صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

اداره دادرسی ارتش

تاریخ سند: 28 مهر 1332


اداره دادرسی ارتش


متن سند:

«نظر باین که جرائم انتسابی به افراد و افسران ارتش در وقایع تیر ماه 1331 از حیث قتل و جرح و ضرب مصادف با موقعی است که حکومت نظامی در تهران برقرار و جرائم انتسابی ارتباط با تکالیف و وظائف نظامی افراد و افسران ارتش داشته و حکم مقرر در ماده 9 لایحه قانونی مصوب مرداد ماه 1331 نیز شامل مورد و موید این نظریه می باشد و چون بنا به حکایت پرونده از لحاظ استقرار فرماندار نظامی و مقابله قوای انتظامی با اهالی تهران در حدود تکالیف و وظائف نظامی افراد و افسران ارتش و پلیس سمت وقوع یافته بنا بر جهات مذکور با توجه به ماده 191 آئین دادرسی کیفری رسیدگی به جرائمی که در سی ام تیر ماه 1331 واقع شده است به اکثریت آراء از حدود اختیارات قانونی بازپرس تهران خارج و صلاحیت بازپرس دادرسی ارتش تائید می شود شعبه هشتم دیوانعالی کشور» پس از صدور رای شعبه 8 دیوان کشور شعبه 3 بازپرسی دادستان ارتش به رسیدگی ادامه داده و از مأمورین انتظامی و غیرنظامیان متهم تحقیقات بعمل می آورد که در بین متهمین سرهنگ دوم شهربانی عباس قربانی و ستوان یکم شهربانی میرکمال الدین فاطمی به موجب قرار صادره از طرف بازپرس دادسرای موقت نظامی که بعد مورد تایید دادگاه واقع شده است از تاریخ 9 /5 /31 بازداشت بوده و آقایان ناصرقلی فرهادپور1 و بیوک صابر2 و عباس شاهنده3 با سپردن کفیل آزاد بوده اند و مقامات انتظامی بشرح زیر : 1ـ ریاست وقت ستاد ارتش (تیمسار سرلشگر عباس گرزن) 2ـ فرماندار نظامی وقت (تیمسار سرلشگر مهدیقلی علوی مقدم) 3ـ ریاست وقت شهربانی کل کشور (تیمسار سرلشگر صادق کوپال4) 4ـ فرماندهی وقت ژاندارمری کل کشور (تیمسار سرلشگر احمد وثوق) با سایر افسران و درجه داران و افراد از مأمورین انتظامی در مظان اتهام بوده اند.
پرونده متشکله در شعبه 3 بازپرسی دادستانی ارتش که ریاست آن بعهده سرکار سرهنگ دوم فضل اللهی بوده پس از تغییر سازمان اداره دادرسی ارتش و تغییر شغل افسر نامبرده به اینجانب (سرهنگ ستاد نجد سمیعی) محول شده که اینک با توجه به محتویات پرونده و تحقیقات معموله بشرح زیر اظهار عقیده می نماید.
ثابت و مسلم است که در روز سی ام تیر ماه 1331 عناصر آشوب گر و ناراحت و ماجراجویانی که در کلیه نقاط شهر تهران با تشکیل دستجات قابل توجه و یا به طور تفرقه پراکنده بوده اند مجهز به سلاح های سرد و بعضا گرم بوده و با در دست داشتن چوب و سنگ و آجر با نعره و آشوب علنا بر ضد مقام سلطنت شعار می داده و تظاهرات دامنه داری می نموده اند و به منظور رسیدن به مقصود و مقصد خود که به هم زدن امنیت و آسایش عمومی و تحریک به اغتشاش و ایجاب رعب و وحشت و هراس و هرج و مرج بوده است در برابر مأمورین انتظامی که وظیفه آنان حفظ انتظامات بوده است مقاومت شدیدی نموده که در اثر تعرض آنان عده ای از مأمورین انتظامی مجروح (برگهای 20 و 21 پرونده کلاسه) و دو نفر از مأمورین مقتول می شوند (برگ 6 پرونده کلاسه 19) با این وضعیت و با توجه به اینکه روز سی ام تیر ماه 1331 حکومت نظامی برقرار بوده مأمورین بر حسب وظیفه ملزم به مداخله و برقراری نظم و دفاع از شخص خود بوده اند و هرگاه در این میان مأمورین انتظامی مبادرت به استعمال اسلحه نموده باشند عمل آنان نه تنها جرم نبوده بلکه در غیر این صورت عمل آنها مستوجب تعقیب و مجازات بوده است.
