صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

بازجویی از حسن شهرت حسین‌زاده موحد فرزند محمدمهدی

بازجویی از حسن شهرت حسین‌زاده موحد فرزند محمدمهدی


متن سند:

بازجویی از حسن شهرت حسین‌زاده موحد فرزند محمدمهدی

س . هویت سرکار محرز می‌باشد. توضیح دهید هنگام آزاد شدن از زندان قصر در سال 53 چه پیغام‌هائی را جهت چه افرادی و با چه هدف و انگیزه‌ای به خارج زندان آوردید و منظورتان از این عمل چه بوده است. مشروحاً بنویسید.
ج . پیغام‌هائی را که من در سال 53 از زندان آوردم عبارت بودند از:
1. پیغامی جهت اکبر هاشمی رفسنجانی که دکتر شیبانی از قول عبدالرحیم ربانی به من گفته بود و آن این بود که به خانواده افرادی که از نهاوند دستگیر شده‌اند و احتیاج دارند و همینطور شخصی به نام جواد کریم‌زادگان کمک شود. وقتی که من این پیغام را می‌گرفتم فکر می‌کردم که منظور کمک به افراد و خانواده‌های بی‌گناهی است که نان ‌آوران و سرپرست‌های ایشان بر اثر اشتباه و ارتکاب جرم در زندان‌اند ولی زن و فرزند و یا پدر و مادر اینها بی‌گناه‌اند و قابل ترحم غیر از این هدف و انگیزه‌ای من از قبول این پیغام نداشتم.
2. پیغام دیگر، پیغام مهدی عراقی بود به حسین فکور که باید به او می‌گفتم که به خانواده دستگیرشدگان از نهاوند رسیدگی کرده و یا خیر و علاوه بر آنها به خانواده مهدی جباری که به تازگی پدرش فوت کرده بود رسیدگی کند. هدف من از بردن این پیغام همچون پیغام فوق چیزی جز کمک به خانواده‌ای که بی‌سرپرست است نبوده و فکر نمی‌کردم این پیغام موجب گرفتاری من شود.
3. پیغام دیگر، پیغام حسین عابدینی بود که در آن نیز مسئله اصلی همان کمک به خانواده‌های بی‌سرپرست بود. این پیغام چنین بود که با حاج مصطفی صفا باید می‌گفتم که آقای علوی طالقانی اجازه داده‌اند از سهم امام به برادر حسین به نام مجتبی عابدینی بدهد که گویا او به خانواده بعضی افراد کمک کند همچنین گفته بود که به دو نفر دیگر که نام یک نفر از آنها محمدی و دیگری را فراموش کرده‌ام نیز بگویم که اگر می‌توانند به برادر حسین پول بدهند تا او به خانواده بعضی زندانیان کمک کند.
4. پیغام دیگر پیغام مهدی حمسی برای پدرش بود که گفته بود به او بگویم که اولاً مقداری مدارک






قدیمی متعلق به برادرش رضا که پیش شخصی به نام رحیمی بوده که فاقد ارزش و احیاناً موجب گرفتاری برادرش می‌شده از بین ببرند و ثانیاً کارت‌های عضویت کتابخانه مسجد پدرش را که در آنها نوع مطالعه افراد ثبت می‌شده از بین ببرند و ثالثاً پدرش اگر زمانی ولو چند سال دیگر از او سؤالی راجع به پسرش مهدی شد او هیچگونه اطلاعی از آشنایان و رفقای مهدی نداشته است. این پیغام را من بر اثر اصرار زیاد این شخص بیرون آوردم بدین ترتیب که من تقریباً در دو ماه آخر زندان با او هم بند بودم و از روز اولی که مرا دید و متوجه شد که به زودی من آزاد می‌شوم از من خواست پیغام‌هایش را از او قبول کنم و اصرار زیاد او موجب شد که من پیغام‌هایش را بگیرم وگرنه شخصاً هیچگونه هدف و انگیزه‌ای از بردن این پیغام نداشتم.
5. پیغام دیگر پیغام مصطفی خوشدل بود به مادر علیرضا کبیری که می‌بایست به او می‌گفتم که باید مراقب خود باشد و از هرگونه رفت و آمد مشکوک و یا ملاقات زندانیان خودداری کند زیرا که ممکن است که به خاطر علیرضا پسرش، تحت تعقیب باشد و ممکن است دستگیر شود و گویا در آن اواخر این زن یک بار برای ملاقات به زندان قصر رفته بود و به نظر خوشدل این ملاقات را مأمورین اطلاع داشته‌اند و پس از آن که از او بازجویی می‌شده در مورد کسانی که به ملاقاتش رفته‌اند خیلی سؤال می‌شده. این قسمت از پیغام که من آن را رساندم در واقع اخطاری بود به این زن که موجبات گرفتاری خود و خانواده‌اش را فراهم نکند و بدین جهت به من گفته شده بود که قبل از دستگیری من در سال 49 خانه ما در همان محل و همان کوچه بود. قسمت دیگر پیغام خوشدل که در واقع من آن را به کسانی که می‌باید می‌گفتم نرساندم تنها به همین مادر کبیری گفته بودم این بود که باید به افراد دو هیئت مکتب‌السجاد(اسمی که به یادم هست) و جلسه آقای نوری که خوشدل قبلاً در این دو هیئت رفت و آمد داشته است گفته می‌شد که هر کس قبلاً کوچکترین آشنایی و حتی سلام و علیکی با خوشدل داشته است باید مراقب خودش باشد زیرا از مصطفی خوشدل سمپات‌هایش را می‌خواسته‌اند و به نظر او توجه مأمورین به افراد این دو هیئت بوده است. در هر صورت این پیغام را من به افراد مربوطه نرساندم و فقط به مادر کبیری گفتم که او گفته بود باید به شخصی نظیر اصغر







