صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : مشاجره آقای ولیان و خانم تیمسار سرلشگر بدره ای1

تاریخ سند: 25 دی 1353


موضوع : مشاجره آقای ولیان و خانم تیمسار سرلشگر بدره ای1


متن سند:

به : 342 از : 9 / ه شماره : 9590 /9 ه در لیله 25 /10 /53 خانم تیمسار سرلشگر بدره ای فرماندهی گارد شاهنشاهی بمنظور زیارت از درب موزه بحرم مطهر مشرف شده مشاهده مینماید مریضی در یکی از رواقهای حرم بیتوته نموده است.
میگوید در همین محل بمان تا برای بستری نمودن تو اقدام کنم.
خانم موصوف پس از مراجعه به بیمارستان شاهرضا2 و مذاکره با پروفسور معتمدی در مورد بستری نمودن این مریض روز 26 /10 /53 بحرم مطهر مراجعه و چون مریض منظور در محل نبوده است از خدام سئوال مینماید این مریض کجا است؟ پاسخ میدهند که ما اطلاعی نداریم و ممکن است رفته باشد.
چون اغلب این قبیل افراد که در گوشه و کنار حرم مطهر خود را بمریضی و یا علیلی میزنند برای کلاشی از زوار اقامت و حتی شبها میخوابند و بدستور آقای ولیان نیابت تولیت عظمی این قبیل افراد از حرم مطهر اخراج میشوند.
خانم تیمسار بدره ای از شنیدن این موضوع ناراحت شده و سروصدا مینمایند که چرا آقای ولیان چنین دستوری داده.
در همین موقع آقای ولیان که از تأسیسات حرم مطهر بازدید مینمودند، خانم نامبرده بایشان مراجعه و اظهار مینمایند مریض کجا است؟ آقای ولیان اظهار میدارند کدام مریض و شما چکاره هستید که دخالت مینمائید؟ خانم مذکور اظهار مینماید: من خانم سرلشگر بدره ای هستم.
آقای ولیان پاسخ میدهد: هر کسی میخواهی باش این امور بشما ربطی ندارد و در نتیجه مشاجره لفظی شدیدی بین شان شده و خانم مورد بحث اظهار مینماید تو را عوض میکنم.
آقای ولیان ناراحت شده و دستور میدهند دو نفر نگهبان درب موزه (خدام آستانقدس) که خانم تیمسار بدره ای را از درب موزه بداخل حرم راه داده اند اخراج نمایند.
خانم تیمسار بدره ای به باشگاه افسران لشگر رفته و به تیمسار سرلشگر نوروزی، رئیس شهربانی و ریاست ساواک1 بعنوان اینکه کار خصوصی دارد تلفن نموده درخواست مینماید که با وی ملاقات نمایند.
ضمنا به تیمسار صمدی پور ریاست شهربانی کشور نیز تلفن نموده اظهار مینماید این چه وضعی است که در مشهد وجود دارد؟ شهربانی خراسان یک سروانی را بعنوان نوکر ولیان تعیین و در اختیارش گذارده اند که این سروان دل خوشی از ولیان ندارد وی اظهار عدم رضایت مینماید و اظهار میکند که با ساواک آقای ثابتی2 نیز مکالمه و جریان را گفتم.
نظریه چهارشنبه : ضمن صحت خبر اغلب افراد کلاهبردار و بیکاره بمنظور کلاشی از زوار در گوشه و کنار حرم مطهر بیتوته3 نموده.
پرونده عبدالعظیم ولیان بایگانی شود 15 /11 /53

توضیحات سند:

