تاریخ سند: 27 اردیبهشت 1348
موضوع: آیتاله بهبهانی
متن سند:
از: اداره اطلاعات تاریخ:27 /2 /1348
به: دفتر ویژه اطلاعات شماره: 880
موضوع: آیتاله بهبهانی
آیتاله بهبهانی مقیم اهواز که در خوزستان و اصفهان و نجف اشرف دارای معروفیت میباشد قصد دارد تلگرافاتی درباره رفتار غیرانسانی حکومت عراق نسبت به ایرانیان مقیم و زوار عتبات عالیات به عنوان آیتاله حکیم و روزنامههای کثیرالانتشار پایتخت مخابره نماید.1
ارزیابی خبر: صحت دارد.
در پرونده میرسیدعلی بهبهانی بایگانی شود. اوانی
59710
توضیحات سند:
1. رژیم شاه در تاریخ 30 فروردین 1348 ـ 2 صفر 1389 ناگهان اعلام کرد: ایران شدیداً با تهدید عراق مقابله مىکند. عهدنامه تحمیلى 1316 ایران و عراق کأن لم یکن اعلام شد. مظاهر استعمار هنوز در این منطقه باقى است ... هرگونه تجاوز به حقوق حاکمیت ایران، با مقاومت و عکسالعمل شدید ایران برخورد خواهد کرد.
هر چند قرارداد 1316 بنابر سیاست امپریالیسم انگلیس، میان دو پادشاه ایران و عراق امضا شده بود و نمىتوانست بردارنده منافع مرزى دو ملت باشد، اما انگیزه رژیم شاه از الغاى یکجانبه آن تأمین منافع ضایع شده ملت ایران نبود، بلکه شاه با این مانور اغراض دیگرى را دنبال مىکرد که از سوى کاخ سفید آمریکا به او دیکته شده بود!
رژیم عراق که در آن زمان، قدرت رویارویى با رژیم شاه را نداشت، به جاى هرگونه واکنش پیرامون اعلامیههاى ایران، به دستگیرى و بیرون راندن ایرانیان مقیم آن کشور و زوار ایرانى دست یازید. کودتاچیان عراقى از میان مردم برنخاسته بودند تا به سرنوشت آنان علاقهمند باشند. آنها بمانند رژیم ایران به ملت خود پشت کرده و به زنجیر استعمار وابسته بودند و آنچه براى آنان بىارزش و بىاهمیت بود مردم و سرنوشت آنان بود و از این رو، آنان را قربانى اختلافها و کشمکشهاى ارتجاعى و استعمارى خود مىکردند.
امام خمینى از شنیدن رفتار غیرانسانى رژیم عراق با ایرانیان بىپناه در شهرهاى بغداد و کاظمین سخت به خشم آمدند که اثر آن در ملاقاتى که مقامات عراقى با ایشان داشتند ظاهر شد.
در شب سهشنبه 9 /2 /1348 رؤساى شهربانى، سازمان امنیت و حزب بعث نجف براى اولین بار پس از کودتاى سیاه بعثىها در عراق به ملاقات امام آمدند و از ایشان تقاضاى ملاقات خصوصى کردند. اما امام فرمودند: «من با کسى کار خصوصى ندارم!» پافشارى آنها به مشاجره بین طرفین انجامید و سرانجام هنگامى که مقامات عراقى از حضرت امام (س) خواستند علیه دولت ایران موضعگیرى کنند، فرمودند:
«اولاً اختلاف ما با دولت ایران یک اختلاف اساسى و عقیدتى است و برطرفشدنى نیست، اما اختلافى که اکنون بین دولتهاى عراق و ایران بروز کرده موسمى و زودگذر است شما و دولت ایران امروز به هم بد مىگویید و یکدیگر را طعن و لعن مىکنید و فردا در کنار هم قرار مىگیرید، اما ما نمىتوانیم هیچوقت با آنها کنار بیاییم و با ظلم تفاهم کنیم. ثانیاً شما چه نکردید که ایران کرده است؟ رسوایى قضیه تا آنجاست که حتى رادیوهاى خارجى گزارش کردهاند. رادیو لندن خبر رفتار غیرانسانى دولت عراق با ایرانیان و علماى ایران را پخش کرده است. آیا براى مقامات عراقى شرمآور نیست که رادیوهاى بیگانه گزارش کنند که دولت عراق نسبت به ملت مسلمان ایران و علماى اعلام چنین اعمالى را مرتکب شده است؟
پس از این دیدار بود که دیگر علماى نجف هم ـ که تا آن زمان سکوت کرده بودند ـ جرأت یافتند و نسبت به رفتارهاى غیرانسانى رژیم عراق با ایرانیان مقیم آن کشور واکنش نشان دادند. رژیم عراق که از برخورد قاطع حضرت امام به خشم آمده بود در صدد تهدید و ارعاب برآمد و در تاریخ 11 /2 /1348 رئیس شهربانى نجف در دفتر سید حسین رفیعى، کلیددار آستان مطهر حضرت امام على(ع) براى امام پیغام داد که باید دو روزه عراق را ترک کنید! هر چند آقاى سید على فرزند آیتالله خویى که در آن مجلس بود در صدد دفاع برآمد و به تشریح موقعیت ویژه امام در میان عموم ملت ایران پرداخت، اما امام پس از دریافت پیام رئیس شهربانى نجف، با کمال خونسردى، گذرنامه خود را پیش پیامآور افکند و فرمود: «خروجى بزنید تا در اولین فرصت عراق را ترک کنم!»
آیتالله حکیم نیز پس از شنیدن این اخبار و نیز یورش بعثىها به نجف اشرف واکنش نشان داد، اما این واکنش به گونهاى بود که حضرت امام به وسیله فرزند بزرگوارشان شهید حاج آقا مصطفى به آیتالله حکیم پیغام داد: «ظواهر امر نشان مىدهد که رژیم عراق مىخواهد شما را هوادار وابسته به ایران وانمود کند و هوادارى شما از مسلمانان و مخالفت با رژیم بعث را به حساب وابستگى به ایران قلمداد نماید.»
نظر امام این بود که اگر آیتالله حکیم به جاى اعتراض نسبت به اخراج ایرانیان از عراق، مخالفت خود را بر محور دشمنى رژیم بعث با اسلام و توطئههاى خطرناک آن رژیم علیه ملت و روحانیت عراق قرار دهد و روى خیانتهاى رژیم به اسلام و عراق انگشت بگذارد و از این راه، مردم عراق را به حرکت درآورد و علیه رژیم بعث بسیج کند. اما متأسفانه آقاى حکیم چنین نکرد و سرانجام آنگونه که حضرت امام (س) پیشبینى نمودند، اختلاف ایران و عراق، اختلافى موسمى بود و چندى بعد شاه و صدام حسین در پایتخت الجزایر، یکدیگر را در آغوش کشیدند و با عقد قراردادهاى تازه، معروف به قرارداد 1979 آشتى کردند.
اینکه صدام حسین بعثى به چنین قراردادهایى پایبند نبود و پس از پیروزى انقلاب اسلامى در صدد الغاء یکطرفه آن برآمد و جنگ هشتسالهاى را به نظام نوپاى جمهورى اسلامى ایران تحمیل کرد نیاز به بحث جداگانهاى دارد.
منبع:
کتاب
آیتالله العظمی میرسید علی موسوی بهبهانی به روایت اسناد ساواک صفحه 214