صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

وضع منزل آقای خوانساری

تاریخ سند: 30 خرداد 1342


وضع منزل آقای خوانساری


متن سند:

شماره : 6107 / س ت ساعت 1630 روز 29 /3 /42 در منزل آقای خوانساری آقای نجفی مرعشی خواب بود.
چند نفر از طلاب او که همراهش آمده بودند در اطاقی نشسته بودند و اظهار داشتند در جلسه ای که در قم تشکیل شد مقرر شد آقایان نجفی و گلپایگانی و شریعتمداری بیایند منزل آقای خوانساری و حتی استخاره هم کردند و خوب آمد ولی معلوم نشد که چطور آقای شریعتمداری تک روی نموده و به شهرری رفته و یکی از طلابی که قریب دو ساعت قبل از قم آمده بود می گفت آقای گلپایگانی هم مردد است که به تهران بیاید یا نیاید.
یکی از طلاب می گفت وضع عجیبی شده است درست مثل سیلی رهبران مذهبی را مردم دارند به دنبال خود می کشانند.
آقای نجفی دید اگر نیابد او را نفاق افکن و وابسته به دربار معرفی می کند همانطور که بارها عوام این نسبت را دادند در حالی که آقایان گلپایگانی و نجفی از اول با روش خمینی و شریعتمداری مخالف بودند و معتقد بودند که تندروی آنها عواقب خوبی ندارد.
سوال شد حال نظر از آمدن آنها چیست؟ گفت قریبا کنگره رهبران مذهب تشیع تشکیل خواهد شد و به طور قطع تا فردا گلپایگانی هم چه بخواهد و چه نخواهد افکار عمومی قم او را روانه تهران خواهد نمود برای آقای میلانی1 هم از تهران سواری فرستاده اند که او را بیاورند شاید امشب وارد شود و قرار است او به منزل حاج سیدصدرالدین جزایری شوشتری2 بیاید.
در این وقت آقای خوانساری هم آمدند و سپس به طور خصوصی از ایشان از هدف و منظور اجتماع آقایان در تهران سوال شد ایشان گفتند چند وقت قبل (6 روز قبل) چند نفر از آقایان اهل بازار و تجار مراجعه کردند و گفتند می خواهیم از چند نفر علما قم و شاید نجف هم دعوت کنم که بیایند و در در منزل شما بالاخره تکلیف مردم را با دولت و وضع موجود را تعیین کنیم من به حضرات تجار گفتم اشکالی ندارد که من مهمان دار باشم ولی فعلاً افکار عمومی هنوز به هیچ وجه حاضر نیست حرف معقول را درک کند همه تابع احساساتند دولت هم همین طور.
زمینه مذاکره با دولت فراهم نیست خوب است در این مورد با تعمق و مطالعه بیشتری اقدام شود.
ایشان گفتند حضرات رفتند و من هم برای ملاقات آقایانی که بازداشت شده اند اقدام کردم رفتم به زندان محل آقای خمینی و قمی را دیدم خوب بود اگر کسی پرسید حال آنها چطور است (کما هو حقه) گفتم شنیده ام عده ای گفته اند چرا خوانساری گفته است جای خمینی خوب بود به آنها جواب دادم اگر جای آنها بد بود که مثل حضرات محلاتی و شیرازی ها به دولت تذکر می دادم که محل آنها را خوب و جای مناسبی ببرد.
بعد آقای خوانساری گفتند عقل عقلا قوم هم مذهبی و هم دولت به دست مردم کوچه و بازار افتاده است در ماه رمضان بعد از واقعه بازار چند روزی به مسجد نرفتم اهل منبر و پیشنمازان فشار آوردند که آقا چرا مسجد نمی روی مگر با خدا هم می شود قهر کرد استخاره کردم خوب آمد رفتم مسجد بعد عده ای گفتند فلانی با دولت کنار آمده و یا ترسیده است در قضیه بازداشت اخیر اکثر خانواده ها، تجار، اهل منبر و بازداشتی اظهار ناراحتی کردند که گویا در زندان با علما بد عمل کرده اند ناگزیر ترتیب دیدن زندانیان را دادم حالا این طور می گویند و حتی شنیده ام عده ای اعتراض کرده اند که چرا بعد از واقعه 15 خرداد به مسجد رفته ام به هر حال نمی دانم تکلیف شرعی چیست.
در این موقع درب خانه باز شده بود و آقانجفی هم به حیاط رفته بودند و مردم هم می آمدند و می رفتند آقای خوانساری هم به حیاط رفتند.
ساعت 1830 حاج سیدفضل اللّه خوانساری1 داماد آقای خوانساری آمدند و چهار نفر دیگر از تجار بازار که شناخته نشده اند مشغول بحث و نجوا بودند حاج آقا فضل اللّه گفت مقدمات جمع کردن حضرات را از قم و مشهد و آوردن آنها را به تهران آقایان تجار فوق الذکر فراهم کرده اند از حاج سیدفضل اللّه سوال شد تاکنون مذاکره ای شده است؟ گفت خیر دیروز صبح آقای خوانساری به شهرری رفتند و از آقای شریعتمداری ملاقات کردند و قرار بود اگر گلپایگانی و میلانی بیایند امروز اولین جلسه آنها در این محل تشکیل شود.