این نکته شایان توجه است که در روز سی ام تیر ماه 1331 چون در اثر صدور اعلامیه از طرف زعماء وقت و نمایندگان مجلس شورای ملی تعطیل عمومی اعلام شده بود (که اجتماع مردم نیز براثر تصمیم قبلی عده ای از نمایندگان مجلس شورای ملی بوده است) مأمورین انتظامی بهیچوجه در صدد تفرقه مردم بر نیامده اند زیرا چنانچه مأمورین با دریافت دستور خاص قصد تفرقه مردم را اعم از مردمی که بدون سوء نیت اجتماع نموده یا ماجراجویان را داشتند و مبادرت به تیراندازی می نمودند تنها با بستن رگبار مسلسل تعداد مقتولین و مجروحین از صدها نفر تجاوز می کرد و در روز سی ام تیر ماه هزاران نفر مقتول و مجروح می شدند و حال آنکه عده معدودی که مقتول و مجروح شده اند کسانی بوده اند که در گوشه و کنار و نقاط مختلف شهر مقتول و مجروح گردیده که قتل و جرح وارده در مورد پاره ای از آنان با وسائلی بوده است که مأمورین فاقد آن بوده اند (ساچمه ـ چوب و سلاحهای سرد) که این جریان خود موید عدم دستور تفرقه مردم با اجراء تیراندازی از طرف مقامات عالی انتظامی است.
در روز سی ام تیرماه 1331 ماجراجویانی وجود داشته اند که نعش دروغی درست کرده آن را به روی دست بلند کرده در معبر عمومی گردش داده (برگ 32 پرونده کلاسه 1) به منظور اینکه مردم را بر ضد مأمورین انتظامی تحریک نمایند و از طرف دیگر مأمورین را مجروح و مضروب و مقتول نموده که در چنین اوضاع و احوالی بنظر می رسد هر گاه مأموری به منظور دفاع از نفس یا حفظ اسلحه مبادرت به استعمال اسلحه نموده باشد قانونا نمی توان او را تعقیب نمود برقرار کردن سلاح سنگین در مواضع مختلف ـ وجود تانک و گردش آن در خیابانها و معابر عملی نبوده است که بتوان آن را جرم دانست و امر را تعقیب نمود زیرا به نحوی که در فوق بیان شد هر گاه سلاحهای مذکور با وصول امریه مبادرت به تیراندازی می کردند هزاران نفر مقتول و مجروح می شدند.
بنا به مراتب مشروحه و سایر اوضاع و احوال قضیه هیچیک از مقامات و مأمورین انتظامی بشرح اسامی مذکور بالا و سایر افسران و درجه داران و افراد ارتش و شهربانی و ژاندارمری و غیر نظامیانی که در مظان تهمت همکاری با مأمورین انتظامی قرار گرفته اند قابل تعقیب تشخیص داده نمی شوند.
در خاتمه آقای احمد قوام تحت تعقیب دیوان عالی کشور می باشد.
رئیس شعبه 3 بازپرسی ـ سرهنگ ستاد نجد سمیعی با نظریه بالا که مبنی بر غیرقابل تعقیب بودن موضوع است موافق می باشد قطعیت نظریه صادره به مبادی مربوطه اعلام گردد.
دادستان ارتش ـ سرتیپ آزموده 28 /7 /32 رونوشت برابر با اصل است.