مهدوی بگویم ولی من به هیچکس نگفتم.
6. پیغام‌های عزت‌شاهی، پیغام‌های دیگری است که موقع آزادی به من داده شد و عامل اصلی در قبول این پیغام‌ها، اصرار زیاد و پیگیری این شخص بود و واقعاً به هیچ وجه اراده و منظوری از طرف من دخالت در این پیغام رسانی نداشت این پیغام‌ها در چند بخش بود که عبارتند از:
الف . پیغامی که باید به برادر او می‌دادم و گفته بود که بنویسم و در پاکت دربستی بگذارم و توسط محمد کچویی به او برسانم. این پیغام بدین شرح بود:(پرونده عزت) عزت ‌شاهی در اردیبهشت سال 51 توسط علیرضا بهشتی به مجاهدین می‌پیوندد پس از او ارتباط عزت با مجاهدین به وسیله شخصی به نام محمدی بوده که عزت به همراه شخص دیگری به نام ابوذر زیر نظر این شخص بوده‌اند در شهریور 51 محمدی به این دو نفر می‌گوید که فعلاً در تهران کاری نداریم و شما خوب است برای خودسازی و مطالعه به مشهد بروید. در مشهد عزت و ابوذر در مسجد گوهرشاد با یکدیگر قرار داشته‌اند و کیف سیاهی دست عزت به علامت سلامتی بوده است. در آنجا خانه‌ای می‌گیرند و شخص دیگری به نام جعفری نیز به ایشان می‌پیوندد که اسلحه کهنه‌ای نیز داشته و ده روز در اختیار اینان گذاشته بود. در مشهد 3 ماه توقف می‌کنند و در این مدت به مطالعه قرآن و نهج‌البلاغه می‌پرداخته‌اند پس از آن به ایشان دستور مراجعت به تهران داده می‌شود. در تهران عزت و ابوذر از هم جدا می‌شوند و عزت خانه‌ای جداگانه تهیه می‌کند و یک شب در میان محمدی به خانه اش می‌آمده و می‌گفته یک شب دیگر را پیش ابوذر می‌رود. این وضع تا موقع دستگیری عزت ادامه داشته است عزت در هیچ عملی شرکت نداشته و از عمل هیچکس هم اطلاع ندارد. قبلاً هم عزت، ابوذر را با شخصی به نام ملکی (گویا با اسم مستعار اصفهانی) آشنا می‌کند و ابوذر دو سه شب به خانه این شخص می‌رفته ولی به علت اینکه این شخص ترسو و بزدل بوده و زنش هم فضول با او قطع رابطه می‌کند یک بار هم که عزت یک کتاب حکومت اسلامی پیش ملکی گذاشته بوده که ابوذر آن را از او بگیرد. در دنباله این پیغام جملاتی بدینصورت گفته بود که بنویسم: کسی که ایدئولوژی اسلامی نداشته باشد عضو مجاهدین نیست و تنها کسانی به عضویت مجاهدین در می‌آیند که مسلمان باشند. در همکاری با عناصر کمونیست مراقب باشید که ضربه نخورید اینان در زندان هم






صداقت نشان نمی‌دهند. با قشر روحانی و بازاری سعی کنید تماس نزدیک داشته باشید. سعی کنید به داخل کارخانه‌ها نفوذ کرده و از کارگران عضوگیری کنید. در مورد مسائل زندان ستوان یکم ژیان پناه و سرگرد زمانی مزاحم هستند و اگر اینان از میان برداشته شوند لااقل برای مدتی زندان آرام می‌شود (در این زمینه مشورت شده است) این متن پیغامی بود که من نوشتم و در پاکتی گذاشته درش را بستم و توسط محمد کچویی برای برادر عزت ‌شاهی فرستادم.
ب . قسمت دیگر پیغام این شخص مطالبی بود که باید نوشته و توسط اسدالله لاجوردی برای حسین جنتی بفرستم. متن آن چنین بود: عزت می‌گوید حسین جنتی باید متواری شده و به گروهی بپیوندد. صادق کاتوزیان کلیه اعلامیه‌هایی را که به او(جنتی) داده اعتراف کرده و او باید در موقع دستگیری اعتراف کرده یا پخش آنها را خودش به عهده بگیرد و یا بگوید به عزت ‌شاهی داده است. علی اکبر مهدوی ده عدد دفاعیه مهدی رضایی را که به او داده (یا از او گرفته، دقیقاً به خاطر ندارم) اعتراف کرده است. داود دستمالچی هم اقرار کرده که از جنتی جزوه می‌گرفته است. عزت با حسین جنتی و برادرش یکبار به کوه رفته‌اند ولی در آنجا بحث سیاسی نداشته‌اند و عزت این دو نفر را به کسی معرفی نکرده است. این هم متن پیغامی که من نوشته و توسط اسدالله لاجوردی برای حسین جنتی فرستادم.
ج . پیغام دیگر، پیغامی بود که گفته بود به مادر علیرضا کبیری بگویم که عزت درباره علیرضا کبیری گفته است که او صلاحیت عضوگیری نداشته و عزت با او فعالیتی نمی‌کرده و یک بار هم با علیرضا و کچویی و مهجوم به دریاچه تار رفته‌اند ولی در آنجا بحث سیاسی نداشته‌اند و عزت او را با کسی هم آشنا نکرده است. این پیغام را من به مادر کبیری گفتم ولی او گفت که علیرضا را نمی‌بیند.
د . قسمت دیگر پیغام این شخص برای احمد ملکی بود که من آن را نرساندم متن آن چنین بود: عزت می‌گوید که ما دربارۀ تو چیزی نگفته بودیم و این خودت بودی که آمدی و کار خودت را خراب کردی، ما فقط درباره تو گفتیم که یکی دو سه شب به خانه‌اش رفته بودیم و چون آدم ترسو و ضعیفی بود و زنش هم فضول بوده با او قطع رابطه کردیم یک بار هم عزت یک کتاب حکومت اسلامی توسط صادق