حاج سیدفضل اللّه هم بسیار ناراحت بود می گفت معلوم نیست چه کسی مسبب این جمع آوری حضرات شده با وضعی که پیداست اختلاف عقیده و سلیقه حضرات بسیار است.
سوال گردید چه مطلبی را می خواهند مطرح کنند گفت لابد همان مسئله زنان زیرا آقایان بازداشتی که کم کم آزاد می شوند و تصور نمی کنم اجتماع آنها به خاطر آزادی زندانیان باشد اما می دانید که اختلاف بسیار است و اگر تا حال دور از یکدیگر بودند اختلاف عقایدشان اشکالی نداشت ولی حال که می خواهند مطالبی را مطرح کنند باتوجه به احساسات عوام الناس هر یک از آقایان هم برای گردآوری مرید بیشتری می خواهد خود را تندروتر معرفی کنند از طرف خود مجمع دچار مشکلاتی است اولاً کوشش من این است که حتی المقدور آقای خوانساری را از جریان کنار نگهدارم گرچه هدف همه آنها این است که به نحوی ایشان را وارد معرکه کنند و دیگر اینکه 50 سال است که بهبهانی در جریانات مذهبی و سیاسی شرکت جسته است حق این است که او هم در این مجمع شرکت جوید ولی آن هم اشکال دیگری را ایجاد خواهد کرد زیرا می دانید اگر مجمع فرض این که موفق شود با دولت مصاحبه کند اگر بهبهانی شرکت داشته باشد افکار عمومی را محکوم خواهد کرد.
موضوع بعد اگر خمینی که در هر حال حاضر مردم او را هم در زمره علما آورده اند در این تجمع شرکت نداشته باشد معلوم نیست پس از آزادی و یا پیروانش تصمیم مجمع را قبول داشته باشند یا نه به همین جهت آقای خوانساری مصمم هستند حتی المقدور خود را از معرکه کنار نگاه دارند.
سپس ایشان گفتند در روزی که به ملاقات خمینی (به اتفاق آقای خوانساری می رفتیم در جایی که مانع رفتن من به محل خمینی شدند (در سلطنت آباد) در آنجا تیمسار اویسی1 هم بود گفتم می گویند آقای دستغیب2 را مجروح کرده اید تیمسار اویسی قرآن را از جیب بیرون آورد و گفت به خدا ما جز محبت با آقایان رفتاری نکرده ایم.
مطالب مختلفی مورد بحث قرار گرفت یکی از آنها این بود که ایشان گفتند چند روز قبل ابوحسین و عده ای را تیمسار پاکروان احضار می نمایند این احضار و برخورد موقعی انجام می شود که تیمسار از شرفیابی می آمده اند و ابوحسین گفته بود تیمسار خیلی برافروخته بودند و ابوحسین و عده ای دیگر می گویند که اعلیحضرت همایونی که همه اش به فکر مردم هستند چرا شما می گویید مطالبی را که علیه معظم له می باشد مگر همان اعلیحضرت همایونی نیستند که شما برایشان روز نهم اسفند فداکاری کردید؟ ابوحسین در پاسخ گفته بود اعلیحضرت همایونی آن روز غیر از امروز بودند.
ابوحسین سپس اضافه نموده بود مملکت ایران مثل عقابی می باشد که دو شاهین و بال دارد یک بال سلطنت است و بال دیگر روحانیت فعلاً یک بال آن کنده شده آیا می شود پرنده ای با یک بال پرواز کند؟.
راجع به خمینی آقای حاج سیدفضل اللّه معتقد بود اگر او آزاد شود در این شرایط شاید خودش هم راضی نباشد زیرا اگر حرفهای خودش را دیگر نزند مردم خواهند گفت او هم ساخت و اگر حرفهای قبلی را تکرار کند اسباب زحمت خودش را مجددا فراهم کرده است.
ایشان از تشکیل مجمع و اینکه نفاق رهبران مذهبی را علنی تر خواهد کرد بسیار بیمناک بود ولی اعتقاد داشت که دولت ممکن است طی مذاکراتی مسئله شرکت زنان را در انتخابات آینده مسکوت بگذارد.
در خاتمه مجددا آقای خوانساری گفتند دیروز به زندان به ملاقات فلسفی و اهل منبر رفتیم و در زندان پول و ماهیانه همیشگی که به آنها داده می شد پرداخت شد فلسفی در زندان به آقای خوانساری گفته بود جای ما خوب نیست و بگویید امشی بزنند و عکسها را از زندان بیرون بریزند.
داماد آقای خوانساری گفت پس از مذاکراتی امروز جای آقایان شیرازی ها را هم تعویض کردیم و آنها را به جای مناسبی برده اند.

