تاریخ سند: 2 بهمن 1346
درباره: خودکشی تختی
متن سند:
از: اداره کل سوم [شماره]: 80040 /312
به: ریاست ساواک تهران
برابر گزارش خبری شماره 31119 /20 ﻫ 3 ـ 26 /10 /46 بخش 3 آن ساواک شیخ نجات در یک صحبت خصوصی اظهار داشته چندی قبل هنگامی که همسرم به مجلس ترحیم غلامرضا تختی رفته بود همسر تختی در حالی که گریه میکرد گفته بود که چندی قبل تختی گفت به من پیشنهاد شده که یا از عقیده خود دست بردارم یا مرا از بین خواهند برد.
شیخ نجات اضافه نموده تختی به دستور شاهپور غلامرضا1 کشته شده.
علیهذا خواهشمند است دستور فرمایید به نحو غیرمحسوس پیرامون اظهارات نامبردگان تحقیق و نتیجه را با هرگونه اطلاعات بیشتری که روشنکننده وضع شیخ نجات باشد به انضمام مشخصات کامل و در صورت امکان یک قطعه عکس مشارالیه به این اداره کل اعلام و ارسال نمایند.
مدیرکل اداره سوم.
مقدم
از طرف
2 /11 /46
کارمند بررسی ـ نوریزاده
رئیس بخش 312 ـ عطارپور 1 /11 /46
رئیس اداره یکم عملیات و بررسی.
ثابتی
پس از صدور مذاکره شود
توضیحات سند:
1.
غلامرضا پهلوی: فرزند رضاشاه از ازدواج او با ملکه توران است.
غلامرضا روز دوشنبه 25 اردیبهشت ماه سال 1302 خورشیدی در تهران متولد شد.
مادر او ملکه توران، دختر مجدالسلطنه و نوۀ مجدالدوله امیرسلیمانی از نجبای خانوادۀ قاجار بود، غلامرضا پهلوی، دوران دبستان نظام را در تهران گذراند و سپس برای ادامۀ تحصیل به سوئیس رفت و در کالج همان شهر که محمدرضا در آن تحصیل کرده بود به ادامۀ تحصیل سرگرم شد.
او شاگرد متوسط و یا بهتر بگوییم کمتر از متوسطی بود و اولیای کالج از او همواره شکایت داشتند.
پس از مراجعت از سوئیس به دبیرستان نظام رفت و سرگرم تحصیلات نظامی شد.
همچنین یک سال در دانشکدۀ افسری پرنستون (prinston) تحصیل کرد و مدتی را هم در مدرسۀ آمریکایی بیروت و نیز در کالیفرنیا گذراند.
دورههای تکمیلی تانک و زرهی را در دانشکدۀ فورت ناکس طی کرد و با درجۀ سرتیپی به ریاست عالیۀ بازرسی ویژۀ ستاد فرماندهی عالی که بیشتر جنبۀ تشریفاتی داشت برگزیده شد.
علاوه بر این، غلامرضا آجودان ویژۀ شاه، رئیس کمیتۀ المپیک و معاون ریاست افتخاری جامعۀ اسبسواری ایران بود.
سپس به درجۀ سرلشکری رسید و همواره به عنوان یک مقام رسمی نظامی به شمار میرفت و در ضیافتهای خارجی و داخلی به جای شاه حاضر میشد.
اهم مشاغل وی عبارت بودند از: «ریاست کمیتۀ المپیک، ریاست باشگاه سوارکاران، آجودان ویژۀ شاه، ریاست عالی بازرسی ویژۀ ستاد فرماندهی عالی، عضو شورای نیابت سلطنت» در سال 1326 با هما اعلم، دختر دکتر امیراعلم پزشک مخصوص رضاشاه، ازدواج کرد.
ازدواج دوم او با منیژه جهانبانی دختر سرلشکر منصور جهانبانی بود.
غلامرضا انحصار سیمان کشور را در دست داشت و اجازه نمیداد کس دیگری اجازۀ تأسیس کارخانۀ سیمان را بگیرد و در نتیجه مملکت دچار کمبود سیمان بود.