کاتوزیان پیش او گذاشته بود و بنا بود ابوذر برود و از او بگیرد . او هیچگونه کمکی به عزت و ابوذر نکرده و فقط حدود 7 هزار تومان چک و سفته که عزت بابت مزد کارش از محمد کچوئی و بهروز شجاعیان می‌گرفته چون حساب ‌جاری نداشته توسط ملکی نقد می‌کرده است. این هم متن این پیغام بود که من نفرستادم و همانطور که توضیح دادم واقعاً انگیزه اصلی قبول این پیغام‌ها اصرار زیاد پیغام دهندگان بود وگرنه از ناحیه من هیچگونه هدف و مقصدی در میان نبود.
س . با توجه به اینکه اظهار می‌دارید قبول این پیغام‌ها و رسانیدن آن به افراد خرابکار از ناحیه سرکار بدون هدف و مقصد بوده و صرفاً به علت اصرار زیاد پیغام ‌دهندگان بوده توضیح دهید بازی با امنیت مملکت، ارتباط با افراد خرابکار، سفارش در مورد از بین ‌بردن دو تن از افسران زندان و گسترش فعالیت‌های خرابکارانه در کشور، برقراری ارتباط میان زندان و افراد خرابکار را صرفاً بدون هدف و مقصد انجام داده‌اید. آیا این عمل ناشی از تعصب خاص سرکار نسبت به اینگونه اعمال ضد امنیتی و خرابکاری نبوده است.
ج . من اعتراف می‌کنم که در گذشته به ‌علت تعصب و جهالت تحت تأثیر افکار مخرب این قبیل عناصر بودم و این امری ناخودآگاه بوده که اینک متوجه آن شده و واقعاً از آن نادم و پشیمانم و گمان می‌کنم این آخرین باری باشد که دچار چنین جهالت و نادانی بزرگی می‌شوم و این پشیمانی در تمام عمر از من جدا نخواهد شد و بدین سبب انتظار مساعدت و کمک دارم.
س . با توجه به سوابقی که دارید و اینکه طی سه مرحله به ترتیب سه ماه، یک سال و چهار سال بازداشت بوده‌اید و در جریان اینگونه فعالیت‌های خرابکارانه بوده‌اید و کاملاً آگاهانه برای چندمین مرتبه دست به این قبیل فعالیت‌های ضدامنیتی زده‌اید پاسخ‌های داده شده به سؤالات به ‌هیچوجه منطقی و قابل قبول نیست به شما تذکر داده می‌شود سعی نکنید از ابراز حقایق خودداری نمایید لذا مجدداً چگونگی را بنویسید.
ج . من صادقانه می‌گویم که نمی‌خواهم هیچ حقیقتی را انکار کنم. با توجه به اینکه من در بازداشت نخستین بیش از پانزده سال نداشتم و روشن است که خیلی زود تحت تأثیر تحریکات محیطم واقع