1ـ در تاریخ چهارشنبه 20 دی ماه 1357 سپهبد عبدالعلی بدره ای به فرماندهی نیروی زمینی شاهنشاهی منصوب شد و فرمان خود را دریافت کرد.
سپهبد بدره ای از درجه سرهنگی، پس از گذراندن دوره های دانشگاهی ارتش به گارد شاهنشاهی منتقل شد و به ترتیب فرماندهی گارد جاویدان، معاونت و جانشینی فرمانده گارد شاهنشاهی و سپس تا 19 دی ماه همین سال فرمانده گارد شاهنشاهی را به عهده داشت.
او یکی از نظامیان تندرو بود که به جای اویسی به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد.
از همان لحظات بدره ای در اندیشه پیداکردن راههایی برای یک حرکت (کودتا) نظامی برآمد و برای این کار به یارگیری مشغول شد؛ به همین منظور او اصرار داشت که با شاه ملاقات کند.
سرانجام وقتی که به دیدن شاه موفق می شود می گوید: از جانب عده ای از افسران عالی رتبه و فرماندهان پادگانهای نظامی شهرستانها پیامهایی دریافت کرده است حاکی از آمادگی برای کودتای شبانه.
شاه، مبهوت، فقط گوش می دهد و سرانجام به او می فهماند که باید از هر حرکت حساب نشده ای تا زمانی که او در تهران است، پرهیز کنند.
بدره ای آخرین تلاشها را برای نگه داشتن شاه به خرج داد امّا در 26 دی ماه 1357 در ساعت 8 /13 شاه و فرح فرودگاه مهرآباد را ترک کردند.
در فرودگاه شاهپور بختیار، دکتر جواد سعید رئیس مجلس شورای ملی، دکتر اردلان، وزیر دربار، معینیان رئیس دفتر مخصوص، سپهبد بدره ای و عده معدودی از نزدیکان حضور داشتند.
برای جلوگیری از اغتشاش و شورش در شهر در روز ورود آیت الله خمینی (ره) به سپهبد بدره ای فرمانده نیروی زمینی مأموریت داده شد که ترتیب یک راهپیمایی نظامی را بدهد.
در موقع عبور یگان های نظامی در خیابانهای شهر مردم عکس های [امام] خمینی (ره) و گل به سربازان دادند و آنها هم با مسئولین استقبال از آقای [امام] خمینی (ره) شروع به همکاری نمودند.
پس از معرفی آقای بازرگان به عنوان رئیس دولت موقت، فرماندهان نظامی با رفتن هایزر در بیم و نگرانی به سر می بردند.
رئیس مستشاران نیروی زمینی و رئیس سیا در ایران به سپهبد بدره ای پیشنهاد کرد که با آقای [امام] خمینی (ره) ملاقات بکند.
قطعا می دانستند که سپهبد بدره ای در کمیته بحران این مطلب را مطرح خواهد کرد.
با غروب روز 22 بهمن 1357 عمر رژیم شاهنشاهی نیز در ایران به سر رسید.
در 24 ساعت بعد آخرین مقاومت ها در برابر رژیم جدید درهم شکست.
بسیاری از فرماندهان نظامی متواری یا دستگیر شدند.
سپهبد بدره ای آخرین فرمانده نیروی زمینی شاهنشاهی، فرمانده گارد شاهنشاهی، در بحبوحه انقلاب به قتل رسید.
او در روز 2 شنبه 23 بهمن 1357 مورد حمله انقلابیون قرار گرفت و پس از آنکه به شدت مجروح شد به بیمارستان انتقال یافت و درگذشت.
(ر.ک : روزنامه اطلاعات، تهران، شماره 15756، 20 دی ماه 1357، ص 8) ؛ بهنود مسعود، از سید ضیاء تا بختیار، سازمان انتشارات جاویدان، چاپ پنجم، تهران، 1370، صص : 859، 868، 874، 877؛ عاقلی باقر، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ج 2، نشر گفتار، چاپ اول، تهران، تابستان 1370، ص 391؛ طلوعی محمود، داستان انقلاب، نشر علم، چاپ سوم، تهران، 1371، ص 447 ـ 448؛ تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران (مجموعه برنامه داستان انقلاب به نقل از رادیو بی بی سی) همراه با مقدمه و توضیحاتی از : ع.
باقی، نشر تفکر، تهران، چاپ (1)، بهار 1373، صص 515 ـ 516 ؛ روزنامه اطلاعات، تهران، شماره 15782، 23 بهمن ماه 1357 ،ص 1) 2ـ بیمارستان شاهرضا (امام رضای فعلی) این بیمارستان قبل از انقلاب بنام بیمارستان شاه رضا معروف بود، مردم خیال می کردند این بیمارستان بنام رضا شاه نام گذاری شده و از این جهت نام آن را تغییر دادند، در صورتیکه ظاهرا چنین نبوده و مقصود از شاه رضا، همان امام رضا (ع) بوده است که کارگزاران آن روز آستانه مقدسه این نام را برای بیمارستان آستان قدس برگزیده اند.
سابقه اطلاق این کلمه به امام هشتم (ع)، به کتیبه ای مربوط به عهد صفویه بازمی گردد که هم اکنون نیز در بالای در ورودی ایوان، زیر ساعت بست بالا قرار دارد.
ساختمان دارالشفاء یا مریض خانه که بنام بیمارستان شاه رضا بود به امر رضاشاه در زمان نیابت تولیت مرحوم اسدی از سال 1307 ه ش شروع و در سال 1313 ه ش به اتمام رسید.
در مهر ماه همین سال که رضا شاه برای افتتاح آرامگاه فردوسی و جشن هزارمین سال آن به مشهد سفر کرده بود، بنای جدید مریض خانه را دید و دستور دایر نمودن آن را صادر کرد.