توضیحات سند:

1ـ ناصرقلی فرهادپور فرزند علی امجدالسلطنه در سال 1300 ه ش در تهران متولد شد.
وی پس از دریافت دیپلم، لیسانس روزنامه نگاری گرفت.
نامبرده از سال 1331 خدمت مطبوعاتی را آغاز کرد و نویسنده نشریات حزب مردم و نماینده مجلس شورای ملی بود و در طی فعالیت مطبوعاتی مدت هفت سال به عنوان صاحب امتیاز و مدیر روزنامه «آسیای دموکرات» را بر عهده داشت.
ناصرقلی فرهادپور که از اعضای تشکیلات فراماسونری بود، از طرف محمدرضا پهلوی نشان تاجگذاری دریافت کرد.
2ـ بیوک صابر، در سال 1299 در زنجان متولد شد.
قبل از شهریور 1320 شغل زغال فروشی داشت و کم کم وارد جریانات سیاسی می شود.
در زمان رزم آراء امتیاز روزنامه سیاسی را دریافت می کند که بودجه اداره این روزنامه از طرف دولت تأمین می گردیده است.
در انتخابات دوره هجدهم مجلس شورای ملی از حوزه خلخال کاندید می شود و با استفاده از چاقوکشان و تهدید و ارعاب رقیبان خود را کنار می زند و اعتبارنامه از فرمانداری دریافت می کند.
ولی در یک زد و بند با وساطت سپهبد زاهدی با دریافت یکصد هزار تومان از مهندس والا به نفع وی از صحنه کنار می رود.
و در سال 1331 به همراه عباس شاهنده با جمع کردن عده ای از افراد گروهی به نام سوسیال دمکرات را تشکیل داد.
در جریان کودتای 28 مرداد با افرادی مثل جمال امامی، باتمانقلیچ، سپهبد زاهدی و اردشیر زاهدی همکاری نزدیک داشت و گروه فدائیان شاه را تشکیل داد و پس از کودتا به دریافت نشان رستاخیز نائل شد.
صابر با کمک افرادی مانند سید مهدی میراشرافی و سرتیپ همایونفر در برپا کردن مراکز فساد و قمارخانه نقش مؤثری داشته است.
وی همچنین با کمک نورالدین و جمال امامی اقدام به تصاحب زمینهای شما ل شرق تهران نمود.
وی در سال 1342 به علت تصرف عدوانی زمین به 2 سال زندان محکوم ولی با وساطت آزاد می شود.
صابر با رکن 2 ارتش و ضد اطلاعات همکاری نزدیک داشته است.
او به هنگام پیروزی انقلاب اسلامی به خارج از کشور فرار می کند.
اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی 3ـ عباس شاهنده در سال 1292 ه ش در تهران بدنیا آمد.
پدرش ظاهرا از هواداران مشروطیت بود و صفاءالسلطان نام داشت.
تحصیلات ابتدائی را در دبستان خاقانی و متوسطه را دبیرستان شرف در تهران گذراند و پس از آن به دانشسرا رفت و بعد از اتمام دوره مربوطه و گرفتن دیپلم به عنوان آموزگار در خدمت وزارت معارف قرار گرفت و به تدریس در دبیرستانهای تهران مشغول گردید.
شاهنده از نخستین روزی که به استخدام دولت درآمد در اندیشه نزدیکی به محافل قدرت و دستیابی به شغل و منصب مهم دولتی بود.
از این رو زمانی که وزارت معارف رضاخان به اشاره و تقلید از انگلستان تشکیلات پیشاهنگی را سازمان داد، شاهنده به تکاپو برخاست و با سازماندهی اولین جوخه ها و گروههای پیشاهنگی شروع به خودنمائی کرد.
خدمات او در این عرصه آنقدر مورد توجه قرار گرفت که وزیر معارف وقت نامبرده را به عنوان اولین رئیس پیشاهنگی تهران منصوب نمود.
شاهنده در سالهای اولیه پس از شهریور 1320 ظاهرا جانب مردم را گرفت و خود را طرفدار آزادی و حقوق انسانی جا زد و برای بهره برداری از این وضعیت جدید به فعالیت مطبوعاتی رو کرد و روزنامه فرمان را با حمایت سرویس های اطلاعاتی انگلیس انتشار داد.
اولین شماره فرمان در روز 15 خرداد 1322 روانه پیشخوان روزنامه فروشیها شد.
با تشکیل حزب توده و نفوذ روزافزون این حزب و گسترش آن در شهرها و مناطق کارگری عباس شاهنده که سودای نزدیکی به مرکز قدرت را در سر داشت و روسیه را حاکم درجه یک سیاست ایران می دانست جانب حزب توده را گرفت و روزنامه فرمان را کاملاً در اختیار جریان کمونیستی ایران گذاشت.
