صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

درباره: حسن اکبری مرزناک فرزند ابراهیم، شغل دبیر

تاریخ سند: 14 دی 1357


درباره: حسن اکبری مرزناک فرزند ابراهیم، شغل دبیر


متن سند:

تاریخ: 14 /10 /1357
محترماً به استحضار می‌رساند:
درباره: حسن اکبری مرزناک فرزند ابراهیم، شغل دبیر

منظور: عرض وضعیت نامبرده بالا و صدور اوامر عالی
گردش کار:
برابر گزارش سازمان اطلاعات و امنیت بابل نامبرده‌ بالا که بنا به تصمیم شورای تأمین مورخه 2 /10 /1357 به سبب تحریک دبیران به بستن و تعطیل نمودن مدارس شهرستان بابل و شهرهای همجوار و برقرار نمودن ارتباط با عوامل خمینی در فرانسه، در تاریخ 5 /10 /1357 دستگیر گردیده است با پرونده‌ای به مرکز اعزام که به همین علّت با صدور قرار تأمین روز 9 /10 /1357 دادستانی ارتش بازداشت می‌گردد.
نتیجه‌ تحقیقات: نامبرده در تحقیقات معموله1 ضمن اظهار عدم وابستگی به احزاب و گروه‌های مذهبی افراطی و برانداز اظهار می‌دارد، من یک نویسنده و مترجم آثار مذهبی هستم و گهگاه کنفرانس‌هائی در زمینه‌ دین و مذهب داشته‌ام و فعالیت دیگری به ویژه ضدمیهنی انجام نداده‌ام. در مورد تماس تلفنی با فرانسه باید بگویم که من در سال 55 به فرانسه رفتم و در رشته اقتصادی و اجتماعی دوره فوق‌لیسانس دانشگاه پاریس ثبت نام نمودم و در حین تحصیل با خانم حکمی‌که هر دو از دانشگاه مشهد فارغ التحصیل شده بودیم برخورد نموده و پس از بازگشت به کشور تلفنی با یکدیگر ارتباط داشتیم و البته در مکالمه هر دو درباره مسائل سیاسی بحث و گفتگو می‌کردیم و اخبار داخل و خارج را برای همدیگر شرح می‌دادیم در مورد آقای خمینی من هنوز ایشان را ندیده‌ام و این آشنائی سطحی می‌باشد البته او شاید عالم و یا مرد بزرگی باشد اما چون من هنوز او را ندیده ام و صحبتی با ایشان نکرده‌ام نمی‌توانم اظهار نظر کنم. من در مسائل دینی و عبادی پیرو آقای شریعتمداری هستم و انگیزه‌ای جز خدمت به فرهنگ و جامعه ندارم. امیدوارم فضائی ایجاد شود تا من و دانش‌آموزان بتوانیم با آزادی کامل در مدرسه به کار و فعالیت مشغول شویم و آزادانه با هم در مورد درس و کار و حقایق بحث کنیم و خط مشی من همیشه میهن‌دوستی و آرزوی تعالی و پیشرفت جامعه و ملّت وطنم بوده و هست.
نظریه: با عرض مراتب فوق و عطف توجه به این که یاد شده تا این تاریخ فاقد سابقه محکومیت از نظر ضدامنیتی می‌باشد و برای اولین بار دستگیر گردیده است و با توجه به اوضاع و احوال کنونی مدرک مستند و محکمه پسندی نیز که عضویت و یا فعالیت وی را به نفع گروههای برانداز به اثبات برساند در پرونده مشارالیه مشهود نمی‌باشد، مستدعی است در صورت تصویب اجازه فرمایند ضمن اخذ تعهد برابر موازین قانونی با تبدیل قرار بازداشت از زندان مرخص گردد.2 منوط به رأی عالیست.
بازجو: ذوالقدر
رئیس بخش 385: برزگر
معاون واحد اطلاعاتی: نوید 14 /10 /1357
رئیس واحد اطلاعاتی: کاویانی 14 /10 /1357

توضیحات سند:

1. متن بازجویی از حسن اکبری مرزناک فرزند ابراهیم (جلسه دوم) که دارای تاریخ 14 /10 /1357 می‌باشد، به شرح زیر است:
« س ـ هویت شما ( حسن اکبری مرزناک فرزند ابراهیم ) محرز است اینک ضمن شرح چگونگی دستگیری خود انگیزه و هدف خود را از برقرار نمودن ارتباط با افراد وابسته به آقای خمینی در فرانسه نوشته، هرگونه اقدام و فعالیتی که بر علیه مصالح مملکت بوده و شما چه به صورت فردی و چه با دیگران انجام داده اید به طور مشروح بیان نمائید.
ج ـ من روز سه شنبه 4 /10 /1357 حدود یک ربع مانده به ظهر در خانه ی شخصی ام واقع در بابل، جاده شاهی، کوی ظاهر پلاک 27 نشسته بودم و مهمانی نیز از روستای مسکونی‌ام برای من آمده بود که مشغول صحبت بودیم تلفن زنگ زد و پرسشی کرد که من گمان این‌که دوستی با من قصد شوخی دارد مطالبی را برای سرگرمی‌ به او می‌گفتم و به اصطلاح با او شوخی می‌کردم که یک باره لحنی زنانه گفت: «آقا تلفن را قطع کنید و با ساری صحبت کنید.» من با نهایت شگفتی تلفن را قطع کردم و نشستم اما دوباره خواستم برای همان دوستم تلفن کنم و بپرسم آیا او با من شوخی کرده یا نه؟ که دیدم تقریباً شش نفر به داخل اطاق ریختند و یکی گفت:« تلفن را بگذار زمین!»من نیز اطاعت کردم، گوینده پرسید: «‌منزل اکبری مرزناک اینجاست» گفتم: بلی. شما که وارد شدید و به طبقه ی دوم منزلم آمده‌اید، چگونه نمی‌دانید. گفت: «او کجاست ؟» گفتم: «خودم هستم بفرمائید.» تا گفتم دسته‌جمعی به سرم ریختند و دستم را به پشت کشیدند و با دستبند دستهایم را به هم بستند. من که از کردارشان سخت شگفت‌زده بودم مرتب می‌پرسیدم که چه شده؟ آنها به جای پاسخ دست پیش آوردند و جلوی دهنم را گرفتند و آنگاه یکی از آنها که لهجه‌ای رشتی داشت خانه‌ام را گشت و مقداری اثاثیه را جمع کرد که از آن جمله یک دستگاه ضبط صوت بود، یک رادیو که در همان اطاقی که نشسته بودم بردند بی آن که چیزی در آن باشد. یعنی ضبط صوت کاملاً خالی از نوار بود و رادیوگرام نیز که معلوم اما دیگر چه چیزی را برداشتند نمی‌دانم چون سه نفر از آن‌ها در همان اطاق روبروی من بودند و دو نفر دم در و یکی از آن‌ها مرتب اطاق را می‌گشت. خلاصه پس از چند دقیقه در ضمن این که دو نفر از آنها دست بسته و جلوی دهنم را با دست داشتند مرا از طبقه بالای ساختمان به پائین آوردند، در اینجا هر چه تقاضا کردم که اجازه دهند تا لباس بپوشم و کفش پا کنم قبول نکردند که هیچ، بلکه یکی از آنها مشتی حواله سرم کرد، همسرم که حدود هشت ماه حامله است با دیدن چنان یورش و رفتار دچار حالت شوک شده، در برابر چشمم به زمین افتاد و پسر چهارساله‌ام که در حیاط مشغول بازی بود شروع به لرزیدن کرد و فریاد می‌کشید که آن‌ها فقط از یکی از مهمانان که در اطاق پائین به عیادت خواهر همسرم که عمل جراحی کرده بود نشسته بودند لباس مرا به یکی از آنها داد که داخل نایلونی گذاشتند با کفش من، البته بدون جوراب از پشت سر آوردند و مرا از در خانه ام که بیرون آوردند چشمم را بستند اما تا پیش از بستن چشمم چنین به نظرم آمد که حدود سه دستگاه ماشین در اطراف خانه‌ام آماده متوقف شده اند، لحظه‌ای بعد خود را در کلانتری دیدم و عصر همان روز به اینجا آورده شدم. از آن روز تاکنون آنچه بیشتر فکر می‌کنم از علّت این