بازجویی از غلامحسین فرزند محمد شهرت حقانی
متن سند:
س ـ با احراز از هویت شماره غلامحسین ـ فرزند : محمد ـ شهرت ـ حقانی و با
توجه باینکه از بدو بازداشت سعی دارید سئوالات را با حاشیه پردازی پاسخگو و
کتمان حقیقت نمایید که به مصلحت نیست مجددا متذکر می شود که ضمن معرفی
دوستان و همفکران مشروح اطلاعات و فعالیت های خودتان را تشریح و توضیح
تاکنون با چه افرادی، چگونه، به چه منظور و هدف اقدامات، مبادلات، مذاکرات
داشته اید؟
ج ـ همانطور که به عرض رسانده ام مطابق دعوتی که قبل از محرم امسال از اینجانب به عمل آمد.
ماه محرم و صفر در شهر بندرعباس رفتم و در آنجا در مساجد کوفه و یزدیها و شاه محمدتقی منبر
می رفتم و منزلی که در اختیار ما قرار داده بودند ساختمانی بود که مربوط به هیأت مهدیه بود که
یکی از اخیار وقف درمانگاه مهدیه کرده بود که قبل از تحویل به درمانگاه در اختیار ما گذارده
بودند و چون محل مناسبی بود.
افراد زیادی در آنجا نزد ما می آمدند و همیشه درب آن خانه باز
بود و به همین مناسبت جلسات مذهبی زیادی در آنجا تشکیل می شد و نوعا طلاب و مبلغینی که
برای تبلیغ به بندرعباس و یا اطراف آن شهر می آمدند نزد ما می آمدند و طلاب خود بندرعباس نیز
زیاد آنجا می آمدند و همینطور افراد انجمن ضد بهائی مربوط به آقای حاج شیخ محمود حلبی1
که ساکن بندرعباس بودند و از اعضاء هیئت مهدیه نیز بودند نزد ما می آمدند که از همه بیشتر علی
مظفری در بیشتر مباحث مذهبی که می شد شرکت داشتند و از افرادی که زیاد در آنجا می آمدند
آقای کیکاوسی تهرانی بود که در شرکت کشتیرانی بود که معمولاً مواقعی که فرصت داشت
مخصوصا شبها می آمد و عده ای از بازاریها هم کم وبیش نزد ما می آمدند نظیر آقای حاج
شکوری لاری و آقای وجدانی و آقای سلیمی و آقای انواری که امام جماعت آن شهر است نیز آن
مقدار که می توانست در آنجا می آمد.
در آن منزل صبحها معمولاً چند درس طلبگی به طلاب
می دادم و برای چند نفر درس اصول عقاید می گفتم و شبها هم معمولاً به عنوان پاسخ به سئوالات
مباحث مذهبی می شد که اکثرا جنبه تفسیر قرآن بخود گرفته بودند که در آن مدت آیاتی از قرآن
تفسیر شد.
در جلسات دعای ندبه که مربوط به هیأت مهدیه بود نیز گاه گاهی شرکت می کردم و منبر
می رفتم.
در یکی از آن جلسات که در مسجد مرادی تشکیل شده بود با مقدمات قبلی که آقای
مظفری فراهم آورده بود یعنی با متصدی مسجد صحبت کرده بود که خوبست در کنار مسجد
مدرسه علمیه و کتابخانه ها ساخته شود و مهندسی را هم برای نقشه آن آورده بودند با من صحبت
کردند که در سال گذشته پولی برای مدرسه علمیه جمع آوری شده است و نزد آقای انواری است و
تاکنون محل مناسبی برای آن نیافته بودیم و اینجا جای مناسبی است خوبست شما هم روی منبر
به مردم تذکر دهید و پولی جمع آوری کنید من هم پذیرفتم و در آن روز جمعه در مسجد مرادی
منبر رفتم و مردم را برای کمک [ناخوانا] نیز انتخاب شد که مرکب بود از آقای انواری یزدی امام
جماعت آن شهر آقای وجدانی، حاج زائری و آقای قاسمی متصدی آن مسجد.