می‌شدم. رفتن به جلسات مذهبی که در آن موقع برگزار می‌شد و شنیدن سخنرانی‌های تحریک‌آمیز عامل عمده‌ای بود که مرا به این مسیر می‌انداخت و بعد هم افراد دیگری که آنها نیز تجربه‌ای نداشتند همراه من می‌شدند و یکباره سرانجام کار ما به زندان ختم شد و همین افکار کم‌کم در مغز من شکل می‌گرفت ولی این هم واقعیتی بود که در پایان دوران آخرین زندان واقعاً همه افکار خود را از دست داده بودم و به هیچ وجه نمی‌خواستم در این مسیر باشم شاهد این مطلب، صحبتی است که ابوالفضل کبیر در آخرین شب زندانم با من داشت او به من گفت که تو به هیچ‌وجه شایسته نیست در هیچ کاری دخالت کنی زیرا دخالت تو در این کارها حتی ممکن است موجب ضرر شود و شاهد دیگر این مطلب اضطراب فکری‌ای بود که دچار آن شده بودم و حتی در زمینه توحید و خداشناسی چنان ذهنم مشوش بود که از یک نفر روحانی به نام محمد آل اسحق که در آن موقع در زندان بود سؤالاتی می‌کردم و از او می‌خواستم که راه خداشناسی را به من بیاموزد، در چنین حالتی بود که من مرتکب این اشتباه بزرگ شدم و واقعاً هرچه فکر می‌کنم چه شد که در آن موقع این کار را پذیرفتم خودم هم نمی‌دانم.
س . سرکار تا به امروز مدت پنج سال و نیم از عمر خود را در زندان سپری نموده‌اید به چه ترتیب می‌گویید تحت تأثیر تحریکات محیط خود واقع و دست به این اقدامات خرابکارانه زده‌اید. چرا مرتبه اول، دوم و سوم بازداشت روی شما تأثیر نگذاشت به دنبال این کار نروید و راه درست را انتخاب کنید هر گونه توضیحی در این زمینه دارید بنویسید.
ج . قبول می‌کنم که در مرتبه اول و دوم بازداشت من تأثیری روی من داشت چنانچه در آن هنگام در دادگاه‌های مختلف از کارم دفاع می‌کردم ولی صادقانه می‌گویم که در پایان سومین محکومیت من واقعاً چه از نظر جسمی و چه از نظر روحی واقعاً مریض شده بودم و لااقل به خاطر خودم هم که شده نمی‌خواستم در این مسیر واقع شوم و بجز قبول این پیغامها، گرچه واقعاً جرم بزرگی بود، ولی در خارج از زندان سعی داشتم در این مسیر واقع نشوم و به هر حال جز جهالت و تعصب عاملی برای گناه بزرگ خود نمی‌بینم.1
س . گروهی را که پس از آزادی از زندان در سال 53 در آن فعالیت می‌نمودید نام برده و بیان






نمایید از چه مشی سیاسی پیروی می‌کنید.
ج . من در گروهی فعالیت نمی‌نمودم گرچه گروه مجاهدین از من استفاده برده و کار کشیدند، و اما مشی سیاسی، من در گذشته تحت تأثیر شدید افکار خمینی بودم و لزوماً مشی سیاسی نامبرده را که ایجاد حکومت اسلامی بود داشته و شاید در گذشته ترویج ‌هم می‌کردم ولی پس از زندان سال 53 واقعاً فکر می‌کردم که واقعاً من حتی ایدئولوژی اسلامی و اصول اساسی آن را به درستی نشناخته‌ام چه رسد به مشی سیاسی که احتیاج به مطالعه و تعمق بیشتری دارد ولی به هر حال در آن موقع هم هنوز نسبت به این شخص سمپاتی داشته‌ام و اضافه می‌کنم پس از آزادی زندان در سال 53 نیز معتقد به این بخش (مشی ایجاد حکومت اسلامی) بودم.
س . تعیین نمایید از چه سالی شروع به فعالیت نموده و مشوق شما چه کسی بوده و تحت تأثیر چه عواملی مبادرت به این کار نموده‌اید انگیزه شما چه بوده است.
ج . من تقریباً از اواخر سال 45 بود که شروع به فعالیت نمودم و آغاز آن زمانی بود که در آن سال با شخصی به نام محسن خیاطان (خاتم) آشنا شدم و انگیزه من همان داشتن افکار افراطی مذهبی و استماع سخنرانی‌های تحریک‌آمیز (که در آن زمان زیاد بود) بوده است، شاید اگر با این شخص آشنا نمی‌شدم و با عده‌ای که در اردیبهشت سال 46 دستگیر شدیم نزدیک نمی‌شدم، به این راه نیز کشیده نمی‌شدم.
س . طی مدت فعالیت چه افرادی را آماده جهت فعالیت نموده‌اید. این آمادگی شامل بحث یا تبادل افکار در زمینه مسائل سیاسی، تحریک و تشویق فعالیت یا در اختیار گذاردن کتب، نشریه، اعلامیه و جزوات مضره می‌باشد. ضمناً مشخص نمایید در سال 53 پس از آزادی زندان در این زمینه چه اقداماتی نمودید.
ج . من پس از آزادی از زندان در سال 48 در جلسه‌ای شرکت کردم به نام هیئت انصارالمهدی که افرادی نظیر برادرم محمد حسین‌زاده موحد و حسن کبیری و علیرضا کبیری در آن شرکت داشتند و من با سخنرانی در آن جلسه تغییری در افکار این افراد به وجود آوردم البته صحبت من مدت کوتاهی بود و پس از آن سخنرانانی نظیر سید عبدالرسول حجازی و سیدعلی خامنه‌ای و معادیخواه و






