تاریخ سند: 10 مهر 1338
گزارش موضوع: بیانات شیخ جواد فومنی
متن سند:
شماره: 2-3-2794
محل: تهرانمنبع خبر: مأمور ویژه
از ساعت 19 روز گذشته پس از ادای مراسم نماز جماعت مغرب و عشاء در
مسجد نو خیابان لرزاده به پیشنمازی آیت اله شیخ جواد فومنی مقارن ساعت 20
شیخ جواد فومنی در مقابل بیش از یکهزار نفر بمنبر رفته و ابتد از کسانیکه در
امور دین تقلید غلط و دروغی مینمایند تنقید نموده و عینا چنین اظهار داشت
0باید بانتظار ظهور امام زمان (س) بود تا آن آزادی واقعی برقرار شود و انسان
بتواند حرفش را بزند شما نگاه کنید کسی جرئت نمیکند حرف بزند اگر کسی
حرف حق زد با جانش بازی میکند و یا بقیمت خونش تمام میشود روزیکه
امام زمان ظهور کند آنوقت اگر کسی حرف حق زد دیگر مثل امروز نفسش را قطع
نمیکنند و شما را از مسجد و منبر بیرون نمی برند و دیگر کسی نیست بشما بگوید
بمسجد نروید و به سینما و تاتر بروید این شماها را برای آن درست کرده اند که
پای شما را از مسجدها به سینماها باز کنند اینها کار دست پرورده های ارباب
است والا پادشاه مسلمان است همش تقصیر خودتان است.
بی غیرتی و دیوسی
[دیوثی] مال خودتان است آخر مسلمانها مردها من چه گفته بودم و چه تقصیری
کرده بودم که میخواستند مرا بکشند.
بکشند یکمرتبه راحت میشوم مگر من چند
سال دیگر زنده هستم آن چند روز که مرا بردند سازمان امنیت و عمامه مرا در
گردنم انداختند و فحش و ناسزای زیادی بمن دادند مگر من غیر از حرف حق و
حرف خدا چیز دیگری
گفته بودم باز امروز با تلفن یک سرهنگ مرا تهدید کرد و این سرهنگ یکساعت
تمام مرا تهدید میکرد من چه تقصیری کرده ام گفت من مامور دارم توی خیابان
هر چی شما میگوئید برای ما میگوید آخر این چه وجدان و چه بی دینی است که
بروید هر چه من میگویم بگوئی ای جاسوس ای کارآگاه ای پلیس چرا این
جنایتها و دزدیها را نمیگوئی ولی حرف حق را میگوئی مگر من برای خودم
میگویم من برای شماها میگویم.
ای مامور من نمیدانم شما بچه لباسی هستی ولی
مگر خدا مرده مگر ماهی چقدر میگیری هر کاری بکنی خدا روزی تو را میدهد
برای ماهی سیصد تومان اینطور آتش روشن کرده ای بخدا این مامورها از آنها
بدتر میکنند و میخواهند کاری بکنند که کسی جرئت نکند توی اطاق خودش
حرف بزند آخر جان دادن مثل آب خوردن میماند ای مامور.
ای دیوس [دیوث]
ای بی دین آخر شما زن دارید بچه دارید از خدا بترسید خدا پدر شما را در میآورد
من نمیدانم چه گناهی باین مامور کرده ام چرا نمیروی جنایتهای دیگر را گزارش
بدهی.
بخدا اشخاصیکه سازمان امنیت هستند همه مسلمان میباشند همه کربلا
میروند و نماز میخوانند شما مامورها خراب میکنید مگر ما ایرانی نیستیم مگر ما
از شاه بدمان میآید من 17 سال است که دارم حق میگویم تا حالا کسی با من
کاری نداشته.
این مامور کیست که نخود دیزی من را میشمارد و یکایک همه را
گزارش میدهد خداوند انشاءاله بیچاره ات کند و شرت را به سر خودت و
اربابت ـ.
برگرداند و از سر ما کوتاه کند بیا و روی رضای خدا گزارش بده بیا
بخودم بگو که چرا حرف حق میزنی تا من با دلیل و برهان شما را قانع کنم و
بگویم که این رادیو و این تلویزیون و این سینماها اینها همه بر خلاف قرآن است.
زمان مصدق این مردم و این تاجرها همه در راه او جان میدادند و در راه مصدق
مثل آب پول میدادند اما بنده مبارزه میکردم میگفتم مملکت استقلال میخواهد.
در زمان کاشانی بنده باز حرف حق میزدم که طرفداران کاشانی میخواستند شکم
مرا پاره کنند1 زیرا من گفته بودم روحانی نباید در سیاست دخالت کند آن روز
طرفدار شاه بودم حالا مگر من مسلمان نیستم و این شاه فقط شاه شما است شاه
ما نیست واله ما طرفدار شاه هستیم2 شما دروغ میگوئید که مسجد کمونیست و
مشروب خوار و بی دین و توده ای درست میکنید [می کند] بخدا مسجد امنیت
درست میکند استقلال درست میکند.
