تاریخ سند: 13 شهریور 1357
همان طور که قبلاً به استحضار رسید روحانی بدون اطلاع این سازمان از زندان مرخص و دکتر طبریپور به محض اطلاع از موضوع و تدارک مستقبلین وی به فرماندار تلفن میکند
متن سند:
شماره: 4666 / 2ﻫ ب تاریخ: 13 /6 /2537[1357]13570613
از: سازمان اطلاعات و امنیت بابل
به: ریاست محترم سازمان اطلاعات و امنیت مازندران
همان طور که قبلاً به استحضار رسید روحانی بدون اطلاع این سازمان از زندان مرخص و دکتر طبریپور به محض اطلاع از موضوع و تدارک مستقبلین وی به فرماندار تلفن میکند و از ایشان تشکر و سپاسگزاری مینماید و اضافه میکند میخواستم اولین کسی باشم که از لطف و محبت شما تشکر بکنم. فرماندار در پاسخ اظهار میدارد این بهترین مژده بود و به دوستان از قول من تبریک بگوئید. متعاقب موضوع شخصی به دکتر طبریپور تلفنی اظهار میدارد که ساعت 8 آقای روحانی تشریف آوردند و جمعیت زیادی آمده بود (دکتر طبریپور میگوید الحمدلله) شخص ناشناس میافزاید که به آقا عرض شد که دکتر طبریپور، آقای قرائتی، آقای کامران و شیخ حجتی قبلاً اینجا بودند و آقای روحانی اظهار تشکر کردند. شخص ناشناس میافزاید که وقتی روحانی به بابل آمد ایشان را آوردیم به بازار و یک دور گرداندیم و گفتیم به کوری چشم دشمن آمدیم تا چهار سوق و بعد به مسجد کاظم بیک رفتیم که سرباز و افسر بودند و بچهها ریختند جلو ماشین که اتومبیل قابل حرکت نبود و شعار و صلوات و یک مقداری اعلامیه هم بالا رفت (دکتر طبریپور میخندد) و بالاخره به زحمت اتومبیل راه افتاد و بچهها دنبالش و مرتباً میگفتند اللهاکبر، اللهاکبر و بالاخره ماشین را با سرعت به چهارشنبه پیش بردیم و رفتیم جلوی سه راه حمزه کلا که اتومبیلهای مستقبلین آنجا ایستاده بودند و از آنجا تا کلهبست یک ساعت بیشتر کشید و در مسیر افراد پیاده، دوچرخه سوار، موتورسوار و ماشین آنقدر مقابل ماشین آقای روحانی ریختند که آقای روحانی از گریه طاقت نیاورد و وقتی ماشین آقای روحانی به سه راهی میانه بازار رسید پیادهها چند بار جلو ماشین روحانی خوابیدند و به زور مردم را بلند کردند و راننده آقای روحانی مرتباً گریه میکرد (دکتر طبریپور میپرسد راننده کجائی بود) مخاطب میگوید بابلی بود. ناشناس اضافه میکند بالاخره روحانی را از اتومبیل پیاده کردیم و آقا را روی منبر قرار دادیم و چند کلمهای صحبت کرد و گفت: آقایان یک زندانی شما میشنوید و یاد موسی ابن جعفر میآئید اما باید دید چیزی است که باید دید، چه اوضاعیست، چه وضعی است، خدا کسی را نصیب نکند. وقتی من میآمدم زندانیان دست حلقه به گردنم کردند و گفتند امشب شب عید است تو میخواهی بروی نزد زن و بچهات، دعائی بکن ما هم بیائیم پیش زن و بچه مان باشیم و خودش هم به گریه افتاد و به حاضرین سفارش و توصیه کرد من از شما میخواهم شعارهائی که میدهید شعارهای اسلامی باشد و ضد اسلامی نباشد (نصر من الله و فتح قریب) بسیار آیه و ذکر خوبی است و بعد از منبر پائین آمد و تا ساعت 12 اتومبیلی بود که از بابل، بابلسر و فریدونکنار به منزل آقا میآمد. دکتر طبریپور سئوال میکند نماز عید فطر را چه کسی میخواند؟ مخاطب اظهار میکند قرار است آقای روحانی در مسجد کاظم بیک بخواند و از آقا مردم خواستند و ایشان هم گفت: من در خدمت شما هستم (طبریپور سئوال میکند ساعت چند؟) مخاطب اظهار میکند ساعت 5 /7 صبح و ساعت 8 ایشان را به بابل میآورند و برایش گاو میکشند و از آنجا با تشریفات ایشان را به مسجد میاورند. (دکتر طبریپور سئوال میکند در مورد من چیزی نگفت؟) مخاطب از قول روحانی اظهار میدارد که چشم مرا بستند و مرا پای تلفن آوردند و گفتند تو با این شماره صحبت بکن، چون یکی از رفقا توصیه کرده که شما با این تلفن صحبت بکنید و مثل این که اوین بوده است. نوار مذاکرات موجود است.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت بابل ـ تقیزاده
3554 982
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، کتاب 06 صفحه 299