توضیحات سند:

1ـ حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمد هادی میلانی در محرم سال 1313 ه ق در نجف اشرف متولد شد.
وی از محضر مرحوم آخوند خراسانی، شریعت اصفهانی، میرزای نائینی و آقای ضیاء عراقی بهره ها برد و قریب 60 سال در نجف اشرف، کربلا و مشهد مقدس به تدریس و تربیت شاگردان زیادی پرداخت.
در جریان نهضت ملت مسلمان ایران در 15 خرداد، خوش درخشید و نقش آفرین گشت و در دوران حصر و حبس امام خمینی از هیچ کوششی فروگذار نکرد.
در دوران اقامت در مشهد مقدس، منشاء خدمات علمی و فرهنگی فراوانی شد.
وی بارها تاوان حمایت خویش از نهضت امام خمینی را با تحمل فشارهای رژیم از طریق عوامل پیدا و ناپیدای خود پرداخت از جمله اقدامات آیت الله میلانی حمایت از خانواده های زندانیان سیاسی و افرادی که به وسیله رژیم پهلوی تبعید شده بودند و فشار به رژیم برای آزادی زندانیان دربند، حمایت از مراکز علمی و فرهنگی داخلی و خارجی، ایجاد و ارتباط بین حوزه ها علمیه ایران و جوامع علمی اهل سنت از قبیل الازهر، کمک به زلزله زدگان و آسیب دیدگان و ...
از مرحوم آیت الله میلانی آثار علمی و تألیفات زیادی به جا مانده است.
2ـ سید صدرالدین جزایری (نجف 1313 ه ق ـ تهران 1353 ه ش) فرزند حسین، فقیه شیعی ایرانی از نوادگان سید نعمت اللّه جزایری.
پدر و نیای او نیز عالم دینی بودند و نیای او سید محمدعلی (م 1306 ق) نخستین کس از خاندان جزایری بود که به تهران کوچید و در محله عباس آباد این شهر سکنی گزید.
سید صدرالدین در 1317 ق که هنوز چهار سال داشت با پدرش از نجف به تهران آمد و مقدمات علوم دینی و ادبیات و سطوح را به مدت دوازده سال در خدمت پدر خود و نیز سید محمد تنکابنی، شیخ محمدرضا نوری و احمد آشتیانی آموخت.
در 1335 ق به مشهد رضوی رفت و نزدیک هفت سال از مجلس درس استادانی چون حاج سید حسین آقا قمی و میرزا محمد کفایی فرزند آخوند خراسانی، معروف به آقازاده بهره مند گردید.
آنگاه به نجف کوچید و ده سال نیز در این شهر از حوزه درس میرزا محمدحسین نائینی، شیخ محمد حسین کمپانی و سید عبدالغفار مازندرانی و پنج سال در کربلا از حوزه های درس استادان آن سامان بهره جست سرانجام برای دیدار پدر به تهران آمد و در این شهر ماندگار شد وی در مسجد بازار عباس آباد به اقامه نماز جماعت و تدریس فقه و اصول پرداخت.
سید صدرالدین از مشاهیر علمای تهران بود و به داشتن فضل فراوان در علوم دینی آوازه داشت و در میان مردم از حرمت و قداست فراوان برخوردار بود.
وی از مخالفین سرسخت دربار پهلوی و از هواداران حکومت دکتر مصدق بود.
چون درگذشت پیکرش را به صحن عبدالعظیم حسنی بردند و کنار آرامگاه فرزندش سید محمد حسن به خاک سپردند.
وی سه پسر به نامهای محمد حسن، مرتضی و صادق داشت.
از نوشته های او یادداشت هایی در عقاید و مسأله ولایت اهل بیت را می توان یاد کرد.
منابع : اختران فروزان ری و تهران، 237 ـ 239 ؛ شجره مبارکه یا برگی از تاریخ خوزستان، 290 ـ 291 ؛ علماء معاصرین، 229 ؛ گنجینه دانشمندان، 4 /421 ؛ نقباءالبشر، 2 /631 ـ 4 /1472.