در آن مجلس یا
جای دیگر بود که راجع به تهیه کتاب برای کتابخانه اسلامی این تذکر را دادم که در تهیه کتابهای
مذهبی باید دقت زیادی شود که مطالعه بسیاری از کتابها زیانبخش است و همه کتابهایی که به اسم
کتاب مذهبی نوشته شده است نمی تواند قابل استفاده عموم باشد، از این جهت لازم است که در
تهیه کتاب با یکی از روحانیون مانند آقای انواری که ساکن آن شهر بودند، تماس بگیرید تا
کتابهای مفید و بی اشکال از نظر علمی دینی تهیه گردد و پیشنهاد کردم که برای این منظور من
شخصا حاضرم که کتابهای سودمند تهیه کنم و شما می توانید پولی جمع آوری کنید و به من بدهید
تا در قم از کتابفروشیهای مذهبی، کتابهای
مفید و از هر نظر بی اشکال را برایتان خریداری کنم و بفرستم که این پیشنهاد جامه عمل به خود
نپوشید و پولی جمع آوری به این منظور نشد ولی برای ساختمان مدرسه و کتابخانه در آن روز
جمعه پولی جمع شد و بعد هم چند مرتبه دیگر در مسجد کوفه تذکر دادم و پولهایی جمع شد که به
حساب بانکی که به همان منظور افتتاح کرده بودند، ریخته شد در مسجد کوفه شبهای جمعه جلسه
مذهبی به عنوان پاسخ به پرسشهای مذهبی منعقد بود که وقتی من در آن شهر رفتم تقاضا کردند که
[ناخوانا] و به پاسخگویی دادند و مطابق معمول سؤالهای زیادی نوشتند که تا آخرین جلسه هم
نتوانستم به همه آنها جواب بگویم چون وقت کم بود و سؤال هم زیاد.
یکی از پرسشها درباره
رادیو و تلویزیون و سینما و فلسفه تحریم موسیقی بود که در پاسخ آن چنین گفتم که اینها همه
اختراعاتی است که حتما مخترعین و مکتشفین آنها قصد خدمت به بشر را داشته اند ولی مردم
می توانند از آنها هم به نفع خودشان و هم به زیان خودشان بهره برداری کنند بنابراین تمام این
اختراعات در این زمان از ضروریات زندگی انسانها هستند ولی اگر از آنها سوءاستفاده شود، مضر
است، سینما اگر فیلمهای صنعتی، اخلاقی، علمی، مذهبی داشته باشد بسیار خوبست ولی اگر
فیلمهای دیگر مثل سکسی داشته باشد زیانبخش است و بسیار بد، رادیو و تلویزیون هم همینطور
است، درباره تحریم موسیقی و فلسفه آن گفتم علاوه بر زیانهای جسمی که مخصوصا برخی از
انواع آن دارد و برای اعصاب مضر است جنبه تخدیری دارد و این جهت برای جوانها مخصوصا
خیلی زیان دارد چون من خودم از اقوام و همسایگان خود جوانهای دانش آموزی را می شناسم
که معمولاً هر سال یا مردود می شوند و یا تجدید می گردند و این نیست مگر برای همین که عادت
به شنیدن این برنامه ها دارند و به اقرار خودشان سر کلاس و به هنگام [ناخوانا] به جای انجام
تکالیف درسی مقدار زیادی از وقت خود را صرف شنیدن آن برنامه ها می کنند و قهرا به درس
نمی پردازند و نوعا بی معلومات بار می آیند
و در مقابل جوانهایی که از استماع موسیقی دوری می جویند به درس و انجام تکالیف مدرسه بهتر
می پردازند.
سئوالهای دیگری که یادم هست درباره بردگی در اسلام تعدد زوجات پیغمبر اسلام،
قضا و قدر، بهشت و جهنم، اختلاف فتوای مجتهدین، طول عمر امام زمان، و امثال آنها شد که
همه را به تفصیل به مقدار وقت مجلس پاسخ گفتم.
در موضوع پاسخ به سئوال رادیو یک نفر
پرسید که در مدرسه ما موسیقی با بلندگو پخش می کنند برای علاج آن چه کنیم؛ در پاسخ او گفتم
که اگر همه محصلین از مدیر مدرسه تقاضای عدم پخش کنند فکر می کنم که او خواهد پذیرفت.
ضمنا همانطور که معروض داشته ام در طول دو ماهی که در بندرعباس بودم گاه گاهی به اطراف آن
شهر همراه کسانی که آنجا با آنها آشنا شدم رفتیم از آن جمله محلی بود در چند فرسخی آن شهر که
آقای علی مظفری تاجر فرش فروش باغ مفصلی در آنجا داشت که مطابق دعوت ایشان یک روز
جمعه ای با عده ای برای تفریح و صرف ناهار به آنجا رفتیم.
