صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: داریوش پیشه وری پیرو: 048 ـ 5/2/40

تاریخ سند: 6 اردیبهشت 1340


موضوع: داریوش پیشه وری پیرو: 048 ـ 5/2/40


متن سند:

شماره : 156 ک 6 /2 /40 35 /319 مادر داریوش پیشه وری1 از روسیه ضمن نامه‌ای به نامبرده چنین نوشته است.
(مدت یک ماه و نیم است که از شما بیخبرم رفیق روستا نوشته به برلین غربی رفته‌ای امیدوارم که نصایح رفیق روستا در تو تاثیر کرده و نزد ما مراجعه کنی) معلوم است که این نامه را به زور از وی گرفته اند چون مادر داریوش به خوبی در جریان فرار پسرش وارد است و می‌داند همان رفیق روستا موجب اساسی فرار پسرش شده ضمناً عمویش که از افراد حزبی و از رفقای صمیمی روستا است به وی نوشته در اینجا غیر از خانواده خودمان هیچکس از جریان مسافرت شما اطلاع ندارد سعی کنید هرچه زودتر برگردید.
(معلوم است که خواسته او را گول بزند چون این موضوع همه جا پر شده) و نیز نوشته شما باید به خاطر داشته باشید که فرزند مرد بزرگی هستید و حفظ افتخارات او به عهده شما و خانواده شماست ضمناً دکتر رادمنش اظهار داشته که مقامات دولتی ایران از وضع داریوش به خوبی آگاهند.
نظریه- چون داریوش چندین دفعه با آقای علامیر نماینده شاهنشاهی ایران در برلن ملاقات کرده ممکن است مامورین آنها او را دیده باشند.
ز

توضیحات سند:

1 .
داریوش پسر سید جعفر پیشه وری پس از فروپاشی حکومت فرقه دموکرات در آذربایجان به همراه پدر و مادر به شوروی پناهنده شد و در آنجا در رشته برق مهندس شد.
پس از اینکه رضا روستا از او دعوت کرد تا سفری به آلمان شرقی داشته باشد داریوش از این دعوت استقبال کرد و به آلمان شرقی رفته و مدت کوتاهی بعد به آلمان غربی پناهنده شد.
ایرج اسکندری می‌گوید: "[حسین] یزدی زیر پای این پسر نشسته و او را تشویق کرده بود که به آن طرف برود.
در آن وقت هنوز دیوار برلین در بین نبود این پسر هم بدش نمی آمده که به آن طرف رفته و ببیند در آنجا چه خبر است.
خلاصه، او را برداشته و به آن طرف برده و در آنجا نگاهش داشته و یکی از مامورین سازمان امنیت را هم آورده بود و دو نفری به او تلقین کرده بودند که مصلحت او در این است که در آنجا مانده و برنگردد زیرا قرار بر این است که روستا او را در گونی و نمد پیچیده و به باکو بفرستد و در آنجا وی را تیر باران کنند".
خاطرات ایرج اسکندری ص 340 اسکندری همچنین می افزاید که برای بازگرداندن داریوش پیشه وری به اتفاق حسین یزدی به دیدار او در آلمان غربی رفته است و با وی گفتگو کرده است ولی داریوش از بازگشت به باکو امتناع ورزید.
اسکندری ادامه می دهد: "ولی بعداً فهمیدم که [یزدی] قبلاً او را تهدید کرده بود که اگر تکان بخوری می زنمت برای این بود که دستش را در جیب کرده بود گفته بود: صدایت در نیاید اگر یک کلمه حرف بزنی تو را می کشم، ماموریت دارم چنانچه چیزی بگویی تو را بکشم هفت تیرش را هم قبلاً نشان داده بود".
البته این اظهارات ایرج اسکندری قابل اعتنا نیست.
ضمن آنکه حسین یزدی نیز مدعی است: " من آنها را تنها گذاشتم و نمی دانم که در چه مورد گفتگو کردند".
(جاسوسی در حزب ص 98) مهمتر آنکه داریوش پیشه‌وری می گوید: " پس از آن که به اسکندری اطمینان دادم که قصد بازگشت به ایران را ندارم، در گوشی به من گفت که مبادا به شوروی بازگردم".
حتی نجمی علوی خواهر بزرگ علوی که در مسیر سفر از عراق به مسکو در برلین غربی توقف کرده بود در دیداری که با داریوش پیشه‌وری داشت به او توصیه کرده بود که در همانجا بماند و هرگز خیال رفتن به شوروی را نکند.
حسین یزدی می گوید که برای بازگرداندن داریوش پیشه وری، روزی سه مامور کا.
گ.
ب به منزل وی در برلین شرقی مراجعه کرده و طرح ربودن داریوش را مطرح کردند.

منبع:

کتاب چپ در ایران - حزب توده در آلمان شرقی به روایت اسناد ساواک صفحه 46

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.