تاریخ سند: 7 خرداد 1339
گزارش موضوع: جلسه هفتگی اتحادیه دینی
متن سند:
شماره: 2 ـ 3 ـ 1214
محل: تهرانمنبع خبر: مأمور ویژه
از ساعت 20 روز جمعه گذشته پس از پایان نماز جماعت مغرب و عشاء به
پیشنمازی آیت اله شیخ جواد فومنی اجتماع هفتگی اتحادیه دینی با شرکت
قریب 800 نفر از اعضاء این اتحادیه و همچنین هیئت های مذهبی دیگر و
مریدان آیت اله فومنی در مسجد لرزاده تشکیل و شیخ جوادفومنی بمنبر رفته و
پس از ذکر مقدمات و تلاوت یک آیه از کلام الله مجید بدنبال اظهارات جلسات
گذشته رشته سخن را از حکومت خدائی آغاز و چنین گفت (هر کس درباره
حکومت خدائی شک و تردید دارد بیاید تا با حساب دو دو تا چهار تاو احادیث و
غیره قانعش کنیم.
نماینده حکومت خدائی اشخاص عادی نمیتوانند باشند اگر
اینطور بود تا حالا این رئیس جمهورها و این پادشاهان هر کدام بنفع حکومت
خودشان یک کتاب درست میکردند و دیگر حالا هیچ دینی باقی نمی ماند زیرا
آنها دین تازه درست میکردند پس نماینده ایکه خدا تعیین کرد حضرت پیغمبر
اکرم بود و بعد از آن 12 امام که وصیش بودند تا بدست آقای بروجردی و بعد
نماینده آقای بروجردی و همچنین علمائیکه از طرف ایشان تعیین میگردند
رسیده است.
حکومت خدائی دیگر توپ و تفنگ ندارد.
زورندارد.
مردم
خودشان تسلیم هستند.
حکومت خدائی بی سیم ندارد.
زیرا هر کس هر اعمالی
که انجام بدهد خدا میداند برای هر کس دو ملک مامور است و تا روز قیامت که
نامه اعمالش را جلویش میگذارد این اداره سازمان امنیت که درست شده تمام این
مملکت را همیشه زیر نظر دارد و در هر شهرستانی هم یک شعبه دارد و هر
ساعت با بی سیم بمرکز گزارش میدهند و اگر این مردم ترس از سازمان
امنیت نداشند حالا آدم میخوردند.
همیشه جیپ های سازمان امنیت از توی
کوچه ها و محلها و خانه و بازارها اطلاع دارند بسیار خوبست و این خود
بزرگترین خدمت میباشد اگر این اداره نبود روزی چند نفر سر میبریدند و دیگر
کسی جرئت نداشت شب توی خانه اش بخوابد ولی در عوض کارآگاهان آن
نمیدانم ماهی چقدر میگیرند که دلشان را باین خوش کرده اند که مردم را اذیت
کنند و از خدا ترس ندارند.
آخر خدا نابودتان میکند خدا ریشه شما را بیرون
میآورد (حاضرین آمین گفتند و فومنی علاوه نمود) هر شب نفرین کنید تا از بین
بروند و خیال ما راحت باشد.
یکنفر آن چند شب پیش از شرح و حال آقای
نخست وزیر صحبت میکرد و میگفت من میدانم این شخص بخدا و پیغمبر ایمان
دارد من کاری بآن ندارم میخواهم به بینم فقط با لفظ گفتن درست میشود یا باید
عمل کنند بنده میخواهم یک کاغذ برای جناب آقای نخست وزیر و آقای علاء1
بنویسم و بگویم آقای نخست وزیر شما نباید پهلوی خانمهای بی حجاب
بایستید و صحبت و خنده کنید تمام مخبرین فوری عکس شما را بردارند و در
روزنامه ها چاپ کنند.
بخدا اگر زمام امور دست نصارا بود اینقدر علماء را اذیت
نمیکردند.
ای مامور وقتی رفتی بگو بنده داد میزنم کاغذ مینویسم و میگویم ای
شاه.
ای نخست وزیر بیائید تا با هم مباحثه کنیم اگر ما درست گفتیم و منطق
درست تحویل دادیم که ما را آزاد بگذارید و اگر ما درست نگفتیم و دلیل نداشتیم
ما را آتش بزنید.
