صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

در سرمقاله روزنامه اطلاعات1 3 شنبه 18/1/43 مطالبی منتشر شده بود که گرچه از عباس مسعودی2 معلوم‌الحال جز این انتظار نمی‌رود

در سرمقاله روزنامه اطلاعات1 3 شنبه 18/1/43 مطالبی منتشر شده بود که گرچه از عباس مسعودی2 معلوم‌الحال جز این انتظار نمی‌رود


متن سند:

در سرمقاله روزنامه اطلاعات1 3 شنبه 18 /1 /43 مطالبی منتشر شده بود که گرچه از عباس مسعودی2 معلوم‌الحال جز این انتظار نمی‌رود ولی بازهم موجب شگفتی شده و خشم مردم را بیش از پیش علیه دستگاه حاکمه و مزدوران بی‌شرم و قلمفرسایان دروغ‌ساز آنها برانگیخت. اینک لازم است برای روشن شدن افکار عده‌ای از مردم و همچنین کوبیدن قلم و زبان نویسندگان جنایتکار، مختصری از مقاله مزبور درج و سپس تلگراف حضرت آیت ا... المجاهد العظمی خمینی مدظله‌العالی راجع به این سرمقاله ذکر شود.
«آثار اطمینان‌بخش که از حصول حسن تفاهم و نزدیکی بیشتر ما‌بین دولت و طبقات مختلف مردم در آغاز سال جدید به چشم می‌خورد من‌حیث‌المجموع خوشبینی و امیدواری محسوسی نسبت به روزهای آینده در اذهان عامه برانگیخته».
آنگاه در این سرمقاله پس از یادآوری از ششم بهمن ننگین و تهمت ناروا به آراء عمومی پردۀ ادب و شرم را دریده و مقام روحانی را در ردیف کثیف‌ترین افراد اجتماع یعنی روزنامه‌نویسانی چون مسعودی‌ها و فرامرزی‌ها آورده است. بدین‌وسیله میزان لیاقت و معرفت خود را نسبت به مقام شامخ روحانیت روشن‌تر از پیش ساخته است و می‌نویسد: «و چقدر جای خوشوقتی است که جامعه روحانیت نیز اکنون با همه مردم همگام در اجرای برنامه‌های انقلاب شاه و مردم شده است زیرا این انقلاب براساس عالی‌ترین هدف‌های پیشوایان صدر اسلام بنا نهاده شده است و باز هم جای خوشوقتی است که دولت حاضر نیز به این نکته کاملاً متوجه و در موضوع «اتحاد ملی بخاطر برنامه ملی» ساعی است و با حُسن نیت شایان تحسین تاکنون به مقدار قابل ملاحظه‌ای موفق به جلب تفاهم متقابل طبقات مختلف شده است» و در آخر این سرمقاله آبروریز دستگاه و عمال اشاره به نطق حسنعلی منصور3 در بدرقه زائرین بیت ...4 می‌نماید و بعضی از اظهارات حسنعلی منصور را نقل می‌نماید.
قبل از درج تلگراف مزبور باید تذکر داده شود که بزرگترین گواه دروغ بودن این سرمقاله افکار عمومی ملت ایران است و تعجب همه کسانی که این مقاله را خوانده یا از دیگران شنیده‌اند.
مسعودی‌ها و فرامرزی‌ها5 و دیگر نویسندگان مزدور و دروغ‌ساز باید در انتظار سزای جنایات خویش باشند و بدانند که ملت ایران دیر یا زود آنان را به سزای اعمال ننگین و نوشته‌های ننگین‌ترشان خواهد رسانید و برای آخرین بار گفته می‌شود در صورتی که مدیر روزنامه کثیف اطلاعات از این بیشرمی‌ها دست برندارد و این مطالب خلاف حقیقت را تکذیب ننماید مراجع عالیقدر ناچار وظیفه خود را نسبت به این روزنامه کثیف اعلان خواهند فرمود و اینک تلگراف حضرت آیت‌ ا... العظمی خمینی به حضرت آیت ا... العظمی میلانی درج می‌شود.
قم ـ مشهد 269 ـ ک ـ 29 ـ ت ـ 23
حضرت آیت ا... میلانی دامت برکاته
پس از عرض اخلاص مندرجات سرمقاله‌ی اطلاعات سه‌شنبه 18 فروردین منتشر در تهران کذب است امر بفرمائید اکیداً تکذیب نمایند «خمینی»