کسانی که همراه ما بودند عبارت بود از
آقای ابن الرضا شیرازی، آقای انصاری، آقای متین که از طلاب و منبریها بودند و دیگر آقایان
اردشیری، کیکاوسی دشوارگر [ناخوانا ]یکی دیگر از مسافرتهایی که کردیم، سفر سیرجان بود که
با ماشین آقای اردشیری همراه با عباس زائری و آقای اردشیری و آقای درویشی رفتیم در آنجا که
وارد شدیم ابتداء درب منزل آقای نصیری که یکی از دبیرهای سیرجان است و از رفقای انجمن
آقایان بود رفتیم که ایشان نبودند و از آنجا منزل یکی دیگر از دوستان آقای اردشیری رفتیم که
نامش در نظرم نیست، یکی دو ساعت در آنجا استراحت کردیم و پس از صرف صبحانه منزل آقای
غیوری رفتیم و از ایشان راجع به شرکت در حزب رستاخیز پرسیدیم و ایشان با تأنی جواب دادند
و بالاخره به آقای زائری گفتند که تا می توانید حتی المقدور بی طرف باشید و در آن شرکت نکنید،
موضوع دیگری که در آنجا صحبت شد درخواست کمک مادی بود به ساختمان مدرسه و
کتابخانه
بندرعباس که به ایشان گفتم اگر بتوانید کمک کنید خیلی به مورد است و ایشان هم وعده ای داد و تا
موقعی که من بندرعباس بودم هیچ خبری نشد از ایشان بعد از منزل ایشان، از بازار و مدرسه
علمیه سیرجان دیدن کردیم و بعد به دیدن آقای علمی که امام جماعت آن شهر است و از دوستان
سابق ما در قم بود، رفتیم و بعد هم به بندرعباس برگشتیم انگیزه سئوال ما از حزب رستاخیز از
آقای غیوری این بود که یک روزی عباس زائری [ناخوانا] که یکی از بندرعباس به وسیله تلفن با
آیه اللّه محلاتی که بوشهر بودند تماس گرفتم و در این زمینه با ایشان صحبت کردم.
ایشان چون
سال گذشته بندرعباس بودند و اوضاع دینی بندرعباس را می دانستند و صحبت مدرسه هم در
حضور ایشان شده بود، وعده حتمی دادند که به هنگام بازگشت به شیراز کمک کنند و همینطور
قصد داشتم که با آیه اللّه شریعتمداری نیز مفصلاً صحبت کنم که متأسفانه موفق نشدم مسافرتهای
دیگری که انجام دادیم و مشروحا به عرض رسانده ام مسافرتی به میناب بود با آقای انواری یزدی
و چند نفر از طلاب و مبلغین و آقای مظفری و آقای فلاحتی و پدر ایشان و همینطور سفری به
جزیره هرمز که به دعوت آقای درویشی همراه با آقای انواری و چند نفر از طلبه ها و مشهدی
حسن خادم مهدیه بود و همچنین دو سفر به جزیره قشم برای خرید سوغات و دو مرتبه آب گرم
گنو رفتیم و نیز سفری به فین همراه با آقای کیکاوسی که در آنجا قوم و خویش داشت و آقای
یحیی زاده گیلانی و آقای متین نمودیم.
راجع به دوستان و همفکران خود همانطور که قبلاً به
عرض رسانده ام رفقایی که با آنان در قم در تماس هستم و همفکریهای مختلف محلی دارم کاملاً
مشخص است و همه می شناسند که مشروحا نام بردم چون حاج شیخ غلامرضا سلطانی
اشتهاردی و حاج سید محسن خرازی و آقای صادق معزی و آقا عبدالصمد مینا آقای کاردان و
آقای [ناخوانا] برخی از شاگردان من نیز کم و بیش با من تماس می گرفتند برای کارهای شخصی
خودشان از آن جمله علی
جوادی و محسن عندلیب بود که با علی جوادی به وسیله مرحوم پدرش آشنا شدم چون چند
سال همسایه آنها بودیم و هنوز هم ارتباط خانوادگی بین خانواده اینجانب با والده ایشان برقرار
است و با تمام برادرهای او که دو نفر آنها طلبه هستند به نام تقی جوادی و محمدحسین جوادی و
یکی هم کاسب است به نام عبدالحسین جوادی آشنا هستم و علی جوادی بیشتر با من مربوط است
چون چند سال نزد من درس خوانده است و برای احتیاجات مادی خود از قبیل پول برای خرید
زمین از من زیاد قرض کرده است و چک گرفته است که هنوز هم به من بدهکار است و اخیرا هم
برای امر ازدواجش زیاد به من مراجعه می کرد و موارد زیادی را مذاکره کردیم و خانواده ما به
واسطه دوستی با والده اش به خواستگاریهای زیادی رفت ولی تاکنون برایش جور نشده است.