ولیکن این حمایت از حزب توده مدت زیادی طول نکشید و درست زمانی که قوام السلطنه بر مسند وزارت تکیه زد دست از پشتیبانی حزب توده برداشت و این تغییر خط مشی را در 24 دی ماه 1324 علنی کرد و به صف حامیان قوام و محمدرضا پهلوی پیوست.
زمانی که حزب دمکرات تشکیل شد عباس شاهنده سردستگی اراذل و اوباش هوادار قوام را بر عهده داشت و گروهی را بنام گارد احترام و تشریفات حزب دمکرات بوجود آورد.
به هر حال پس از جدائی شاهنده از حزب توده، قوام السلطنه او را مورد عنایت و توجه قرار داد و در اسفند 1324 طی فرمانی ویژه وی را از وزارت فرهنگ به نخست وزیری منتقل و مامور سازماندهی اتحادیه سندیکاهای کارگری ایران کرد و او با بهره گیری از این مقام در آذرماه 1325 نام روزنامه فرمان را به فرمان کارگران تغییر داد.
پس از ختم غائله آذربایجان و کردستان، شاهنده از نخست وزیری به تشکیلات شهرداری تهران انتقال یافت و در سال 1326 به سمت مدیر کل خواربار شهر تهران منصوب گردید.
شاهنده پس از برکناری از مقام مدیریت خواربار شهر تهران به مقام مدیریت کل بازرسی شهرداری رسید و در زمان نخست وزیری حاجیعلی رزم آرا با حفظ سمت به مقام معاونت شهرداری تهران نیز دست یافت.
وی مدعی بود که در جریان کودتای 28 مرداد 1332 جزء اولین کسانی بوده است که به همراه سرهنگ پهلوان، مهدی میراشرافی و احمد فرامرزی و گروهی از اراذل و اوباش نظیر شعبان بی مخ و هفت کچلان به فرستنده رادیو تهران حمله کرده و پس از تصرف آن سقوط حکومت دکتر مصدق را اعلام داشته است.
او در اکثر سفرهای خارجی محمدرضا پهلوی و همسرش ثریا و مسافرتهای حسین علاء و منوچهر اقبال به عنوان عضو ثابت و اکثرا به عنوان رئیس هیأت مطبوعاتی به همراه آنان بود.
یکی از مهمترین سفرهای شاهنده سفر به کشور عراق در آبان 1334 به منظور شرکت در کنفرانس بغداد بود.
این کنفرانس منتج به امضای پیمان بغداد میان کشورهای ایران و عراق و ترکیه و پاکستان و انگلستان گردید.
سمت شاهنده در این کنفرانس ریاست هیأت مطبوعاتی همراه حسین علاء نخست وزیر وقت بود.
او پیمان بغداد را متمم کودتای 28 مرداد 1332 معرفی کرد.
وی هم چنین در شهریور 1335 سفری به اسرائیل داشت و در سفرنامه خود اهمیت اسرائیل برای توازن روابط سیاسی ایران و اعراب را بر شمرده است.
شاهنده که همیشه سودای نمایندگی در سر داشت پس از برکناری اقبال و روی کار آمدن شریف امامی سعی کرد تا خود را کاندیدای بیجار نماید ولی موفق نشد.
در سال 1342 وقتی محمدرضا پهلوی در جریان مراسم سلام نوروزی از طولانی بودن صف روزنامه نگاران گله کرد، جهانگیر تفضلی مدیر روزنامه ایران ما و وزیر مشاور و سرپرست انتشارات دولت تصمیم به کاستن از تعداد روزنامه ها و مطبوعات گرفت و امتیاز 71 نشریه و روزنامه را لغو نمود که روزنامه فرمان نیز یکی از آنان بود.
امّا شاهنده در شمار روزنامه نگاران معمولی نبود که به آسانی تسلیم شود و تلاش برای راه اندازی مجدد روزنامه فرمان را رها نکرد تا اینکه سرانجام موفق شد دوباره امتیاز لغو شده اش را پس بگیرد و در تاریخ 29 تیر 1344 مجددا روزنامه فرمان را انتشار داد و از آنجا که روزنامه او تنها روزنامه ای بود که پس از لغو دوباره امتیاز گرفت می توان به نفوذ شاهنده در هرم حاکمیت محمدرضا شاهی پی برد.
در طول مدتی که روزنامه فرمان تعطیل بود عباس شاهنده بیکار ننشست و موافقت مقامات مسوول را برای نامزدی در انتخابات دوره بیست و یکم مجلس شورای ملی کسب کرد در این انتخابات که در تاریخ 26 شهریور 1342 برگزار گردید شاهنده با تعداد 8707 رای به عنوان نماینده شهرستان بیجار انتخاب گردید امّا به دلایلی نامشخص اعتبارنامه او در صحن عمومی مجلس تصویب نشد و او این بار هم نتوانست بر کرسی نمایندگی مجلس تکیه بزند.