وی همراه با زن و فرزندانش، منیژه و مریم و آذردخت پهلوی از صاحبان مؤسسات کشاورزی و اراضی زراعتی بود: شرکت سهامی کشاورزی پارس شهر، شرکت سهامی کشاورزی شهر، شرکت کشت و صنعت گمیشان (برای اراضی جنگل شمال)، سازمان شاهپور در گرگان و دشت، واحد زراعتی مینودشت، اراضی زیر سد داریوش در فارس، اراضی وسیع زیر کشت گل محمدی (برای عطر و اسانس در فاصلۀ بین کاشان و قمصر)، تاکستانهای حاصلخیز رضاییه (برای انگور و شرابسازی) با همکاری سرمایههای فرانسوی، همکاری از طریق شرکت ث.
ث.
ث با انحصار بزرگ آمریکایی جان دیز، یکی از چهار انحصار بزرگ آمریکا در رشتۀ ماشینآلات کشاورزی و تراکتور.
آنها همچنین در شرکتهای ذیل سهامدار بودند: شرکت ریسندگی و بافندگی کرج، شرکت کارخانۀ نورد و پروفیل ساوه، شرکت سهامی ساختمانی تمیشان و شرکت اینداستریال هومز اینترناشنال، کشت و صنعت تمیشان، کشت و صنعت دشت اجی، شرکت کشاورزی عمرانی سبز دشت، شرکت تولیدی سیک، شرکت بازرگانی بی.
اند.
اف.
همچنین غلامرضا از سهامداران شرکت خدمات سرمایهگذاری ماوراءبحار بود.
این شرکت آمریکایی با نام اختصاری I.
O.
S فعالیتهایی همچون عملیات کشف نفت و گاز طبیعی و خرید و فروش زمین در شمال کانادا، فعالیت در زمینۀ معادن سنگ الماس و تیتانیوم در آفریقای جنوبی، اورانیوم در ایالات متحده، سولفور در مناطق شمالی کانادا و فعالیتهای متعدد در سرمایهگذاری امانی و ...
انجام میداد.
شاپور غلامرضا در خانوادۀ پهلوی به خست معروف بود.
حمایت او از اشرف هم نه از این بابت بود که آنها خواهر و برادر ناتنی بودند، بلکه بیشتر از آن جهت بود که با هم شریک تجاری بودند! و یکی از منابع درآمد او قاچاق مواد مخدر بود.
وی همیشه از فرط استعمال تریاک چشمانش قرمز بود و لباسش بوی تریاک میداد!
فریده دیبا مادر فرح در این باره میگوید: «تا زمانی که کشت تریاک در ایران قانونی بود همۀ برادران و خواهران شاه همچون کشاورزان عادی به کاشت این گیاه افیونی سرگرم بودند.
من زیاد از جزییات کار آنها آگاه نبودم تا این که ماجرای اعدام «دایی قاسم همدانی» پیش آمد.
موقعی که «دایی قاسم» قاچاقچی کلان مواد مخدر ایران در دژ مستحکم خود در شهر همدان دستگیر و به تهران انتقال داده شد، من از فرح سؤال کردم که چطور تا این تاریخ پلیس و نیروهای امنیتی ایران از وجود این دژ مستحکم که در وسط شهر همدان است بیاطلاع بودهاند؟ «دایی قاسم» برای خود قلعهای نفوذناپذیر در وسط شهر همدان داشت که در برابر هجوم تانک هم مقاوم بود!
دخترم فرح ضمن تأکید براین نکته که بهتر است دیگر اسم «دایی قاسم» را بر زبان نیاورم چون اطلاعات دقیقتری داشت به من گفت: «آقای دایی قاسم همدانی یک فروشندۀ عمده بوده و در همۀ این سالها تریاکهای متعلق به غلامرضا پهلوی و اشرف را در جهان توزیع میکرده است! غلامرضا، محمودرضا و اشرف هم قبل و هم بعد از ممنوعیت کشت تریاک در ایران دارای صدها هکتار زمینهای مزروعی بودند که فقط در آنها خشخاش کشت میشد.