توضیحات سند:

1. روزنامه اطلاعات به صـاحب‌امـتیازی و مـدیرمسئولی عباس مسعودی در تهران راه‌اندازی و شماره اول آن روز یکشنبه ۱۹ تیرماه ۱۳۰۵ مطابق با 30 ذیحجه 1344 روی یک ورق بزرگ چاپ و مـنتشر شد. این روزنامه از قـدیمی‌ترین روزنـامه‌های کثیرالانتشار ایران است که از بدو انتشار تاکنون بـه استثناء توقیف 43 روزه در ۱۳۲۱ش. بـدون وقفه و تعطیلی منتشر شـده است. موسس و مدیرمسئول این روزنامه یکی از شخصیتهای سیاسی وابسته به رژیم پهلوی بود، کـه در دورۀ رضـاخان ۶ دوره (از دوره ۱۰ تـا ۱۵) نـماینده تهران در مـجلس شورای مـلی بود و پس از آن در دوران سلطنت محمدرضا شاه نیز 6 دوره نماینده مجلس سنا شد و در زمـان مرگ در ۱۳۵۳ ش علاوه بر مدیرمسئولی روزنامه اطلاعات، سناتور نیز بـود. او مدت‌هـا نایب‌رئیس مجلس سنا بود. وی مدیر مجله عربی الاخاء ارگان بـاشگاه فراماسونری لاینز ایران بود. پس از مرگ او اداره روزنامه اطلاعات به پسرش فرهاد مسعودی که او نیز سناتور بود واگذار شد و در زمان مدیرمسـئولی او که مقاله توهین‌آمیز این روزنامه روز ۱۷ دی ۱۳۵۶ چاپ شد.
2. عباس مسعودى، فرزند حاج محمدعلى در سال 1280 ﻫ ش در تهران به دنیا آمد. پس از خاتمه‌ی تحصیلات مقدماتى و متوسطه در تهران، چون قادر به ادامه تحصیل نبود و از جهت زندگى و معاش در زحمت بود، ابتدا به شغل حروفچینى و کارگر ساده‌ی مطبعه در مطابع تهران روی آورد و پس از 4 سال به تدریج مصحح روزنامه‌ی «اقدام» و «شفق» و خبرنگار روزنامه‌هاى «ایران» و «کوشش» شد. در سال 1300 ش ابتدا مرکز کوچکى در تهران دایر کرد که فقط یک اتاق داشت و مرکز اطلاعات نامیده مى‌شد و اخبار خبرگزاری‌هاى «رویتر» و «هاواس» را از دوایر مطبوعاتى این دو سفارتخانه مى‌گرفت و با دادن مبلغ مختصرى اجازه‌ی ترجمه و نشر آن را در تهران گرفت.
مسعودى در تیرماه 1304 امتیاز روزنامه‌ی اطلاعات و در واقع امتیاز روزنامه‌ای را که متعلق به فردى به نام على اکبر سلیمى بود با نیرنگ و فشار پلیس وقت اخذ کرد. بعدها اطلاعات داراى مؤسسات فنى و نشریات دیگرى مانند : اطلاعات کودکان، مجله اطلاعات هفتگى، مجله اطلاعات ماهانه، مجله بانوان، جوانان، تهران ژورنال و اطلاعات هوایى شد.
مشاغل دولتى مسعودى از سال 1314 شروع شد و در آن حال به وکالت دوره‌ی دهم مجلس شوراى ملى از حوزه‌ی انتخابیه‌ی تهران رسید و تا پایان دوره‌ی پانزدهم، شش دوره متوالى همچنان وکیل بود. او در سال 1328 به سمت سناتورى تهران انتخاب شد و تا سال 1351 در این سمت باقى ماند. وى به زبان انگلیسى و فرانسه آشنا بود. ساواک در سند بیوگرافى او آورده است: «او فردى متخصص در فن، اهل زدوبند، خوش مشرب، محافظه‌کار، حقه‌باز، هنرهاى هزار رنگ، جاسوس صفت، علاقه‌مند به افزایش ثروت، غیرقابل اعتماد و مورد تنفر عامه مردم مى‌باشد.»