در اجرای دستور مزبور بیماران و اثاثیه و لوازم موجوده را از باغ عشرت آباد (محل وقت دارالشفاء) به بیمارستان شاه رضا انتقال دادند و از آن تاریخ به بعد این محل دایر است ...
(برای کسب اطلاعات بیشتر از چند و چون ساختمان و فعالیت بیمارستان و تاریخچه آن بنگرید به : عطاردی عزیزاللّه ، تاریخ آستان قدس رضوی، عطا، چاپ اول، ج 2، تهران 1371، ص 502، 504 و 505) مؤتمن علی تاریخ آستان قدس، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1353، صص 312 ـ 313؛ ریاضی غلامرضا، راهنمای مشهد، کتاب فروش زوّار، مهرماه 1334، صص 127 ـ 136 ؛ جلالی غلامرضا، تقویم تاریخ خراسان از مشروطیت تا انقلاب اسلامی، صص 301، 305، 311 و 312) 1ـ احمد شیخان فرزند یداللّه در سال 1299 ه ش در تهران متولد شد، وی که در رکن 2 ارتش خدمت می کرد در شهریوره ماه 1336 از طرف تیمسار حسن علوی کیا که معاون رکن 2 بود برای خدمت در ساواک انتخاب شد و در اداره کل یکم مشغول به کار گردید و پس از مدتی (1 /4 /40) به اداره کل هشتم رفت و معاون اداره کل و عضو دادگاه تجدید نظر گردید.
وی در سال 1341 برای گذراندن دوره فرماندهی و ستاد مشترک به دانشگاه جنگ انتخاب شد و در سال 43 به همراه تعدادی از کارمندان ساواک برای طی دوره 50 روزه به لندن رفت.
شیخان در مردادماه 49 در حالی که معاون اداره کل هشتم بود به ریاست ساواک خراسان منصوب شد و در آذر 54 به درجه سرتیپی رسید.
وی در دی ماه 57 به تهران آمد و ریاست سازمان ساواک تهران را به عهده گرفت.
2ـ پرویز ثابتی، متولد 1315 فرزند حسین، در بهمن ماه 1337 با معرفی ضرابی، مدیر کل ششم ساواک به استخدام ساواک درآمد.
او در بدو استخدام بیوگرافی خود را چنین اعلام داشت:! از بدو تولد تا تاریخ مهرماه 1328 در سنگسر از بخش های سمنان در محله های به نام تپه سرسکونت داشته ام و از تاریخ مهر 1328 برای گذراندن تحصیلات متوسطه به تهران آمدم و مدت سه سال در منزل شوهر خواهرم آقای محمدحسین رحمانیان سکونت داشته ام و از مهر 1331 خانواده ام نیز به تهران آمدند و در همان منزل آقای رحمانیان سکونت گزیدند، از سال 1336 به آموزگاری مشغول شدم.
دوران ابتدایی را در دبستان حسینیه و شاه پسند سنگسر از سال 1322 الی 1328 و دوران دبیرستان در فیروز بهرام و تهران از 1328 الی 1334 و در دانشکده حقوق دانشگاه تهران از 1334 الی 1337 مشغول به تحصیل بوده ام و بنده از بدو تولد در یک خانواده بهایی می زیسته ام و پدر و مادرم بهایی بوده اند.
سنگسر یک منطقه عشایری و دارای مردمی شاهدوست و وطن پرست است.
رستاخیر اهالی سنگسر در قیام ملی 28 مرداد دلیل بر این مدعاست.
به طریق اینجانب نیز فردی شاهدوست و وطن پرست می باشم.
ثابتی در سال 1345 رئیس اداره یکم.
اداره کل سوم، در سال 1349 معاون دوم اداره کل سوم و در سال 1352 مدیر کل سوم ساواک شد.
پرویز ثابتی، رئیس امنیت داخلی ساواک که بنا به خصوصیات شغلی اش صاحب چندین پاسپورت به اسامی مختلف بود، در اواخر حکومت ازهاری [آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی] به ژنو گریخت و از آنجا به اتفاق همسرش به اسرائیل رفت : بنا به اظهار مسافری که در بیمارستان «جده» اسرائیل بستری بوده و به طهران بازگشته است، اسرائیلی ها با عمل جراحی پلاستیک آنچنان او را تغییر شکل داده اند که شناختنش غیر ممکن می باشد.
او که به «شکنجه گر مخوف ساواک» شهرت داشت، در شهر سانفرانسیسکو در خانه ای مجلل مسکن گزید و تنها وابسته رژیم سابق (پهلوی) بود که یک ماه پیش از فرار خود، خانه تازه ساخته اش را واقع در شهرک غرب به سفیر یکی از کشورهای عربی فروخت.
در هر ارزیابی از موقعیت هویدا [نخست وزیر بهائی مسلک]، نام پرویز ثابتی هم به میان می آید، زیرا در تمام دوران زندگی روابط نزدیک با همکیش خود داشته است.
ثابتی و خانواده اش مانند هویدا طرفدار تقلیل قدرت پادشاه بودند [تا در جاه طلبیهای خود نصیب بیشتری ببرند ] ر ک : زندگی و خاطرات امیر عباس هویدا، اسکندر دلدم، ص 387 اسناد لانه جاسوسی آمریکا، دانشجویان پیرو خط امام، ج 7.
مجله امید ایران، 7 خرداد 1358، ص 50 تشکیلات فراماسونری در ایران، حسین میر 3ـ سند پشت برگ وجود نداشت.

منبع:

کتاب عبد‌العظیم ولیان به روایت اسناد ساواک صفحه 286

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.