اما آقای عندلیب از رفقای علی جوادی است که در زندان با او آشنا شدم چون وقتی وارد زندان
قصر شماره 3 شدم سه نفر اهل علم در آنجا بودند 1ـ علی جوادی 2ـ محسن عندلیب 3ـ حاج
شیخ محمدرضا نیکنام که این سه نفر با هم، هم غذا بودند و وقتی من وارد تهران شدم به اصرار مرا
در اطاق خود جای دادند و هم غذا نمودند و در آن مدت سه ماهی که بودم شرح منظومه
سبزواری برای محسن عندلیب و علی جوادی و یک درس شرح لمعه هم برای محسن عندلیب
شروع کردم و این دوستی بعد از زندان هم ادامه داشت بطوریکه حاج شیخ محمدرضا نیکنام
چندین بار در قم نزد ما آمد چون ایشان ساکن تهران است و گاه گاهی که قم می آید به منزل ما سری
می زند و آقای عندلیب هم پس از آزادی از زندان نیز درس خود را نزد من ادامه داد و مدتی درس
لمعه و مکاسب می خواند و برخی از اوقات هم به منزل ما می آمد و مجلس عروسی خود را به
واسطه توسعه منزل ما، در منزل ما منعقد ساخت و پس از تبعیدش یک موقع که برای محاکمه به
تهران آمده بود و از آنجا به قم آمد، آقای جوادی به من خبر داد و با او دیدنی از ایشان کردیم که در
منزل یکی از همشهریانش در انتهای خیابان 16
متری فرحناز بود رفتیم ـ قبل از بازداشت قبلی اینجانب در حدود ده سال قبل گاه گاهی در اثر
احساسات مذهبی منبرهای داغی می رفتم از آنجمله آن طور که یادم هست یک سالی ماه مبارک
رمضان در سرخه سمنان منبر می رفتم و در یکی از شبهای احیاء منبر داغی رفتم که همان باعث
شد که ژاندارمری سمنان مانع از ادامه منبر من در آن محل شد و به من ابلاغ شد که از آنجا بروم و
من آنجا را به قصد تهران و قم [ناخوانا] بیست و هشتم ماه صفر در منزل مرحوم حاج سید
نورالدین در حضور علماء شیراز منبر رفتم که نسبتا داغ و احساساتی بود و در آن منبر تجلیل
فراوانی از علماء و روحانیت شیعه نمودم و نظر مقدس اسلام را درباره علم و دانشمندان از قرآن
و روایات آن طور که هست بیان کردم و چندین مرتبه نام همه مراجع تقلید و نیز نام آقای خمینی را
بردم.
در حدود 8 یا 9 سال قبل پیش از محرم دو نفر از آقایان تهران به نام آقای حاج شیخ احمد
مجتهدی تهرانی امام جماعت مسجد ملاجعفر واقع در خیابان ری بازارچه نایب السلطنه و حاج
میرزاعلی آقا سعیدیان از قم آمدند منزل آقای سجادی تهرانی و گفتند ما عازم عراق هستیم من هم
خیلی شوقی شدم و کارهای خود را انجام دادم و رفتم ایستگاه راه آهن و همراه آقایان به آبادان
رفتیم.
البته در اوایل طلبگی که تهران بودم نزد آقای مجتهدی درس می خواندم و در همان مسجد
ایشان هم معمم شدم و با یکدیگر کاملاً مربوط بودیم در آبادان در مدرسه علمیه وارد شدیم و
بالاخره به توسط آقای قائمی امام جماعت آبادان شخصی به نام شیخ رجب قاچاق بر پیدا شد و
نفری چهارصد تومان از هر کدام می گرفت و با زحمت فراوان بعد از چند شبانه روز وارد نجف
اشرف شدیم و در مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی2 رفتیم ـ حجره احمد آقا معصومی تهرانی که
یکی از رفقا و از شاگردان آقای مجتهدی بود و چند روزی که نجف بودیم هر سه نفر حجره ایشان
بودیم، در نجف علاوه بر زیارت مولای متقیان شاه ولایت امیرمؤمنان علیه السلام به دیدن علماء
روز به دیدن مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی و یک روز به دیدن مرحوم علامه امینی مؤلف الغدیر
رفتیم، ظهرها معمولاً نماز آیت الله خوئی می رفتیم و 6 جلسه هم درس فقه و اصول ایشان را
دیدیم، یک روز هم نزد ایشان رفتیم، شبها هم معمولاً نماز مرحوم آیه اللّه حکیم قدس سره
می رفتیم و یک جلسه هم درس فقه ایشان رفتیم، یکی دو شب هم منزل مرحوم آیه اللّه شاهرودی به
دیدن ایشان رفتیم و یک مرتبه هم منزل حاج سید عبداللّه شیرازی رفتیم و یک بار هم منزل مرحوم
آیت الله حکیم رفتیم یکی دو شب هم نماز آقای خمینی که در مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی
می خواند رفتیم و یک روز هم درس فقه ایشان در یکی از مساجد بازار رفتیم و یک شب هم منزل
ایشان رفتیم.