گنجه‌ای به آن جلسه دعوت شدند و فکر می‌کنم استماع سخنرانی این افراد سهم عمده‌ای در تغییر فکری این افراد و چند نفر دیگر نظیر عباس آگاه و عبدالله مهجوم داشت و بعد هم رفتن با این افراد به جلسات سخنرانی که در آن موقع در حسینیه ارشاد و مسجد هدایت نیز تشکیل می‌شد نیز تأثیر زیادی در این افراد داشت و اما کتاب و نشریه به خاطر ندارم که به این افراد داده باشم گرچه ممکن است از اعلامیه‌های خمینی به اینان داده باشم ولی پس از آزادی از زندان در سال 53 من در این زمینه هیچگونه فعالیتی نداشته‌ام. توضیحاً باید یادآور شوم که پس از آزادی، مهدی بخارایی از من یک کتاب راه طی شده خواست که به او دادم و یک بار هم جزوات دروس عربی را که او خواسته بود از محمدرضا منصوری گرفته و به او دادم. هم چنین خودم تعدادی جزوات اسلام‌شناسی دکتر شریعتی از منصوری گرفتم ولی به کسی ندادم. با همین افراد یا محمد کچویی به طور پراکنده راجع به مسائل ممکن است صحبت کرده باشم ولی هیچگاه به عنوان بحثی مستقل و یا تحریک و تشویق آنان صحبتی نداشته‌ام. یک سری درس عربی هم که محمدباقر راستگو از منصوری خواسته بود، منصوری به من داد که به او بدهم، همچنین منصوری اعلامیه‌ای از مجاهدین به من نشان داده بود که پس از نگاهی به خودش دادم و برادرم محمد نیز کتاب امام حسین[(ع)] و اعلامیه از مجاهدین به من نشان داده بود که من فی‌المجلس به خودش داده بودم.
س . اسامی کتب، نشریات، جزوات و اعلامیه‌های تحت مطالعه یا مبادله خود را نام برده و تعیین نمایید که به چه وسیله به دست شما رسیده است.
ج . کتاب‌هایی که من مطالعه می‌کردم بیشتر کتاب‌های دکتر شریعتی نظیر درس‌های اسلام‌شناسی، امت و امامت، نیایش، از کجا آغاز کنیم، یاد و یادآوران، حج، که سخنرانی‌های این شخص در مؤسسه ارشاد بوده و پاره‌ای را از منصوری گرفته بعضی را از گذشته داشتم. همچنین راه طی شده مهندس بازرگان و نیک نیازی، دعا، عشق و پرستش و بعضی کتابهای مرتضی مطهری: انسان و سرنوشت، امدادهای غیبی در زندگی بشر، عدل الهی، ویژگیهای ایدئولوژی اسلامی نوشته سید قطب، بررسی مسائل کلی امامت نوشته ابراهیم امینی که آنها را یا در خانه داشتم و یا از شرکت انتشار، انتشارات







برهان، کانون انتشار می‌خریدم غیر از اینها تفسیر سوره محمد خطی که منصوری به من نشان داد و خوانده به او دادم و اعلامیه‌ای از مجاهدین که به من نشان داد و به او دادم. برادرم محمد حسین‌زاده نیز کتاب امام حسین[(ع)] و اعلامیه‌ای از مجاهدین را به من نشان داد که به او دادم.
س . منظور خود را از اینکه اظهار می‌دارید جزوات و نشریات مضره را محمدرضا منصوری و محمد حسین‌زاده به شما نشان داده‌اند به طور واضح تر بنویسید و توضیح دهید آیا این جزوات و اعلامیه‌ها را مطالعه نموده‌اید یا خیر.
ج . من کتاب امام حسین را فقط نگاهی‌کردم و به او در همان لحظه دادم و اصلاً نخواندم تفسیر سوره محمد را تقریباً بتمامه خواندم و اعلامیه مجاهدین را که در حدود شاید 2 صفحه بود تنها دو صفحه اش را خواندم.
س . در تهیه و تکثیر چه جزوات و اعلامیه‌هایی شرکت داشته‌اید.
ج . در مورد قبل از آزادی سال 53 در پرونده‌ام موجود است و بعد از آزادی در سال 53 در این زمینه هیچگونه فعالیتی نداشته‌ام.
س . در توزیع چه کتب یا جزوه و یا نشریه و اعلامیه شرکت داشته اید.
ج . قبل از آزادی سال 53 در پرونده‌ام موجود است و بعد از آزادی در سال 53، یک کتاب راه طی شده مهندس بازرگان به مهدی بخارایی دادم و یک سری دروس عربی باز به همین شخص دادم، یک جزوه نشریه دانشکده اقتصاد که نشریه آزادی بوده به منصوری دادم و یک سری دروس عربی هم به محمدباقر راستگو دادم کتاب‌هایی نظیر الامام الصادق والمذاهب الاربعه و ارشاد شیخ مفید و نظام حقوق زن در اسلام، دین و جامعه نوشته حمید عنایت و ویژگیهای ایدئولوژی اسلامی را به منصوری برای بردن به زندان دادم. به اصغر مهدوی هم یک کتاب درس دینداری و کتاب امام علی [(ع)] جلد هفتم و یک نهج‌البلاغه برای زندان دادم. همچنین حج دکتر شریعتی را که بعداً به من پس داد.
س . توضیح دهید پس از آزادی از زندان با چه افرادی و به چه منظور ارتباط برقرار نموده اید.
ج . پس از آزادی من پیغام‌هائی داشتم که برای رساندن آنها با افرادی به قرار ذیل ارتباط پیدا کردم: برای رسانیدن پیغامی از عزت ‌شاهی به حسین جنتی با سید اسدالله لاجوردی تماس گرفتم. برای






