تاریخ سند: 21 دی 1343
متن سند:
آقای فرتاش رئیس شهربانی بدان و آگاه باش اگر بخواهی حضرت حجهالاسلام آقای سید کاظم قریشی را از رفتن به منبر جلوگیری کنی و مزاحم ایشان باشی ما یک عده جوانهای تحصیل کرده دبیرستانی و یک عده جوانهای روشن فکر بازاری هستیم که خود را آماده کردهایم به محض اینکه شنیدیم آقای قریشی به واسطه جلوگیری شما به منبر تشریف نبرده انقلاب را شروع میکنیم و تا پای جان از ایشان و دین مقدس اسلام دفاع مینماییم آقای فرتاش بدان انسان بیش از یک مرتبه نمیمیرد چه بهتر که در راه دین مبین اسلام کشته شود و از طرفی آقای قریشی در مدت پنج روز که در مسجد جامع منبر میرود ما در منبرهای ایشان شرکت کردهایم ایشان کوچکترین حرفی برعلیه سیاست و دستگاه سلطنتی نزده است پس معلوم میشود شما بدون جهت میخواستید مزاحم نامبرده شوید ولی بدان به یاری خدا ما جوانان روشنفکر و بیدار و تحصیل [کرده] چنان انقلاب و آشوبی برای جلوگیری از منبر ایشان به راه میاندازیم که صدایش به تمام ایران برسد و بدان تاتمام کشته نشویم از هدف خود دست بردار نیستیم چون با یکدیگر عهد کردهایم یا باید آقای قریشی مبلغ مذهبی به منبر برود یا ما برای خاطر دین مقدس اسلام و تبلیغات عالیه اسلام که به واسطه شخص کثیف و منحوسی مثل تو رئیس شهربانی جلوگیری از تبلیعات عالیه اسلام را شعار خود قرار داده ای تماما کشته شویم بدان آقای رئیس شهربانی اگر کار به آقای قریشی از لحاظ رفتن به منبر نداشته باشید ما هم کاری به شما نداریم و اگر بخواهی ایشان را از رفتن به منبر جلوگیری کنی واقع پانزده خرداد را در خمین تجدید میکنیم تا بدانی راست میگوییم یا دروغ و از شما به شخص اول مملکت شکایت کردهایم تا بدون دعوا شخص کثیف شما از این شهرستان منتقل شوید بدانید اولین کاری که میکنیم آقای رئیس شهربانی را که اسم کثیف ایشان فرتاش است با کارد و هفت تیر او را تکه تکه و سوراخ میکنیم اگر زیاد در نوشتن نامه دقت نشده برای اینکه شما بیش از این ارزش ندارید نویسنده عدهای از جوانان تحصیلکرده دبیرستان و جوانان روشنفکر بازار شهرستان خمین.
دفتر اطلاعات عینا به اداره محترم اطلاعات شهربانی کل کشور تقدیم رونوشت به سازمان اطلاعات و امنیت اراک شهربانی محلات ارسال ضمنا به مامورین مربوطه آموزش لازم صادر شود شاید نویسنده نامه را تعیین و معرفی نمایند21 /10 /43
رونوشت برابر اصل است سرپاسبان ابراهیمی مامور اطلاعات
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مرکزی، کتاب 1 صفحه 34