چند روزی بیش نجف نبودیم که مشرف به کربلای معلی شدیم و به زیارت حضرت
سیدالشهداء علیه السلام موفق گشتیم و بعد به کاظمین علیه السلام مشرف شده و بعد هم سامرا
مشرف شدیم و باز به نجف و کربلا برگشتیم و ایام عاشورا را کربلا بودیم در کربلا نیز به دیدن حاج
سید محمد شیرازی و مرحوم سیبویه رفتیم که متقابلاً آنها نیز بازدید ما آمدند.
پس از عاشورا
چون آقای مجتهدی و آقای سعیدیان قصد ماندن زیادتر را داشتند از این جهت من به تنهائی برگ
عبور گرفتم و از مرز خسروی وارد ایران شدم.
راجع به اعلامیه پلی کپی شده که دارای امضاهای
فراوانی است و منجمله امضای اینجانب که درباره گرفتاری عده ای چون آقای منتظری و آقای
مروارید و آقای اشراقی3 و تبعید آقای خمینی است و از محتوای آن معلوم است که مربوط به
چندین سال قبل است.
من امضای خود را منکر نمی شوم ولی از خصوصیات آن هیچ یادم
نیست، آنچه می توانم بطور مسلم بگویم این است که به واسطه ادامه امضاهایی چون آقای حاج
شیخ محمد شاه آبادی4 که از فضلاء و مدرسین مشهور حوزه علمیه قم هستند ما هم تحریک
شدیم و آن را امضاء کردیم.
پس از مرحوم آیت الله بروجردی تاکنون درس اکثر علماء رفته ام از
آنجمله چند سالی درس فقه و اصول مرحوم
آیت الله محقق داماد می رفتم که استفاده های فراوانی از آن بزرگ در فقه و اصول نموده ام یک سال
درس فقه مرحوم حاج شیخ عباسعلی شاهرودی رفتم و مدتی هم درس آیت الله گلپایگانی رفته ام
و چند سال هم درس آقای خمینی می رفتم و اینک چند سالی است که منحصرا درس فقه و اصول
آقای حائری (حاج آقا مرتضی) و درس فقه آیت الله شریعمتداری می روم در آن موقع منزل همه
علماء می رفتم مخصوصا در مواقع اعیاد و وفیات و منزل آقای خمینی هم در همان مواقع می رفتم
و در آخرین روزی که در منزلشان صحبت کردند که منجر به تبعید ایشان شد شرکت کردم ولی دیر
رسیدم که در کوچه ایستادم و صحبت ایشان را از بلندگو گوش کردم پس از بازداشت قبلی، خیلی
مراقب خودم بودم و خود را به کارهای علمی مشغول ساختم که به کارهای دیگر نپردازم و خیلی
سعی می کردم که در مدرسه فیضیه کم تردد کنم و تاکنون در هیچ تظاهرات و مجلسی شرکت
نمی کردم و از نظر فقهی هم چون صاحب نظر شده ام شرکت در این امور را حرام و گناه می دانم،
بعد از رحلت آیت الله حکیم قدس سره محصلین تهرانی تلگراف تسلیتی برای آقای خمینی تنظیم
کرده بودند با امضای عده ای که آقای شهاب شمیرانی صورت تلگراف آن را نزد من آورد و هر چه
اصرار کرد من و دوستانم مانند آقای حاج سیدمحسن خرازی و آقا رضا استادی هیچیک امضاء
نکردیم یک روز هم در خیابان داماد آقای منتظری به من برخورد کرد و گفت بنا است که عده ای در
شب بعد از نماز مغرب و عشاء منزل آیه اللّه شریعتمداری تجمع کنند و راجع به تبعیدیها با ایشان
صحبت کنند و اصرار فراوان داشت که من هم شرکت کنم ولی به هیچ نحوی نپذیرفتم و بعد شنیدم
که عده ای رفته بودند و آقای شهاب هم در حضور ایشان صحبت کرد و آیت الله شریعتمداری هم
در جواب ایشان جملاتی فرمودند.