نامبرده با تمام حوادث بعد از دهه‌ی 20 سازش داشته، نوکر رضاشاه بود و با مخالفین او نیز نزدیک بود. در سال 1320 پس از حادثه‌ی سوم شهریور سلسله مقالاتى علیه رضاشاه نوشت. در سال 1321 در ماجراى 17 آذر علیه قوام‌السلطنه شرکت کرد و پس از 17 سال براى اولین بار روزنامه‌ی او توقیف شد و به زندان افتاد. از اواسط سال 1330 روزنامه‌ی او طرفدار مصدق شد و در 25 مرداد سال 1332، شدیدترین حملات علیه شاه و حکومت را انجام داد. با حزب توده، حزب اراده ملى و هر سیاست و گروهى نزدیک بود و سازش مى‌کرد. بعد از وارد شدن به امور روزنامه نگارى به سیاست انگلستان نزدیک شد و به عامیون نزدیک شد و ترقی کرد. مسعودى عضو جمعیت فراماسونرى لژ ایران و از افراد مؤثر در تشکیل کلوپ روتارى و عضو کلوپ تهران بود. بنیانگذار و مدیر مؤسسه‌ی اطلاعات سرانجام در سن 73 سالگى در سال 1353 در دفتر کار خود درگذشت.
ر.ک: رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، مسعودی‌ها، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1392
3. حسنعلى منصور، فرزند رجبعلى (منصورالملک) در سال 1302 ﻫ ش در تهران متولد شد. پدرش از اعضاى اولیه لژ بیدارى ایرانیان بود که در دوران رضاشاه سالیان مدید مشاغل حساسى را عهده‌دار بود و در آخرین ماه هاى سلطنت او به صدارت رسید و در دوران محمدرضا شاه پهلوى نیز مجدداً در رأس دولت قرار گرفت. حسنعلی منصور، پس از گذراندن تحصیلات ابتدایى و متوسطه در مدرسه فیروز بهرام تهران، تحصیلات خود را در رشته حقوق و علوم سیاسى و اقتصاد در فرانسه به پایان برد. او به جرم قاچاق مواد مخدر تحت تعقیب پلیس فرانسه قرار گرفت و موضوع در مطبوعات ایران منعکس گردید. خدمات دولتى را با اندیکاتورنویسى در وزارت خارجه آغاز و سپس در اکثر ادارات سیاسى وزارتخانه مشغول کار شد. در سال 1329 به ریاست کل دفتر نخست‌وزیرى و پس از آن در سال 1336 در زمان حکومت اقبال به سمت قائم‌مقام دبیرکل شوراى عالى اقتصاد منصوب گردید. وى در سال 1337 به معاونت نخست‌وزیر و دبیرکلى شوراى عالى اقتصاد رسید. ساواک در تاریخ 19 /4 /1337 بیوگرافى او را چنین ثبت کرده است : «... لیاقت و شایستگى ندارد، حتى به علت ترقى بى‌جهتى که نموده (به علت نفوذ پدرش و اینکه دکتر اقبال به پدر او مدیون بود، او را به این سمت منصوب کرد) مورد تنفر قاطبه جوانان قرار گرفت.» در سال 1338 مدتى وزیر کار و سپس وزیر بازرگانى شد. او در سال 1340 «کانون مترقى» را تشکیل داد و خود ریاست آن را بر عهده گرفت. در سال 1341 به سمت مدیرعامل شرکت بیمه منصوب گردید و در سال 1342 در رأس یک گروه 42 نفرى از اعضاى کانون مترقى به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد. وى