در بیوگرافی آیت الله سید صدرالدین جزائری (ره) در اسناد ساواک چنین آمده است : «آیت الله سید صدرالدین جزائری موسوی فرزند سید حسن شوشتری جزائری در سال 1273 ه.
ش در نجف متولد گردید، وی ساکن تهران بود، و در مسجد عباس آباد، اقامه جماعت می نمود، از هواداران آیت الله میلانی بود، در جریان توقیف آیت الله خمینی بعد از واقعه 15 خرداد بطور فعال مشارکت داشت.
3ـ سیدفضل اللّه خوانساری فرزند سید علی اکبر و داماد آیت الله حاج سیداحمد خوانساری در سال 1290 ش در خوانسار متولد شد.
تحصیلات مقدماتی را در خوانسار و اصفهان گذرانده و در سال 1347 ق به قم رفت.
در آنجا از محضر آیات عظام حائری یزدی، حجت و سیداحمد خوانساری بهره مند شد.
وی پس از مدتی به تهران مراجعت و در مسجد سجاد تهران به اقامه جماعت پرداخت.
4ـ غلامعلی اویسی فرزند غلامرضا در سال 1297 ش.
در قم بدنیا آمد.
او در سال 1315 دوره شش ساله دبیرستان نظام مرکز و در سال 1317 دوره دانشکده افسری را به پایان رسانید.
اویسی در سالهای 1331 ـ 1337 در مشاغل گوناگون و فرماندهی گروهان و گردان و آموزشگاه گروهبانی لشکر 2، ریاست شعبه بازرسی دژبان مرکز و فرماندهی هنگ 52 دژبان) قرار داشت و در سال 1332 فرمانده هنگ 16 تیپ کازرون بود.
پس از کودتای 28 مرداد 1332، اویسی به دریافت نشان درجه 2 رستاخیز نائل شد و به تدریج ترقی وی در هرم دیوانسالاری نظامی آغاز گردید و پس از طی دوره دانشگاه جنگ در تهران و دوره ستاد فرماندهی در امریکا، در سال 1339 به ریاست ستاد گارد و در سال 1341 به فرماندهی لشکر یک گارد رسید و در همین سمت بود که به عنوان فرماندار نظامی تهران به قتل عام قیام کنندگان 15 خرداد 1342 دست زد.
او در سال 1348 فرماندهی ژاندارمری کشور و در سال 1351 فرماندهی نیروی زمینی ارتش را عهده دار بود.
اویسی در جریان انقلاب اسلامی بار دیگر به سمت فرماندار نظامی تهران قرار گرفت و به علت موقعیتش در رأس نیروی زمینی فرمانداری نظامی سایر شهرها را نیز تحت کنترل داشت.
او در دیماه 1357 به بهانه معالجه از ایران خارج شد و تقاضای بازنشستگی نمود.
اویسی از زمره نخستین افسران عالیرتبه متواری رژیم پهلوی بود که با سرمایه سرویس های اطلاعاتی غرب فعالیت تروریستی علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی را از خاک عراق و ترکیه آغاز کرد، او در تاریخ 18 /11 /1362 توسط افراد ناشناسی در پاریس به قتل رسید.
اسناد موجود، موارد متعددی فساد مالی و اخلاقی غلامعلی اویسی، همسرش و پسرش (محمدرضا) را نشان می دهد.
در سند مورخ 13 /3 /1340 سازمان ضد اطلاعات ستاد ارتش چنین آمده است: «اطلاعیه واصله حاکی است که ساعت 30 /11 صبح روز سه شنبه 9 /3 /1340 سی نفر از اهالی یکی از دهات قم به اداره روزنامه اطلاعات مراجعه و با متصدی روزنامه مذکور که از طرف هیئت تحریریه مأموریت داشت مصاحبه نموده و اظهار می دارند که ما اهالی ده اطراف قم و از رعایای سرتیپ اویسی هستیم.