درباره سید علی موسوی گرمارودی همانطور که کرارا به
عرض رسانده ام مبدأ آشنایی من با ایشان در همان کلاس ادبیات فارسی و انشائی بود که تشکیل
شده بود و از من هم آقای حاج
سید محسن خرازی دعوت کرده بود که در آن کلاس شرکت کنم و در آنجا با ایشان آشنا شدم در
یکی از جلسات کلاس انشاء یک مرتبه تجلیلی از مخربین کرد و شعری که درباره آنان سروده بود،
خواند که مورد انتقاد رفقا مخصوصا آقای خرازی قرار گرفت که منجر به تعطیل کلاس شد و همان
شعر را در مسجد قائم که به مناسبت عید غدیر در آنجا مجلسی منعقد شده بود نیز خواند ایشان
معمولاً روزهای جمعه یک هفته در میان که برای کلاس انشاء از تهران به قم می آمد ناهار آن
روزها را منزل یکی از رفقای کلاس می رفت که یک روز هم نوبت ما شد و در آن روز ایشان با آقای
عبدالحسین معزی که یکی از رفقای کلاس بود و اکنون ساکن تهران و از منبریهای تهران شده اند،
منزل ما آمدند برای صرف ناهار و در آن مدت کوتاهی که آنجا بود، به من پیشنهاد و درخواست
کرد که جریان فیضیه و تظاهراتی که عده ای از طلبه ها کرده بودند برایش بنویسم تا او به فرانسه
بفرستد و من زیر بار نمی رفتم چون تفصیل فیضیه را نمی دانستم و در فیضیه نبودم ولی آنقدر
اصرار کرد که به او وعده دادم که از یکی از طلبه های ساکن مدرسه برایت خواهم گرفت و آقای
عبدالحسین معزی کاملاً گواه بر صحبتهای من بود.
ظاهرا روز بعد از آن روز بود که مدرسه فیضیه
رفتم و در صحن مدرسه فیضیه برخورد با آقای میرلوحی کردم.
به ایشان جریان را گفتم که یک نفر
چنین تقاضایی کرده است شما اگر می توانید بنویسید.
او پذیرفت و بعد از چند روز بعد صفحه
نوشته شده ای را به من داد و من هم سیدعلی موسوی گرمارودی رد کردم،5 درباره سید
میرلوحی همانطور که به عرض رساندم مبدأ آشنایی ما در شیراز بود که برای تبلیغ رفته بودم و او
را با لباس معمم دیدم و بعد در قم متوجه شدم که کت و شلواری است و در ایام تبلیغ لباس
می پوشد و در قم با کت و شلوار است و در مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی مشهور به مدرسه
خان حجره دارد و از طرفداران جدی آقای منتظری است و با شیخ یوسف صانعی و داماد آقای
منتظری و دیگر طرفداران آقای منتظری نجف آبادی کاملاً
مربوط است مطابق آنچه از حرفهای خود او فهمیدم واظهار می داشت و [ناخوانا] هم چندین بار
برای امر ازدواجش به من مراجعه کرد و منزل ما آمد و موردی برایش جور شد یکی دیگر
ازمنبرهایی که در شیراز یادم آمد رفته ام در حدود ده سال قبل بود که در مسجد ولی عصر واقع در
خیابان داریوش شیراز است رفتم مجلس پر جمعیتی بود و در یکی از روزهای وفات بود که به
مناسبتی از روحانیت شیعه تجلیل کردم و ضمن نام بردن از همه علماء و مراجع چندین بار نام
آقای خمینی را بردم که مردم پس از شنیدن نام ایشان در هر مرتبه صلوات
می فرستادند.
غلامحسین حقانی
توضیحات سند:
1ـ شیخ محمود ذاکرزاده
(تولایی) معروف به حلبی فرزند
غلامرضا در سال 1281 شمسی
در مشهد مقدس متولد گردید.
پس از طی تحصیلات مقدماتی
وارد حوزه علمیه مشهد شد.
وی از بنیانگزاران انجمن
حجتیه بود که با استفاده از
گرایش عمومی مردم به ویژه
جوانان به سمت اندیشه های
اسلامی پس از کودتای 28
مرداد 1332 با تأسیس
تشکیلات گسترده به جذب
نیروهای ساده مذهبی پرداخت.
وی در قیام پانزده خرداد 1342
به رهبری امام خمینی (ره)، ایده
جدائی دین از سیاست را علنا
ابراز کرد و لذا در تقابل و
تعارض با نهضت بود.
شیوه
عضوگیری و جلسات مخفی
انجمن جاذبه هایی داشت تا
نیروهای مذهبی بدان بپیوندند.
فعالیتهای انجمن، خواسته یا
ناخواسته مطلوب ساواک بود.
چه در انجمن، انرژی و قدرت
فعال جوانان و تحصیل کردگانی
که می توانستند بخش قابل
توجهی از بار مبارزه را بر دوش
بکشند، صرف آموزش نقاط
ضعف مبانی فکری فرقه ضاله
بهائیت و آثار و نوشته های
بهائیان می شد! مسلما در این
روند، معلول، جای خود را به
علت و انحراف از روش و منش
اسلامیت می داد، به خصوص
آنکه بهائیت، ابزاری در دست
استعمار و استبداد برای کوبیدن
دین و تضعیف ایمان مردم بود.