در همان سال «حزب ایران نوین» را تأسیس کرد. در تاریخ 17 اسفند 1342 به دستور شاه به نخست‌وزیرى ایران منصوب شد. منصور از مهره‌هایى بود که توسط انگلیسى‌ها به آمریکا معرفى گردید و بنابراین حمایت هر دو قدرت را پشت سر داشت و در واقع روى کار آمدن او توسط «جانسون» رئیس جمهور وقت آمریکا و سازمان «سیا» صورت گرفت. او در دوره نخست‌وزیرى خود اقدام به تصویب لایحه کاپیتولاسیون در اعطاى مصونیت به مستشاران آمریکایى نمود و در پى اعتراض شدید و سخنان کوبنده حضرت امام خمینى (ره) در تشریح کاپیتولاسیون، در آبان سال 1343 مبادرت به تبعید ایشان به ترکیه کرد. بر اساس گزارش‌های ساواک، وى از اعضاى «لژ پهلوى» و «باشگاه بین‌المللى لاینز» بود. سرانجام حسنعلى منصور در اول بهمن ماه 1343 در جلوى مجلس شوراى ملى به ضرب گلوله محمد بخارایى عضو هیأت مؤتلفه اسلامى ترور شد و در پنجم بهمن همان سال در بیمارستان درگذشت.
ر.ک: کابینه‌ی منصور به روایت اسناد ساواک، 3 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی
4. نقطه‌چین در متن سند آمده است.
5. عبدالرحمن فرامرزی، فرزند عبدالواحد در سال 1280 ﻫ ش متولد شد. وی از مردم جنوب ایران و به «فرامرزان» منطقه‌ای میان لارستان و بندر لنگه است، منسوب بود. فرامرزی از 1315 تا 1318 معاون اداره‌ی راهنمای نامه نگاری در شهربانی بود که سانسور مطبوعات را همراه با علی دشتی برعهده داشت و از 1318 تا شهریور 1320 رئیس آن اداره بود. پس از شهریور 1320 که مطبوعات آزاد شدند، او هفتهنامه‌ی «آینده ایران» را منتشر ساخت، ولی پس از چند ماه تعطیل شد، سپس هفته نامه‌ی «بهرام» را منتشر کرد که آن هم بیش از چند ماه نپایید. فرامرزی در آغاز سال 1321 امتیاز روزنامه‌ی «کیهان» را گرفت. در این دوران مصطفی مصباحزاده، رئیس تبلیغات، مدیر و سردبیر کیهان بود. کیهان پس از رویداد خشونتبار هفدهم آذر 1321 (به بهانه‌ی کمبود نان در زمان نخست وزیری قوام السلطنه) به همراه دیگر مطبوعات توقیف شد و در انتشار مجدد، امتیاز کیهان را مصباحزاده گرفت. فرامرزی در دورههای 15، 16، 17، 18 و 20 نماینده‌ی مجلس بود و از آن پس جواز وکالت دادگستری گرفت. فرامرزی از سال 1346 بر اثر کسالت در کار کیهان چندان دخالت نداشت و نام او بهعنوان سردبیر در صفحه‌ی اول یا دیگر صفحات کیهان دیده نمیشد، ولی رابطه او با کیهان هرگز قطع نشد. به گفته‌ی خودش تمام هزینه‌ی زندگی و نیازهای مالی او از سوی موسسه‌ی کیهان تامین می‌شد و سرانجام در 24 مرداد 1351 درگذشت. فرامرزی در مواضع سیاسی ـ اجتماعی مدافع منافع انگلیسها بود.


منبع:

کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان گلستان- کتاب1 صفحه 19

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.