ما از دست این افسر ارتش به تنگ آمده ایم.
ما را تنبیه بدنی کرده و اظهار می نماید که من نماینده شاه هستم و با شاه به گردش می روم و با شاه آمدورفت دارم.
اگر شما حرف من را گوش ندهید شما را با قدرتی که دارم از بین خواهم برد...
ر.ک : ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد 2، نشر اطلاعات، ص 445 و 446.
و اسناد ساواک، پرونده های انفرادی.
5ـ آیت الله سیدعبدالحسین دستغیب فرزند سید محمدتقی در شب عاشورای 1292 شمسی در شهر شیراز متولد گردید.
پس از خواندن دروس مقدماتی و سطح، امامت جماعت مسجد باقرخان را عهده دار گردید و در سال 1314 به منظور ادامه تحصیلات راهی نجف اشرف شد.
در آنجا از محضر اساتیدی چون آیات عظام شیخ کاظم شیرازی، سید ابوالحسن موسوی اصفهانی، سید میرزا آقا اصطهباناتی و میرزا علی آقا قاضی طباطبایی کسب فیض نمود و در سن 24 سالگی به درجه اجتهاد رسید.
مبارزات سیاسی شهید از هنگامی شروع شد که اساس دین را با روی کار آمدن رضاخان در خطر دید.
بنابراین در منابر و سخنرانیها مردم را از توطئه آگاه می نمود؛ به ویژه در مورد کشف حجاب.
در اواخر سال 1341 که با طرح لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی، زمزمه مخالفت از قم به رهبری امام امّت برخاست.
شهید دستغیب که پیوسته بر دامنه مبارزاتش می افزود ، پس از دستگیری حضرت امام در 15 خرداد 1342، دستگیر و مستقیما روانه زندان عشرت آباد گردید.
در سال 1343 نیز یک بار دیگر مزدوران رژیم مانند سال 1342 نیمه شب به منزل ایشان ریختند و باز مستقیما او را به تهران و زندان قزل قلعه منتقل کردند که پس از آزادی، مدّت 3 روز میهمان حضرت امام خمینی (ره) بود.
در واقعه دی ماه 1356، در برابر مقاله توهین آمیزی که نسبت به حضرت امام در روزنامه اطلاعات به چاپ رسیده بود، به شدّت به موضعگیری پرداخت و گفت : «...
خمینی مرجع تقلید چند میلیون شیعه می باشد و چون روزنامه اطلاعات به وی تهمت هایی زده طبق قانون، عاملین این امر بایستی تحت تعقیب قرار گرفته و از یک تا سه سال زندانی شوند.
» در همان سال ایشان مدّتی در منزل خود در محاصره ساواک به سر برد.
با شروع حکومت نظامی و پس از حادثه خونین 17 شهریور 1357، مأمورین شبانه به منزل ایشان رفته و او را در حال بیماری و تب بازداشت کردند، پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، به نمایندگی مردم فارس در مجلس خبرگان برگزیده و از سوی حضرت امام به امامت جمعه شیراز منصوب شد.
سرانجام این شهید سعید در روز جمعه 20 آذرماه سال 1360 به دست گروهک منافقین در راه نماز جمعه به شهادت رسید.
شهید دستغیب دارای تألیفات فراوانی است که بعضا چند بار تجدید چاپ شده است.
از جمله کتابهای قلب سلیم، گناهان کبیره در دو جلد، معاد، تفسیر سوره حمد، توحید، امامت، معراج و...

منبع:

کتاب آیت‌الله العظمی سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 96



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.