خطر بهائیت از آنجا ناشی
می شد که صهیونیسم و
امپریالیسم اسرائیل و آمریکا در
پشت قضیه و ایادی این فرقه در
ارکان حکومت پهلوی رسوخ و
نفوذ و بعضا سلطه پیدا کرده
بودند.
در برنامه عملی و
اعلامی انجمن هم جایی برای
مبارزه سیاسی علیه «استبداد»
و «استعمار» وجود نداشت و به
همین دلیل این تشکیلات در
طول فعالیتش از تعرض ساواک
مصون ماند.
برخلاف آنچه
انجمن بعد از انقلاب در نفوذ در
دستگاههای سیاسی عمل نموده،
در ماده 9 اساسنامه انجمن آمده
است : «انجمن به هیچ وجه در
امور سیاسی مداخله نخواهد
داشت.
» در دوران انقلاب نیز
انجمن حرکت های متضاد و
متعارضی داشته و همواره به
مسائل فرعی می پرداخت یا
سعی می کرد که مسائل اصلی را،
مسائلی حاشیه ای و فرعی جلوه
دهد.
که حضرت امام چند بار
صراحتا به انحراف انجمن اشاره
فرموده بودند.
شیخ محمود حلبی
در 26 دی ماه 1376 درگذشت.
و درسشان می رفتیم، یک
2ـ حضرت آیه اللّه العظمی حاج
آقا حسین طباطبایی معروف به
بروجردی در سال 1292 هجری
قمری متولد شد.
وی زعیم
حوزه علمیه قم(بعد از آیه اللّه
حائری)، بانی مسجد اعظم قم و
بزرگترین مرجع تقلید شیعیان
بعد از شهریور 1320 هجری
شمسی و ایام سلطنت
محمدرضا شاه بود.
او پس از
فراگیری مقدمات در بروجرد به
اصفهان رفت و در آنجا به تعلیم
فقه و فلسفه مشغول شد.
وی در
نجف مدت 8 سال در محضر
آخوند ملا محمد کاظم خراسانی
به تلمذ مشغول بود.
پس از این
دوران به ایران بازگشت و در
بروجرد به تدریس علوم عقلی و
نقلی پرداخت و در سال 1323
هجری شمسی از سوی امام و
سایر علما به قم دعوت شد.
آیه اللّه بروجردی پس از
ملاحظه شکست مشروطیت و
حوادثی چون اعدام شیخ
فضل اللّه نوری، و نیز آزردگی
ناشی از بی ثمر ماندن فعالیتهای
سیاسی در مقابل رضاخان
حتی الامکان از ورود در مسائل
سیاسی پرهیز می کرد و نگران
آن بود که مبادا این گونه
اقدامات به زیان مسلمین تمام
شود.
ایشان به همین جهت گاه
مورد اعتراض واقع می شد.
پس
از قیام علمای اصفهان و فاجعه
مسجد گوهرشاد، حوزه علمیه قم
با وجود شخصیتهایی همچون
آیه اللّه العظمی بروجردی و
آیه اللّه العظمی حائری، به
صورت بزرگترین حوزه علمیه
شیعه درآمد و موجب رونق
سایر حوزه های علمی ایران
گردید.
محمدرضا در بدو
سلطنت سعی داشت به آیه اللّه
بروجردی نزدیک گردد و از
وجود پرنفوذ وی بهره برداری
نماید.
امّا از جانب آن حضرت
مطرود و مورد اعتراض واقع
گردید.
حضرت آیه اللّه بروجردی
(ره) در سال 1380 ه .
ق به
ملکوت اعلی پیوست.
3ـ شهاب الدین اشراقی فرزند
شیخ محمدتقی اشراقی، داماد
حضرت امام خمینی (ره) در
1304 ش در قم زاده شد.
پس
از تکمیل دوره سطح به درس
خارج فقه و اصول آیات عظام
سیدمحمد محقق یزدی،
بروجردی و حضرت امام حاضر
شد.
بعد از تبعید امام به ترکیه
در 1343 ش به عنوان وکیل
تام الاختیار امام انتخاب شد تا
به رتق وفتق امور بپردازد و در
همین ارتباط فعالیت چشمگیری
در کمک رسانی به روحانیون
مبارز و خانواده مبارزان داشت
پس از مدتی دستگیر و به همدان
تبعید گردید و با سپری کردن
دوران تبعید به تهران منتقل شد
و در منزلی تحت نظر مأموران
امنیتی رژیم قرار گرفت.