»
درآمد هنگفت غلامرضا و شریکش اشرف تنها از کشت خشخاش به دست نمیآمد.
آنها با همکاری فرمانده کل ژاندارمری کشور تریاکهای مکشوفه از قاچاقچیان در مبادی مرزی را هم صاحب میشدند!
ارتشبد غلامعلی اویسی ـ فرمانده کل ژاندارمری ـ در تجارت تریاک با غلامرضا پهلوی مشارکت و همکاری نزدیک داشت و هر چه تریاک در مرزهای کشور کشف میشد به انبار مخصوص اویسی منتقل میشد و در این انبار کارگران افغانی اویسی تریاکها را مالیده و عمل میآوردند!
اویسی این تریاکها را تحویل غلامرضا و شریکش اشرف می داد و هموزن تریاکهای کشف شده، شیرۀ خرما و مواد رنگی ترکیب شده با آرد و امثالهم را در کیسه میکرد و تحویل بازرسان (بازرسانی که توسط خود او تعیین شده بودند!) میداد تا معدوم کنند...
»
مادر فرح پهلوی در صفحه 506 خاطرات خود در مورد خست و دنائت نفس غلامرضا مینویسد:
«پس از مرگ تاجالملوک (مادر محمدرضا پهلوی) جنازه او روی زمین ماند و هیچ کدام از بازماندگان خانواده پهلوی حاضر نشدند مراسمی برای خاکسپاری او برگزار و هزینه کفن و دفن او را بپردازند.
نهایتاً فرح که در پاریس زندگی میکرد 5 هزار دلار برای غلامرضا پهلوی که در امریکا بود فرستاد تا ملکه تاجالملوک را دفن کند.
غلامرضا این 5 هزار دلار را به جیب زد و خرج خاکسپاری تاجالملوک نکرد و جنازه به عنوان بیبضاعت توسط شهرداری نیویورک به خاک سپرده شد.
دکتر لاجوردی که در مراسم خاکسپاری حضور داشته است میگوید تاجالملوک به عنوان بیخانمان (Home Less) بدون هیچگونه تشریفات و یا کفن و یا تابوت همراه با تعدادی از الکلیها و معتادانی که طی آن هفته درگذشته بودند در یک گور جمعی به خاک سپرده شد.
»
موقعی که ملکه مادر در بیمارستان نیویورک بستری بود بر سر جواهرات او بین شمس و اشرف از یک سو و غلامرضا از سوی دیگر درگیری و دعوا پیش آمد و معلوم شد شمس به اندازه 15 میلیون دلار جواهرات ملکه مادر را ربوده است.
اشرف در این میان راهحل پیشنهاد کرد و قرار شد جواهرات را به شهرام بدهند تا او بفروشد و پول را بین فرزندان ملکه مادر به نسبت تقسیم کند!
شعبان جعفری در کتاب خاطراتش میگوید: «غلامرضا پهلوی در لوسآنجلس زندگی انگلی سابق خود را ادامه میدهد و مرتباً به ایرانیان پول و پلهدار آنجا آویزان است تا مشروب مجانی بخورد و تریاک مجانی بکشد!»
در حال حاضر غلامرضا پهلوی در محلۀ میلیاردهای معروف آمریکا (بورلی هیلز ـ کالیفرنیا، لوسآنجلس) در ویلای مجللی بر بالای تپهای مشرف به هالیوود زندگی اشرافی و شاهانهای دارد.
او مالک امپراطوری بزرگی از شرکتها و مؤسسات پولساز در آمریکا و اقصی نقاط جهان است که ادارۀ آنها را بهمن، فرزند ارشدش، به عهده دارد.
غلامرضا پهلوی همچون گذشته از فعالیتهای سیاسی به دور است و به عشق مورد علاقهاش که همانا جمعآوری پول میباشد اشتغال دارد...
(مفاسد خاندان پهلوی، شهلا بختیاری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، آذر سال 1384 و برادران شاه، احمد پیرانی، نشر بهآفرین، چاپ اول، سال 1382)
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد جامع بازار تهران به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 64