تاریخ سند: 12 مرداد 1347
موضوع : اظهارات سیدمحمود طالقانی1 درباره خلیل ملکی و جلال آل احمد پیرو : 15379/20 هـ 2 ـ 3/4/47
متن سند:
شماره : 17603 /20 ه 2
سیدمحمود طالقانی اظهار داشت که روزی با جلال آل احمد2 صحبت و
گفتگویی داشتم و در منزل ما عده زیادی بودند صحبت از خلیل ملکی3 رهبر
جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران (نیروی سوم) شد من به ملکی که یک
فرد ماتریالیسم است حمله کردم و گفتم که وی شخص بی دینی است در خلال
صحبتهای من جلال آل احمد خیلی ناراحت شد و گفت من نمی خواهم در مورد
ملکی این گونه صحبتها را بنمائید از او سؤال کردم چرا؟ گفت من با عقاید و
هدفهای ملکی چندان میانه خوشی ندارم ولی روی شخص ایشان حساسیت
دارم و از نظر حساسیتم خواهشم می کنم نسبت به او خوب باشید.
جلال آل احمد بعد در جواب گفتند من که مگر شما با هدفهای او رابطه مستقیم
ندارید گفت با هدفهایش خیر ولی با خودش دوستم ـ ملاحظات : مفاد خبر در
بهره کشی از منبع بدست آمد و در گزارش پیروی منبع آن را گزارش نموده بود که
ازوی خواسته شد آن را تنظیم و در اختیار قرار دهد.
جاجرود
رونوشت برابر اصل و اصل در 123017 بایگانی است
توضیحات سند:
1ـ درباره جلال آل احمد
اولاً باید بدانید که «جلال)
پسرعموی من بوده است و از
بچه های «طالقان» بود.
پدر
ایشان از پیشنمازان خوش بیان
و متعبّد بود و تعبّدش خشک
بود.
آدمی اهل دعا بود و در
محله های جنوبی تهران ـ
طرف های پاچنار ـ می نشستند.
«جلال» از بچگی باهوش بود، با
استعداد بود.
و با هم معاشرت
خانوادگی داشتیم.
در سال 22 و
23 در خیابان شاپور «انجمن
تبلیغات اسلامی) تشکیل داده
بودند.
و ایشان از همان ابتدا
عضو فعال آنجا بود.
ولی وقتی
مکتب کمونیستها به وسیله
«توده»ای ها گسترش پیدا کرد.
جلال عضو فعال و از
نویسنده های حزب شد که
مسائلش را به صورت رمانتیک
می نوشت.
و در این اواخر، بعد
از اضمحلال «توده»ای ها
مطالعاتش که عمیق شد، تقریبا
به ملت و آداب و سنن خودمان
برگشت و به مذهب گرایش پیدا
کرد.
بهترین کتابهایش به نظر
من، دو کتاب «غربزدگی» و
«خسی در میقات» اوست.
که
این «خسی در میقات» را در
سفر حج خود نوشته است که هم
جنبه سیاسی دارد و هم فلسفه
حج را در بعضی جاها خوب بیان
کرده است.
آن وقتهایی که در
شمیران جلسات تفسیر قرآن
داشتیم به آنجا می آمد.
یک روز
به جلال گفتم : این وضعی که
برای تو پیش آمده، که بر اثر آن
مکاتب دیگر روی آوردی،
نتیجه فشاری است که خانواده
بر شما وارد می کرد ...
مثلاً
اجبارا او را به ش شاه عبدالعظیم، 19می بردند تا
دعای کمیل بخواند! در این
اواخر جلال خیلی خوب شده
بود و به سنت اسلام علاقمند.
دو هفته قبل از فوتش با هم از
شمیران می آمدیم.
به من اصرار
کرد که به کلبه او در «اسالم»
یکی از نقاط جنگلی شمال
برویم.
می گفت : «برویم تا درددل کنم».
و من انتظار داشتم به آنجا
برویم، که خبر فوتش را آوردند.
(کتاب مرغ حق، حیدر شجاعی،
تهران، 1376)
2ـ الف ـ جلال آل احمد به
روایت اسناد ساواک، مرکز
بررسی اسناد تاریخی، تهران
1380.
3 ـ در مورد خلیل ملکی و عقاید
وی، خلیل ملکی به روایت اسناد
ساواک، مرکز بررسی اسناد
تاریخی، تهران 1380.
منبع:
کتاب
آیتالله سید محمود طالقانی به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 313