رساندن پیغام دیگری از همین شخص و دادن مبلغ چهارصد تومان پولی که صادق کاتوزیان گفته بود به نعمت شاهی بدهکار است توسط محمد کچویی با این شخص تماس گرفتم. برای رسانیدن پیغام دیگری از همین شخص و پیغامی از مصطفی جوان خوشدل با منصوره کبیری(مادر علیرضا کبیری) تماس گرفتم. برای رسانیدن پیغامی از دکتر عباس شیبانی با اکبر هاشمی رفسنجانی تماس گرفتم. برای رسانیدن پیغامی از مهدی عراقی با حسین فکور تماس گرفتم. همچنین با پدر مهدی حمسی برای رسانیدن پیغام‌های پسرش با او تماس گرفتم. با انسیه مفیدی همسر دکتر شیبانی برای سؤالی که دکتر شیبانی گفته بود تماس گرفتم. مبلغ 25 تومان هم از مهدی بخارایی برای کمک به خانواده اکبر مهدوی گرفته توسط محمد کچوئی برای ایشان فرستادم. جهت فرستادن کتابهای مذکوره به زندان با محمدرضا منصوری تماس گرفتم که این شخص اعلامیه مجاهدین به من داده خواندم و به او پس دادم. جهت رسانیدن پیغامی به اصغر مهدوی از عزت ‌شاهی و فرستادن کتاب برای زندان با این شخص تماس گرفتم. برای رسانیدن پیغامی از حسین عابدینی به شخصی به نام حاج مصطفی صفا با این شخص تماس گرفتم. به حسین اخوان هم برای کمک به خانواده برخی از زندانیان توصیه کردم.
س . توضیح دهید به چه ترتیب با حسین اخوان آشنا شده و چه فعالیت‌هایی را به اتفاق وی دنبال نموده آخرین باری که وی را ملاقات نمودید چه تاریخ بوده است.
ج . من قبل از دستگیری‌ام در سال 49 حسین اخوان را گاه‌گاهی در هیئت انصارالحسین یا مسجد جامع و یا مسجد هدایت می‌دیدم ولی با او فعالیتی نداشتم پس از آزادی هم در سال 53 او به دیدن من آمد و به من گفت که انسیه مفیدی همسر دکتر عباس شیبانی می‌خواهد تو را ببیند و چون به خاطر وجود پدرت نمی‌تواند به خانه شما بیاید خوب است که تو به خانه‌اش بروی یک بار هم در بازار مرا دید و باز همان سفارش را کرد پس از مدتی که مصطفی مفیدی آزاد شد و من به دیدن او رفته بودم اخوان را نیز در آنجا دیدم یک بار هم او را در یک تئاتر در دانشگاه تهران دیدم در این دو بار او با اصرار از من می‌پرسید که نام و نشانی خانواده‌های زندانیانی را که احتیاج به کمک دارند به او بگویم و می‌گفت از زندان سفارش‌ شده که این مطلب را از کسانی که از زندان آزاد می‌شوند بپرسیم







من هم توصیه به کمک به خانواده جواد کریم‌زادگان و مهدی جباری به او کردم غیر از این یکبار او را در کوه دیدم. یک بار هم که خانوادگی به شهرستانک رفته بودیم او را نیز که با خانواده‌شان به آنجا آمده بود در آنجا دیدم از پس از اینها چند باری هم او را در مسجد جاوید دیدم و فکر می‌کنم آخرین باری که او را دیدم در ماه رمضان (حدود مهر ماه گذشته) در همین مسجد جاوید بوده است غیر از این هیچگونه فعالیتی با او نداشته‌ام.
س . به کدام یک از رادیوهای بیگانه گوش داده‌اید، به اتفاق چه افرادی و در چه محل مشروحاً بنویسید.
ج . گاه گاهی شب‌ها در خانه به رادیو بغداد گوش می‌دادم در این اواخر گاهی روزهای جمعه که در خانه بودم به رادیو میهن‌پرستان نیز گوش می‌دادم در شهرستانک که رفته بودیم من و کچویی و حسین اخوان به برنامه‌های این رادیو گوش می‌دادیم. در خانه که من رادیو را می‌گرفتم گاهی برادرم محمد نیز به آن گوش می‌داد. در کوه هم یکی دو بار با رضا منصوری به این رادیو گوش داده‌ام.
س . چه آموزش‌هایی را از رادیوهای مذکور فراگرفته و چه یادداشت‌هایی از گفتار آن برداشته‌اید.
ج . من آموزشی از گفتار این رادیوها فرا نگرفته‌ام و یادداشتی هم از گفتارهای آن برنداشته ام، زیرا گفتارهای این‌ رادیوها به هم مربوط بود و من تنها روزهای جمعه و ایام تعطیل بازار به این رادیوها گوش می‌دادم. تنها یک مدت در ماه رمضان که بازار زود تعطیل می‌شد چند روزی به رادیو میهن‌پرستان که تفسیری از سوره توبه داشت گوش‌دادم، آنهم چون لااقل به نظر خودم تسلطم به قرآن بیش ‌از گوینده تفسیر بود و مطالب آن بیشتر حاشیه بود تا تفسیر، پس از چند روز دیگر به آن گوش ندادم.
س . کلیه کوهنوردی‌های خود را با افراد گروه‌های خرابکار و همفکر با ذکر محل نوشته و هدف و انگیزه خود را از این کار بنویسید.
ج . من یکی دو بار با برادرم محمد حسین‌زاده در اوایل تابستان همراه دوستان خود (یک بار آن با مهدی بخارایی و علی سراج‌پور و طباطبایی و یک بار هم با جعفر خیابانی) به کوهنوردی به درکه رفتیم. غیر از این چند بار به اتفاق محمد رضا منصوری به اوشون و شیرپلا و کلک چال و سه بار به