بنده
حاضرم باتمام دانشمندان مباحثه کنم تا جلو این بی دینی و بی حجابی گرفته شود
اگر فقط باکاغذ نوشتن این مطالب را بگویم میگویند برخلاف است باید نشست و
مباحثه کرد تا بفهمند ما درست میگوئیم و آنوقت همه با هم دعا خواهیم کرد تا
مردم از بدبختی نجات یابند.
نه اینکه یگانه کار شما جنگ فوری با علماء باشد و
علماء را بزندان برند و حکومت خدائی اینطور نیست به خدا شما دروغ میگوئید
اگر یک روز یک جفت کفش شما را در مسجد ببرند دیگر مسجد نمیآئید ولی اگر
در صف سینما جیب شما را هم بزنند فردا شب زودتر میروید و دور علماء را
خلوت میگذارید من بشما اتکاء ندارم و تکیه ام بخداست) در اینجا ناطق ذکر
مصیبتی هم نموده و در ساعت 2122 با ختم گفتار ناطق و دعا به آیت اله بروجردی
اجتماع مزبور خاتمه یافت.
ضمیمه سابقه آقای فومنی و فعلاً بایگانی شود
14 /3 /39 نشاط
توضیحات سند:
1 ـ حسین علاء (معین الوزارۀ):
حسین علاء فرزند میرزا محمد
علیخان علاءالسلطنه، در سال
1262 شمسی (1301 ق) در
شهر تفلیس بدنیا آمد، در آن
هنگام پدرش کنسول ایران در
تفلیس بود و لقب معین الوزاره
داشت.
در شب 11 محرم 1307
ق که ناصرالدین شاه از سفر
سوم اروپا برمی گشت در تفلیس
بخانه معین الوزارۀ رفت و
هنگام ورود او علاء به پیشواز
شاه رفت و به زبان فرانسه به
شاه خوشامد گفت.
در 1307 ق
معین الوزاره لقب علاءالسلطنه
گرفت و از طرف ناصرالدین شاه
به وزیر مختاری ایران در لندن
منصوب شد.
علاء هم به اتفاق
پدر عازم انگلستان گردید و
تحصیلات متوسطه را در آنجا
بپایان برد و در 1321 ق به
پیشنهاد پدرش از طرف
وزارت خارجه بعنوان کارمند،
مأمور خدمت سفارت ایران در
لندن شد.
در سال 1330 که
علاءالسلطنه برای چندمین بار
وزیرخارجه شد، علاء بریاست
کابیه وزارت خارجه ارتقاء
جست و لقب «معین الوزاره»
گرفت.
او چون بزبان انگلیسی
تسلط داشت بیشتر اوقات در
مشکلات سیاسی که بین وزارت
خارجه و سفارت انگلستان
روی میداد واسطه ملاقات و
مذاکره با وزیر مختار بود و
اولیاء سفارت انگلستان با توجه
به سوابق مأموریت
علاءالسلطنه در لندن به
فرزندش نیز اعتماد داشتند.
علاء در دوران جنگ اول
جهانی به مناسبت داشتن شغل
ریاست کابینه وزارت امور
خارجه و چیرگی بر دو زبان
انگلیسی و فرانسه در
مذاکرات سیاسی ایران با
سفارتخانه های خارجی نقش
حساسی داشت، او برای
شکستن شهرت انگلونیعی خود
گاهی بجانبداری از آلمان تظاهر
میکرد.
علاء در طول دوران
زمامداری وثوق الدوله و
مشیرالدوله و حکومت سپهدار
رشتی و حکومت کودتا، وزیر
مختار ایران در آمریکا بود.
علاء در انتخابات دوره پنجم
بوکالت طهران برگزیده شد و در
آذر ماه 1302 به طهران
بازگشت.
علاء همکاری
صمیمانه با تقی زاده را از
مجلس پنجم آغاز کرد و در
جلسه نهم آبان 1304 که برای
خلع سلطنت از سلسله قاجاریه
رأی گرفته شد.
علاء هم به بیعت
تقی زاده رأی مخالف داد.