شاهنده در مراسم تاجگذاری و نیز در جشنهای دوهزار و پانصد ساله تمام توان و قدرت خود را در خدمت دربار گذاشت و به همین سبب در اسفند ماه 1350 به خاطر خدماتش در جریان برگزاری این جشنها نشان «جشن شاهنشاهی» را دریافت کرد.
همچنین او عضویت شاخه مطبوعاتی حزب ایران نوین را نیز دارا بود و در آذرماه سال 1351 به عنوان نایب رئیس انجمنهای شهر استان مرکزی برگزیده شد.
و بالاخره زمانی که امیرعباس هویدا برای زمینه سازی حزب رستاخیز تعداد 64 نشریه را تعطیل کرد روزنامه فرمان هم جزء آنها بود و از اول شهریور 1353 تعطیل گردید و این بار او هیچ تلاشی برای راه اندازی مجدد این نشریه نداشت.
عباس شاهنده به هنگام اوج گیری انقلاب اسلامی فعال شد و کوشید تا با فریبکاری و نیرنگ یکبار دیگر خود را در عرصه مطبوعات ایران جای دهد و در آخر 1357 مجددا فرمان را منتشر نمود و منتشر نمود و با فریب مردم انتقادات خود را متوجه هویدا نمود تا بلکه بتواند شاه را از زیر ضربات رها سازد لکن هوشیاری امام (ره) و مردم تمامی این ترفندها را نقش بر آب کرد.
با پیروزی انقلاب شاهنده کوشید از عملکرد ضد کمونیستی خود سود جوید و به این طریق خود را به حاکمیت و رهبران ج.
ا.
نزدیک سازد از این رو به چاپ خاطرات خود و چگونگی نفوذ در دستگاه پیشه وری و نقش خود در غائله آذربایجان و کردستان پرداخت و پس از آن به مسأله ملی شدن نفت اشاره کرده و دوروئی در پیش می گیرد و از فدائیان اسلام اینگونه یاد می کند «فدائیان اسلام با ترور هژیر و رزم آرا کمر دو ابرقدرت جهان را شکستند» و این در حالی است که او در زمان نخست وزیری رزم آرا معاون شهرداری و از نزدیکترین افراد و یاران او بود.
! ساواک در سند بیوگرافی وی آورده است : مشارالیه فردی زیرک، موقع شناس، پشتکاردار، فعال و پول پرست، رشوه گیر، کلاش، بند و بست چی می باشد و نفوذ وی در اشخاص خوب است، وی استعداد زیادی در متشکل کردن دسته های کارگری و تشکیلات حزبی دارد.
شاهنده فردی ابن الوقت و تابع منافع شخصی خود بود و در همین راستا در تشکلهای مختلفی عضویت داشت.
وی عضو «جمعیت یاران» دکتر منوچهر اقبال، عضو پروژه مشترک «بدامن» که گروهی از نویسندگان و روزنامه نگاران و روشنفکران و دهها نشست و روزنامه را در خدمت منافع انگلیسی در ایران تعقیب می کرد، بود.
اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی 4ـ سرلشکر محمدصادق کوپال فرزند میرزا محمدتاجر در سال 1272 ش در خوی به دنیا آمد.
پس از تحصیلات مقدماتی به ترکیه رفت.
در دانشکده افسری استانبول در رشته توپخانه ادامه تحصیل داد و دوره دانشگاه جنگ را نیز گذراند.
مشارالیه که پس از بازگشت به ایران، به استخدام ژاندارمری در آمده بود و مدتی ریاست ژاندارمری فارس را به عهده داشت، در اوایل سلطنت رضاخان، از افراد صاحب قدرت بود و به همین دلیل، در سال 1310 رئیس شهربانی کشور شد.
برخی از مشاغل عمده وی، به این شرح است: فرمانده ژاندارمری کردستان، والی پشتکوه، ریاست شهربانی، ریاست اداره نظام وظیفه، رئیس ستاد لشکر آذربایجان، وابسته نظامی ایران در ترکیه، ریاست رکن 4 ستاد ارتش، فرماندهی نیروی هوائی، استاندار آذربایجان غربی، ریاست دادرسی ارتش، ریاست ژاندارمری کل کشور و ...
مشارالیه که در جنگ اول جهانی، جزو مهاجرین بود و مدتی در کرمانشاه و استانبول به سر برده بود و در جریان شهریور 1320 نیز مدتی در زندان متفقین بود، در سال 1334 ش از دنیا رفت.

منبع:

کتاب سپهبد مهدیقلی علوی مقدم به روایت اسناد ساواک صفحه 71

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.