طرف توچال یک بار از توچال به شهرستانک و دو بار هم از توچال به آهار رفتیم در کوه دو سه بار با محمد حجتی و اسدالله بنکدار و چند نفر دیگر که من با آنها آشنایی نداشتم برخورد کردیم. یک بار هم حسین اخوان را که با شخص دیگری آمده بود در اوشون دیدیم. در کلیه این کوهنوردی‌ها هدف من تفریح و گردش بوده است و تا آنجا که من می‌دانم منصوری نیز کوهنوردی برایش تفریحی بوده چنانچه می‌گفت مدتهاست که تابستان و حتی زمستان روزهای جمعه تفریحش کوهنوردی است. به هر حال من انگیزه و هدفی جز تفریح و گردش در روزهای تابستانی نداشتم.
س . سرکار اظهار می‌دارید که کوهنوردی را صرفاً به منظور تفریح با افراد همفکر خود انجام می‌داده اید، توضیح دهید گوش ‌دادن به رادیو میهن‌پرستان نیز جز تفریحات سرکار بود.
ج . تا آنجا که به خاطر دارم تنها یک یا دو بار در کوه به این رادیو گوش داده‌ام آن هم چون تنها روزهای جمعه که تعطیل بود می‌توانستم به این رادیو گوش بدهم با خود رادیو می‌بردم و در برخی موارد هم ضبط‌ صوت و نوار قرآن می‌بردم، گاهی هم که فقط به اوشون می‌رفتم و صبح تا عصری در آنجا بودم من برای گذراندن وقتم کتاب برای خواندن به همراه می‌بردم.
س . توضیح دهید تا کنون چه مبالغی به افراد گروه‌های خرابکار و یا خانواده زندانیان کمک مالی نموده اید.
ج . من شخصاً به هیچیک از افراد خرابکار و یا خانواده زندانیان هیچ نوع کمکی نکرده‌ام و تنها در یک مورد در 25 تومان از مهدی بخارایی گرفته بودم توسط محمد کچویی به خانواده اکبر مهدوی دادم و یک مورد هم مبلغ 4 تومان پولی را که صادق کاتوزیان گفته بود به نعمت شاهی بدهکار است از پدرش گرفته و توسط کچویی برای نعمت شاهی فرستادم. غیر از این به اکبر هاشمی رفسنجانی پیغام دکتر شیبانی را رساندم که به خانواده پاره‌ای از دستگیرشدگان از نهاوند و همینطور خانواده جواد کریم‌زادگان کمک کند. به حسین فکور هم از قول مهدی عراقی گفتم که هم به خانواده نهاوندی‌ها و هم به خانواده مهدی جباری کمک کند و همچنین به حسین اخوان سفارش کردم که در صورت امکان به خانواده مهدی جباری و جواد کریم‌زادگان کمک کند.







س . خلاصه‌ای از فعالیت‌های خود را پس از آزادی از زندان در سال 53 بنویسید.
ج . من پس از آزادی از زندان ابتدا یک سری پیغامهائی را که بنا بود به افرادی برسانم در موردشان اقدام کردم در چند مورد خلاصه می‌شود: پیغامهای عزت ‌شاهی: پیغامی که نوشته و در پاکتی گذاشته توسط کچویی برای نعمت شاهی فرستادم در این پیغام ابتدا خلاصه‌ای از پرونده عزت ‌شاهی بود و سپس جملاتی بدین ترتیب: با روحانیون و افراد بازاری تماس داشته باشید. از کارخانه‌ها و قشر کارگر و عضو‌گیری کنید. به کمونیست‌ها زیاد اعتماد نداشته باشید و برای بهبودی وضع زندان سرگرد زمانی و ستوان‌یکم ژیان ‌پناه را از میان بردارید همراه این پیغام چهارصد تومان پولی را که صادق کاتوزیان گفته بود به نعمت بدهکار است برایش فرستادم (از پدرش گرفتم) پیغام دیگر این شخص برای حسین جنتی بود که نوشته و توسط اسدالله لاجوردی برایش فرستادم خلاصه این پیغام این بود که نامبرده باید متواری شود زیرا از ناحیه صادق کاتوزیان و اکبر مهدوی و داود دستمالچی درباره اش اعتراف شده و عزت هم کوهنوردی‌ای را که با او و برادرش داشته گفته ولی گفته است که بحث سیاسی در میان نبود و او را با کسی آشنا نکرده است. پیغام دیگر این شخص برای مادر کبیری بود که به پسرش(علیرضا) بگوید که عزت او را جوانی که صلاحیت عضو‌گیری نداشته معرفی کرده است (مادر کبیری به من گفت که پسرش را نمی‌بیند) پیغام دیگرش برای اصغر مهدوی بود که تا آزاد شدن برادرش از فعالیت خودداری کند. پیغام دیگر از عباس شیبانی از قول ربانی شیرازی بود برای اکبر هاشمی رفسنجانی که به خانواده پاره‌ای از دستگیرشدگان از نهاوند و جواد کریم‌زادگان از تهران کمک کند. پیغام دیگر از جانب مهدی عراقی برای حسین فکور بود که آن نیز سفارش کمک به خانواده پاره‌ای از دستگیرشدگان بود. پیغام دیگر از ناحیه مصطفی جوان خوشدل بود که به افرادی که در دو هیئت(جلسه آقای نوری به صورت مکتب السجاد) شرکت نموده و قبلاً با او آشنایی داشتند گفته شود که مواظب خود باشند زیرا ممکن است تحت تعقیب باشند که این پیغام را نیز من به مادر کبیری گفتم و او گفته بود که باید توسط علی اصغر مهدوی به افراد آن دو هیئت بگویم ولی من به او و هیچکس دیگری نگفتم. پیغام دیگر از مهدی حمسی برای پدرش که مدارکی قدیمی متعلق به