شاه دوستی درست میکند شما دروغ
میگوئید پادشاه ما مسلمان است شما برای منافع خودتان میخواهید دین و قرآن
را پایمال کنید اینها برای رضایت ارباب لامذهبتان است مگر تازگی این قانون
درست شده و تازگی مامور گرفته اند من 17 سال است همین حرفها را میزنم و
کسی احوالی از من نپرسیده اما امسال دو و سه مرتبه من را تعقیب و تهدید
کرده اند.
ای مامور هر که هستی قدری ملاحظه بکن و رحم بزن و بچه ات بکن
خدا روزی ات را از جای دیگر برساند) در این وقت ناطق بذکر مصیبت پرداخته
و مقارن ساعت 22 منبر و لحظه ای بعد مسجد را ترک نمود.
ــــ .
توضیحات سند:
1 ـ در جریان نهضت ملی و
مبارزات دکتر مصدق و آیه اللّه
کاشانی با شاه، پس از اختلاف و
شکافی که در جبهه نیروهای
ملی ـ مذهبی بوجود آمد و
افرادی از دو طرف به اختلافات
دامن میزدند و با انتشار شبنامه
و اعلامیه هایی به ساحت آیه اللّه
کاشانی اهانت میکردند و از
سویی حزب توده و وابستگان
دربار نیز مشغول توطئه و شقاق
در جبهه مبارزین بودند،
گروهی بظاهر از طرفداران
آیه اللّه کاشانی که اعتقادی نیز به
ایشان نداشتند و آتش بیار
معرکه اختلاف بودند به بهانه
عدم هماهنگی و حمایت مرحوم
آیه اللّه فومنی از آیه اللّه کاشانی
چندبار ایشان را تهدید کردند.
استاد محمدرضا حکیمی در
ادامه توضیحات خود پیرامون
شخصیت بزرگ و تاریخی
آیه اللّه کاشانی و توطئه عوامل
استعمار و خودخواهی برخی
رجال در مخدوش کردن چهره
مرحوم کاشانی و به انزوا
کشاندن ایشان چنین
می فرمایند: «لازم است در
اینجا بر این مسئله تاکید نمایم و
یادآوری کنم که اطلاع یافتن از
مسائل مربوط به «نهضت ملی
شدن صنعت نفت» و
خودخواهیها و خیانتهایی که در
آن شد.
بر همه ایرانیان واجب
است.
بویژه جوانان.
اگر وضع
آن روز را ـ بخصوص خیانتی که
به مذهب و روحانیت شد ـ
بدانیم، خیانتهای امروز را بهتر
می شناسیم و در برابر آنها
می توانیم موضع صحیح داشته
باشیم.
در اینجا چند کتاب را
معرفی می کنم و تاکید می کنم که
خواندن آنها و تأمل در سطر
سطر آنها، بر همه مردم
ادامه پاورقی از صفحه قبل
ایران بویژه جوانان واجب است:
.
"روحانیت و اسرار فاش
نشده از نهضت ملی شدن
صنعت نفت" به کوشش گروهی
از هواداران نهضت اسلامی
ایران و اروپا.
2.
"قیام ملت مسلمان ایران، 30
تیر 1331" دکتر سید محمود
کاشانی
3.
"نگرشی کوتاه بر نهضت ملی
ایران.
روابط و ریشه های
اختلاف بین مصدق و کاشانی"
سازمان مجاهدین انقلاب
اسلامی
4.
"زندگینامه مصدق السلطنه"
دکتر بهمن اسماعیلی
5.
"نگاهی به تاریخ انقلاب
اسلامی 1920 عراق...
" دکتر
محمدصادق تهرانی
هم چنین به "مجله تاریخ و
فرهنگ معاصر / سال دوم
شماره 6 و 7" ویژه نامه مرحوم
آیه الله کاشانی مراجعه شود.
2 ـ سخنرانیها، مواضع و
اظهارات آیه الله فومنی به
روشنی حاکی از این است که
ایشان مخالف روش حکومتی و
اداره کشور شاه بودند و به
اشکال مختلف عدم حقانیت وی
را در اداره امور کشور اسلامی
بیان می داشتند.
این بیانات
احتمالاً در پی تهدیدات و
فشارهایی بود که اخیرا به ایشان
وارد میشد و خوف از تشدید
فشارها و دستگیری و تعطیلی
منابر و سخنرانیها موجب گردید
این سخنان را بر زبان جاری
سازند.
ملاحظه گزارشات آتی
منابع ساواک موید این مطلب
می باشد.
منبع:
کتاب
شهید آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبایی به روایت اسناد ساواک صفحه 86