عظام محمد هادی میلانی و شیخ مجتبی قزوینی حاضر شد.
ایشان در پی مبارزاتش در سال 1342 پس از فاجعه 15 خرداد دستگیر و 41 روز در زندان شهربانی حبس بود. در سال 1343 با همکاری آیتالله سید حسن ابطحی «کانون بحث و انتقاد دینی» را بنا نهاد و چند ماه بعد از آزادی در فاجعه مسجد فیل در 22 /7 /1342 دستگیر و پس از مدتی آزاد شد. پس از سخنرانی در مسجد سید اصفهان در اواخر دهه چهل ممنوع المنبر شد، اما به تشکل و راهنمایی دانشجویان پرداخت و کلاسهای زیادی در دانشگاهها برگزار کرد و در سال 1354 در ایام فاطمیه در پی سخنرانی دستگیر و تا تاریخ 20 /3 /56 زندانی بود. پس از آن در مشهد به فعالیتهای خود ادامه داد تا اینکه مجدداً دستگیر شد و پس از پیروزی انقلاب ایشان دبیرکل حزب جمهوری اسلامی در مشهد شد، اما طولی نکشید که در هفتم مهرماه 1360 با نقشه سازمان منافقین در حالی که از کلاس درس در حزب جمهوری اسلامی خارج میشد به شهادت رسید و در «دارالزهد» حرم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) به خاک سپرده شد.
یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1377
2. جبهه ملی: در تاریخ 18 مهر 1328 عدهای از مدیران و نمایندگان مطبوعات به منظور اعتراض به انتخابات فرمایشی دورۀ 16 مجلس شورای ملی، در منزل دکتر محمد مصدق جمع شدند و جهت لغو انتخابات مزبور، تصمیم به مبارزه گرفتند. دکتر مصدق که در دورۀ 16 نتوانسته بود به مجلس راه یابد، عملاً رهبری معترضین به انتخابات را به عهده گرفت و در اول آبان 1328 طی جلسهای به اتفاق افرادی چون مشار اعظم، دکتر علی شایگان، نریمان، شمسالدین امیرعلایی، دکتر کریم سنجابی و... جبهۀ ملی را با هدف ایجاد حکومت ملی برای تأمین آزادی انتخابات و آزادی افکار تشکیل داد. به دنبال کودتای امریکایی ـ انگلیسی و ضد مردمی 28 مرداد 1332 که توسط انگلیس و امپریالیسم تازه به دوران رسیدۀ آمریکا برای جلوگیری از رشد حرکت اسلامی در ایران انجام گرفت، فعالیت جبهۀ ملی متوقف شد و مصدق و دیگر ملّیون دوباره دور هم جمع شده و دکان جبهۀ ملی را که در اوج خفقان و استبداد مسدود بود، به نام «جبهه ملی دوم» مفتوح کردند. از همان آغاز دو جریان موافق یکدیگر قرار گرفتند و در سال 1341 کنگرهای با حضور 170 نماینده متشکل از حزب ایران، حزب مردم ایران، حزب ملت ایران، جمعیت آزادی مردم ایران (جاما) و... برای تعیین خط مشی جبهۀ ملی تشکیل شد. کمیسیون سیاسی این کنگره متشکل از افرادی چون مهندس حق شناس، مهندس مهدی بازرگان، اصغر پارسا، دکتر سنجابی ، اردلان و... چارچوب فعالیتهای جبهۀ ملی را بر اساس احیای حقوق و آزادی فردی و اجتماعی ملت ایران طبق قانون اساسی، استقرار حکومت ناشی از انتخابات عمومی و دفاع از اصول مشروطیت و اتخاذ سیاست خارجی مستقل ایرانی براساس حفظ مصالح کشور با توجه به اصول هدفهای منشور ملل متحد و دوستی با همۀ ملل جهانی و مبارزه با هرگونه سیاست استعماری را تصویب نمودند. اما این سیاست نیز اعمال نشد و سازمان دانشجویان جبهۀ ملی با شعار «پایداری و مقاومت» به مقابله برخاست و سرانجام جبهۀ ملی دوم نیز بر اثر اختلاف اعضاء بر سر تعیین چارچوب فعالیتهای آن از هم پاشیده شد. و بالاخره «جبهه ملی سوم» متشکل از ملی گراها و معدودی از افراد مذهبی و حتی نیروهای چپ به وجود آمد که پس از مدت کوتاهی به پایان کار خود رسید.
(ر.ک: مجلۀ پیام انقلاب، شمارۀ 61 ، مورخ 5 /4 /61 و شماره 63 ، مورخ 2 /5 /61)
3. سیروس فرزانه، فرزند حسن در سال 1306 ه ش در تهران به دنیا آمد. وی تحصیلات خود را تا دیپلم فنی مخابرات ادامه داد و سمتهایی از جمله: مدیر کل فرودگاه مهرآباد، معاون وزارت راه، معاون تشریفات دربار شاهنشاهی، آجودان کشوری شاه، و ... را عهده دار بود. نامبرده از عناصر وفادار به رژیم پهلوی و شخص شاه بود. طبق گزارش ساواک در اکثر سفرهای خارج از کشور همراه وی بوده و به دریافت نشانهای متعددی (حدود 30 عنوان) مفتخر شده است. در طول خدمت وی در سمت سرپرست سازمان جلب سیاحان مواردی از سوءاستفاده مالی وجود داشته که طبق گزارش ساواک: سیروس فرزانه معاون پیشین نخست وزیر و سرپرست سازمان جلب سیاحان در بین مردم فردی نادرست شناخته میشود و در جریان تجهیز و آماده کردن هتلها در جشن دو هزار و پانصدمین سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران بحثهای زیادی مبنی بر سوءاستفادههای وی وجود داشته است....موردی که برای تعقیب وی مدرک موجود است مربوط به جریان پرداخت مبلغ دو میلیون و دویست هزار ریال از طرف دفتر فرح به سازمان جلب سیاحان میباشد...دفتر فرح طی نامهای چکی به مبلغ 000 /200 /2 ریال به سازمان جلب سیاحان ارسال و درخواست مینمایند وصول آن را اعلام دارند. مقارن این امر سازمان جلب سیاحان در وزارت اطلاعات ادغام و سیروس کنار گذارده میشود پس از چندی دفتر فرح وصول چک را از وزارت اطلاعات درخواست میکند. در بررسی معلوم میشود که سابقهای از نامه و چک موجود نیست، بعد که تحقیق میشود روشن میگردد سیروس فرزانه نامه را از بین برده و چک را نیز بوسیله شخصی به نام الیاس که صراف است وصول کرده و بعد که از وی تحقیق شده گفته است وجه را دریافت و به مهدی بهرهمند معاون وقت جلب سیاحان داده است. در حالیکه چنین نبوده و مشخص نگردیده که پول مذکور چه شده است. از ماجرای اخیر کریم پاشا بهادری رئیس دفتر فرح، غلامرضا کیان پور، وزیر وقت اطلاعات و جهانگردی کاملاً اطلاع دارند و باید از آنها سئوال و پرونده تشکیل شود. اما اتفاقی نمیافتد و پیگیری جدی هم به عمل نمیآید و فرزانه به چپاولهای خود ادامه میدهد تا سال 1355 که به علت بیماری قلبی با بازنشستگی وی موافقت میشود. (اسناد ساواک- پرونده انفرادی)
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، کتاب 01 صفحه 23