پس از پایان مجلس پنجم، در
مراد 1306 به وزیر مختاری
ایران در پاریس برگزیده شد در
سال 1311 به طهران بازگشت
به ریاست بانک ملی برگزیده
شد.
وی در نیمه دوم سال
1312 به وزیر مختاری ایران
در لندن منصوب شد و چهار
سال نیز در این مقام بود، سپس
در سال 1316 به طهران احضار
و از طرف جم نخست وزیر به
ریاست کل تجارت و امور
اقتصادی منصوب شد.
در نیمه دوم سال 1321 پس از
فوت فرزین، علاء به وزارت
دربار منصوب گردید و قریب
سه سال در این مقام بود و در
سال 1324 به سمت سفیر ایران
در آمریکا برگزیده شد و
رهسپار واشنگتن گردید.
وی در
اواخر 1328 به ایران بازگشت
و در فروردین 1329 در کابینه
علی منصور بعنوان وزیر
خارجه معرفی گردید.
بدنبال
ترور رزم آرا و مرگ وی در 16
اسفند 1329 توسط فدائیان
اسلام، علاء مأمور تشکیل
کابینه شد.
اما دوران زمامداری
وی به دو روز پس از گرفتن
رأی اعتماد از مجلس در تاریخ
12 اردیبهشت بطول نینجامید.
وی پس از استعفا در نیمه سال
1330 مجددا وزیر دربار شد.
بدنبال برکنار زاهدی از پست
نخست وزیر در سال 1334،
علاء مأمور تشکیل دولت شد.
بدنبال الحاق ایران در پیمان
بغداد، علاء تصمیم به شرکت در
کنفرانس دولت های عضو
پسمان در بغداد را داشت که
بدلیل مخالفت نبردهای ملی و
مذهبی با این پیمان، فدائیان
اسلام در تاریخ 25 / آبان /
1334 وی را که قصد شرکت در
مجلس ترحیم سید مصطفی
کاشانی (نماینده مجلس و فرزند
ارشد آیه الله کاشانی) که در
مسجد شاه منعقد گردیده بود،
ترور می نمایند.
اما وی از این
حادثه جان سالم بدر برد و در
حالیکه سر و پیشانیش جراحات
سطحی برداشته بود و باند پیچ
نموده بود در جلسه های پیمان
بغداد شرکت کرد (به دنبال
این ترور نواب صفوی و برخی
از اعضاء فدائیان اسلام دستگیر
و محاکمه و اعدام شدند و دولت
علاء تا اواخر 1335 به کار خود
ادامه داد.
وی در سال 1336
بار دیگر به وزارت دربار
منصوب و تا شهریور 1342 در
این مقام بود، وی هم چنین
ریاست شورای جشن های
شاهنشاهی، ریاست هیئت امنا
دانشگاه پهلوی ـ ریاست هیئت
موسسین دانشگاه ملی ـ و
ریاست انجمن برادری جهانی و
لاینز بین المللی را بعهده داشت.
وی سرانجام در 21 تیر 1343
فوت و در مجاورت حضرت
عبدالعظیم دفن گردید.
حسین فردوست در خصوص
وی چنین می گوید: «...
این
شخص طرفدار سیاست انگلیس
و علاقمند شدید به محمدرضا،
از دوره جوانی که هر دو نماینده
مجلس بودند، نزدیک ترین فرد
به مصدق بود.
همین فرد،
تردیدی نداشته و ندارم که
محکم ترین رابط بین محمدرضا
با سفارت های انگلیس و آمریکا
و در عین حال محکم ترین رابط
بین محمدرضا و مصدق بود.
اطلاع داشتم که ملاقات های
علاء با انگلیسی ها و
آمریکایی ها فقط در رده سفیر
بود و محل ملاقات آنها در
ساختمان وزارت دربار بود.
»
برای اطلاع از نقش علاء در
دوران دولت مصدق و حضور
وی در عرصه تحولات سیاسی
دهه 1330 به کتاب خاطرات
فردوست مراجعه کنید.
منبع: نخست وزیران / ابراهیم
صفایی / ص 257
منبع:
کتاب
آیتالله حاج شیخ جواد فومنی حائری به روایت اسناد ساواک صفحه 227