اقدام کمتر سر در می‌آورم در حالی که اگر آن‌ها نسبت به اینجانب مظنون بودند می‌توانستند با یک تلفن مرا به شهربانی و یا هر جای دیگر بخوانند و لزومی ‌به چنان اقدامی ‌هرگز از نظر من نبوده است. اما در مورد قسمت دوم پرسش شما در مورد افراد وابستـه به خمینی و ارتبـاط با آن‌ها می‌توانم سوگند یاد کنم که من هنوز آقای خمینی را ندیدم، به همین علّت من نسبت به آن‌ها و یا نسبت به شخص آقا خمینی نه کینه‌ای دارم و نه بدی دیدم، لکن خودم مطالبی راجع به اسلام نوشتم و کتابهایی از عربی به فارسی ترجمه کردم که کلا در مورد اسلام است و طبق معمول مثل همه‌ی نویسندگانی که در زمینه‌ای ویژه مطلب می‌نویسند. گهگاه کنفرانس‌هایی هم دارند. من نیز در مواردی صحبت می‌کردم به ویژه که مسئله‌ی دین از نظر عموم مردم مورد علاقه و توجه است و نه البته این کار را تنها امسال نمی‌کردم بلکه از ده سال پیش به تناوب کنفرانس‌هائی در جاهای مختلف داشتم و امسال هم البته داشتم اما سخن ما فقط در مورد دین بوده است و مذهب. از سویی چون ارتباط با فرانسه را مطرح فرمودید باید به عرض برسانم که من حدوداً در تاریخ اوایل تیرماه سال 1356 سفری به فرانسه رفتم البته با گذرنامه توریستی، اما قصدم این بود که از وضع تحصیل و به ویژه میزان هزینه‌ی آنجا مطلع شوم که اگر بتوانم در آنجا ادامه‌ی تحصیل بدهم و به همین منظور حدود 5 /2 ماه در فرانسه ماندم ولی بعداً میزان هزینه را برای خودم دشوار دیدم و با داشتن زن و فرزند از رفتن به فرانسه منصرف شدم. طبیعی است چون 5 /2 ماه در فرانسه بودم آنجا با یکی دو نفر آشنا شدم و اخیراً برای برادر همسرم و پسرعمویم در صدد تحصیل پذیرش در فرانسه بودم که برای همین امر چند بار به فرانسه تلفن کردم اما نه به قصد ارتباط، من مسلمانم اگر چه برای آقای خمینی احترام قائلم اما از نظر تقلید از آقای شریعتمداری پیروی دارم و کاری که علیه مصالح مملکت باشد ابداً مرتکب نشدم، زیرا من یک نفر معلمم و به نظر نمی‌آوردم که اصولاً کاری از من ساخته باشد. اما اگر احیاناً در ضمن سخنرانی‌های مذهبی صحبتی شده که از وضع موجود در آن بحثی به میان آمده صرفاً اظهار ناراحتی و تأسف از اوضاع اجتماع بوده نه قصدی دیگر و در اینجا مسأله‌ای تنهایی و یا با دیگران اصولاً برای من باعث شگفتی است. زیرا من می‌توانم به تمام مقدّسات سوگند یاد کنم که با تمام وجود خواستار تعالی کشور و سرافرازی ملت و میهنم هستم و در میهن‌دوستی با ملّت و جامعه‌ام لحظه‌ای نیز غافل نبوده ام.
س ـ صحت اظهارات خود را چگونه گواهی می‌نمائید ؟
ج ـ با امضاء خودم. بازجو: افشار»
2. شعبه 9 بازپرسی دادستانی ارتش طی شماره: 2 /22055 /66 /401 - 17 /10 /1357 نوشت: «‌قرار بازداشت مورخ 9 /10 /1357 صادره درباره نامبرده به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضائی تهران به قید وجه التزام مبلغ یکصد هزار ریال تبدیل گردیده، خواهشمند است دستور فرمائید با ابلاغ قرار صادره در صورتی که به اتهام دیگری بازداشت نباشد از زندان آزاد و نتیجه را اعلام دارند.»

منبع:

کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، روزشمار استان مازندران (بابل)، جلد 2 صفحه 624


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.