تاریخ سند: 30 فروردین 1357
موضوع: ناصر مکارم شیرازی
متن سند:
از: 13 /4 ﻫ 1 تاریخ: 30 /1 /2537[1357] 13570130
به: 312 شماره: 601/ ﻫ
موضوع: ناصر مکارم شیرازی
مورخه 29 /1 /37 شخصی به نام ذبیحی از مشهد تلفنهای 23888 و 20131 با مکارم تلفنی تماس و گفت شماره منزل شما را در مهاباد از آقای آزرم گرفتم و پس از دعا و سلام گفت کتابها تمام شده فقط منتظر اجازهنامه مولف هستم. مکارم گفت در این مورد نامهای مینویسم و وسیله دوستان به قم خواهم فرستاد و شما میتوانید از آقای حسینی بگیرید. سپس ذبیحی در مورد کتابی به نام مجموعه مقالاتی برای بانوان صحبت و گفت مدتی است آقای حسینی کتابهایی چاپ نموده که در یکی از آنها مقالهای به این شرح است. ما یک چیز را به دختران و بانوان خوب آموختهایم به طوری که روضهخوان هر وقت اراده کرد میتواند آنها را بگریاند و در این کتاب مقاله دیگری راجع به عالمی نوشته شده که شما میتوانید زنان را خوب بگریانید. آهسته راه بروید و نماز بخوانید و گفته شد در این کتاب آمده است که زنان ما همانند عروسکهای کوکی هستند. مکارم سؤال نمود که این کتاب در چه تاریخی چاپ شده است. ذبیحی گفت به تازگی و قبلاً این کتاب وسیله آقای انصاری چاپ میشد و اکنون حسینی آنها را چاپ میکند و ذبیحی ادامه داد که من در این مورد با آقای آخوندی هم تماس گرفتهام. مکارم گفت آقای حسینی قرار است همین روزها به مهاباد بیاید به هر حال هر وقت شما چنین مقالات و نوشتجاتی دیدید مرا در جریان بگذارید و ادامه داد که حسینی به طور یقین تحت تأثیر نوشتههای آن مومن قرار گرفته و آدمهای کمظرفیت وقتی تحت تأثیر قرار گرفتند تا آخرش میروند. ذبیحی گفت من با حسینی تماس و به او گفتهام چاپخانه متعلق به آقای مکارم است و شما میتوانید کتابهای خوب ایشان را چاپ کنید که مکارم گفت ما اصلاً احتیاجی به این خرد و ریزها نداریم. ذبیحی گفت در مشهد آنقدر به من اعتراض کردهاند و خواستهاند که موضوع را به شما بگویم و ادامه داد حتی قرار بود شخصی در تهران اعلامیه اعتراضآمیزی تهیه کند (گویا بر علیه اصلاح هدف) و ذبیحی ادامه داد چاپ کتابها دیگر به تأخیر نخواهد افتاد زیرا خودم با چاپخانههای تهران در تماس میباشم.
نظریه دوشنبه. مفاد گزارش خبر تأیید میشود. نظریه 13/ ﻫ. نظریه دوشنبه مورد تأیید است.
نظریه چهارشنبه. نظریه 13 /4/ ﻫ مورد تائید است.
نظریه جمعه. نظریه چهارشنبه مورد تأیید میگردد.
منبع:
کتاب
آیتالله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک - کتاب دوم صفحه 537