تاریخ سند: 13 مهر 1357
روحالله خمینی از نجف اشرف خارج و به شهر بصره عزیمت و احتمال دارد به کشور سوریه برود
متن سند:
از: 9 ﻫ 1 تاریخ:13 /7 /1357
به: 312 شماره: 20010 /9ﻫ 1
روحالله خمینی از نجف اشرف خارج و به شهر بصره عزیمت و احتمال دارد به کشور سوریه برود.
نظریه شنبه . احتمالاً خبر فوق صحت دارد.
نظریه چهارشنبه . بررسیهای معموله مستند به منبع 1585 حاکی است روحالله خمینی قصد داشت جهت اقامت دائمی به کویت1 برود، لکن حکومت کویت از پذیرش وی خودداری و نامبرده قصد دارد مجدداً به بغداد مراجعت و به کشور سوریه برود.
شیخان
توضیحات سند:
1. حجتالاسلام حاج سید احمد خمینی، ماجرای حرکت از نجف به سوی مرز کویت را چنین توضیح میدهند :
«با اجازه امام، تصمیم معظم له مبنی بر سفر به کویت، به دوستان نزدیکمان در نجف گفته شد؛ به 7ـ8 نفر از خصوصیترین افراد. بلافاصله دو دعوتنامه برای من و امام توسط یکی از دوستانمان در کویت تهیه شد... وقایع منزل در شبی که قرار بود فردایش حرکت کنیم دیدنی بود؛ مادرم و خواهرم و حسین ـ برادرزادهام ـ و همسرم و همسر برادرم، همگی حالتی غیرعادی داشتند. تمام حواس من متوجه امام بود. ایشان، چون شبهای قبل سر ساعت خوابیدند و چون همیشه یک ساعت و نیم به صبح برای نماز شب برخاستند. درست یادم است اهل بیت را جمع کردند و گفتند: «هیچ ناراحت نباشید که هیچ نمیشود، آخر نمیشود بود و ساکت بود، جواب خدا و مردم را چه میدهیم، عمده تکلیف است، نمیشود از زیر با تکلیف شانه خالی کرد.» ایشان گفتند: «این که هیچ، اگر میگفتند که یک روز ساکت باش و اینجا زندگی کن و من میدانستم که سکوت یک روز مضر است، محال بود قبول کنم.»
زمانی که میخواستیم سوار ماشین شویم، در تاریکی مردی غیرمعمم نظرم را جلب کرد؛ دقیق شدم، آقای دکتر یزدی بود. او برای گرفتن پیامی از امام برای انجمنهای اسلامی ایران در کانادا و آمریکا آمده بود که مواجه با این وضع شد. تا آن لحظه او به هیچ وجه از جریان مهاجرت امام اطلاع نداشت. دکتر هم سوار یکی از آن دو ماشین شد... صبحانه در یک قهوهخانه صرف شد: نان و پنیر و چای. نماز ظهر در مرز عراق به امامت امام خوانده شد. کارهای مرزی به سرعت انجام شد. مأمورین عراقی خداحافظی کردند و رفتند. دوستان هم به جز مرحوم املایی رحمتالله علیه و آقای فردوسی، نماینده طبس و آقای یزدی راهی نجف شدند و ما پنج نفر روانه مرز کویت ... [در مرز کویت] از مرکز شخصی آمد که خلاصه صحبت یک ساعتهاش این بود که ورود ممنوع! بازگشتیم؛ عراقیها منتظرمان، اهلاً و سهلاً. از دو بعدازظهر تا 11 شب معطلمان کردند. مرحوم املایی با زرنگی خاص خودش، روانه بصره شد و نجفیها را از چند و چون قضیه آگاه ساخت و با مقداری نان پنیر و کتلت و از این قبیل چیزها برگشت»
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی- 15 صفحه 91