با
اوج گیری انقلاب اسلامی در
1357 و پس از تبعید آیت الله
پسندیده، برادر و نماینده
تام الاختیار حضرت امام،
اشراقی دوباره از طرف امام به
عنوان وکیل انتخاب و در قم به
حل و فصل مسائل و رسیدگی به
مشکلات پرداخت.
پس از
پیروزی انقلاب اسلامی ایشان
همواره در کنار امام بود و به
عنوان مشاور عمل می کرد و
بارها به عنوان نماینده ویژه
رهبر انقلاب مسئول بررسی
مسائل و مشکلات بسیاری شد.
آیت الله اشراقی در 21 شهریور
1360 براثر سکته مغزی
درگذشت.
چندین تالیف درباره معارف
دینی از او برجای مانده است.
4ـ آیت الله حاج شیخ
محمدشاه آبادی در سال 1305
شمسی در تهران در خانواده علم
و فضیلت و در ظل عنایت والد
معظم خود، مرحوم آیت الله
العظمی میرزا محمدعلی
شاه آبادی متولد شد.
پس از دو
سال، که والد معظم ایشان به قم
مهاجرت نمود، ایشان نیز
درمعیت والد به قم رفت و تا
سال 1314 شمسی در آن شهر
سکونت داشت و سپس به دلیل
مراجعت والدشان به تهران در
این سال، به تهران آمد و وارد
دبستان شد و تا سال 1320
شمسی، دروس مدرسه را تا
کلاس هشتم دبیرستان گذراند.
در شهریور 1320 به تحصیل
دروس حوزه مشغول شد و
دروس مقدماتی و صرف و نحو
و منطق و شرح لمعه و معالم و
قوانین را خدمت اساتیدی چون
مرحوم آیت الله حاج سیدحسن
احمدی علون آبادی (داماد
آیت الله العظمی شاه آبادی) و
مرحوم آیت الله حاج شیخ
محمدعلی لواسانی گذراند، و
سپس دروس سطح عالی
(رسائل و مکاسب و کفایه) را
خدمت اساتیدی چون مرحوم
آیت الله حاج سیدعباس
آیت اللهزاده و مرحوم آیت الله
حاج شیخ محمدتقی آملی، و
دروس معقول و عرفان را
خدمت والد ماجد خود و مرحوم
آیت الله حاج شیخ مهدی
مازندرانی تعلم نمود و چون
والد معظم ایشان به رحمت
واسعه الهی نایل گشت، به شهر
خون و قیام ـ قم ـ مهاجرت نمود
و دروس خارج فقه و اصول را
از محضر حضرات آیات عظام
حاج آقا حسین بروجردی
(12 سال)، حاج شیخ محمدعلی
اراکی (12 سال)، حاج
سیدمحمدرضا گلپایگانی (1
سال)، امام خمینی (2 سال)،
محقق داماد (1 سال)، و
شریعتمداری (3 سال) تفقّه نمود و
در اثناء تعلم، به تعلیم و تدریس
معقول و منقول مشغول شد.
آیت الله حاج شیخ محمد شاه آبادی
از سال 1340 شمسی تاکنون،
بیش از 40 سال است که مشغول
تدریس خارج فقه و اصول و
فلسفه و عرفان و اخلاق می باشد.
ایشان کتاب رشحات البحار
تألیف مرحوم والد ماجد خود را با
ترجمه و شرح و پاورقی، در
ابتدای پیروزی انقلاب به چاپ
رساند.
از تألیفات دیگر ایشان که
اخیرا به زیور چاپ درآمده، کتاب
رشحات المعارف فی التوحید
است که در مبحث توحید ذاتی و
صفاتی و افعالی در اثبات واجب
الوجود از طریق حرکت اتم و
ترکیب آن می باشد، و دیگری
کتاب رشحات الاخلاق در مبحث
منزل یقظه است که این دو کتاب
اخیر در سال 1380 منتشر گردید.
5ـ مطالبی را که شهید حقانی
پس از شکنجه های طاقت فرسا
در این بخش از بازجویی و
قسمتهای بعدی درباره آقای
سید علی موسوی گرمارودی
ابراز نموده است، بر مبنای
توافقی است که بین آنها صورت
گرفته بود.
قابل به ذکر است که
آقای گرمارودی در سال 1352
دستگیر و زندانی می شود.
وی
پس از دستگیری از داخل زندان
و از طریق برادرش به شهید
حقانی پیغام می دهد که ساواک
به ارتباط و فعالیتهای آنها
پی برده و در صورت دستگیری
وی انکار نکند.
(اسناد ساواک)
منبع:
کتاب
شهید حجتالاسلام حاج شیخ غلامحسین حقانی به روایت اسناد صفحه 244