برادرش رضا را از بین ببرد همچنین کارت عضویت افرادی را که در کتابخانه مسجد پدرش عضو بوده‌اند نیز از بین ببرد. پس از آزادی از زندان یک بار برادرم محمد حسین‌زاده کتاب امام حسین[(ع)] نشریه مجاهدین را به من نشان داد که من آن را نخوانده به او دادم. یک بار هم یک اعلامیه از گروه مزبور به من داد که پس از نگاهی سطحی به او دادم غیر از این من با محمدرضا منصوری برخوردهایی داشتم که طی آنها او یک بار یک تفسیر سوره محمد خطی به من داد که خوانده و به او دادم. یک بار هم یک اعلامیه از مجاهدین به من نشان داد که 2 صفحه آن را خوانده به او پس دادم. غیر از این تعدادی از جزوات سخنرانی‌های دکتر علی شریعتی را من از منصوری گرفتم که آنها را می‌خواندم. تعدادی کتاب‌ هم من برای زندان قصر که برادر او در آنجا بود توسط این شخص فرستادم (از قبیل ارشاد مفید. الامام الصادق و المذاهب الاربعه. انسان و جهان. انسان و سرنوشت. نظام حقوق زن در اسلام) و یک کتاب ویژگی‌های ایدئولوژی اسلامی نوشته سید قطب که کتاب آزادی بود ولی در زندان راه نمی‌دادند صحافی و تعویض جلد نموده توسط این شخص برای زندان فرستادم غیر از این یکبار مبلغ 25 تومان پول از مهدی بخارایی گرفته و توسط محمد کچویی برای خانواده علی اکبر مهدوی فرستادم. به مهدی بخاری یک کتاب راه طی شده که از من خواسته بود و همچنین یک سری دروس عربی که از رضا منصوری گرفته بودم، دادم. چند باری همراه با محمدرضا منصوری به کوه می‌رفتم و به اتفاق برادرم و همین شخص به جلسات سخنرانی که در مسجد جاوید منعقد می‌شد و گاهی جلسات تفسیر قرآن دکتر سید محمد بهشتی می‌رفتم. یک بار با محمد کچویی و علی خلیل نیا به دیدن داریوش فروهر(رهبر حزب ملت ایران ) رفتم. به اتفاق برادرم وقتی که علی خلیل نیا آزاد شده بود به دیدنش رفتیم یک بار هم به اتفاق علی اصغر مهدوی به دیدن سید احمد کلانتر رفتم وقتی که اسدالله لاجوردی از زندان آزاد شده بود به دیدنش رفتم. توسط اصغر مهدوی یک نهج‌البلاغه و کتابهای درس دیند‌اری و امام علی جلد هفتم را برای زندان فرستادم یک کتاب حج دکتر شریعتی هم به همین منظور به او داده بودم که بعداً به من پس داد وقتی که اکبر مهدوی آزاد شده بود همراه محمد کچویی و رضا منصوری و لاجوردی به دیدنش رفتیم همچنین در موقع آزادی احمد شاه‌بداغلو، حسن لاهوتی، محمد صادق به دیدن ایشان رفتم. به حسین اخوان وقتی که از من راجه به خانواده‌هایی که احتیاج به کمک دارند سؤال می‌کرد توصیه کردم که به خانواده مهدی جباری و جواد کریم‌زادگان کمک کند. وقتی که مصطفی مفیدی از زندان آزاد شده بود به ملاقات او رفتم و در آنجا سئوالی را که دکتر شیبانی گفته بود از انسیه مفیدی در مورد آدرس جواد کریم‌زادگان بکنم، نموده و پاسخی دریافت نکردم. چند باری به برنامه‌های رادیو عراق و رادیو میهن‌پرستان گوش دادم و بالاخره طی این مدت تعداد از جزوات و نوشته‌های دکتر شریعتی و مهندس بازرگان و مرتضی مطهری را مطالعه می‌کردم.
س . منظور نهایی خود را از انجام این فعالیت‌ها و اقدامات به طور مشروح بنویسید.
ج . من در گذشته از طرفداران متعصب خمینی بودم و به همین خاطر سه بار گرفتار زندان شدم و بالطبع به افکار و نظریات وی در زمینه مسائل سیاسی متمایل و همچنین به مسائلی که تحت عنوان ولایت فقیه یا حکومت اسلامی عنوان کرده بود معتقد بودم و همین اعتقادات بود که مرا درگیر این مسائل می‌کرد ولی پس از پایان محکومیت گذشته‌ام دچار تردید و بی‌تفاوتی بودم و بالاخره باز ته مانده‌ای از همان اعتقادات و تمایل به این شخص بود که به عنوان هدفی برای درگیر شدن مجدد به این مسائل بالا مرا به جلو می‌راند (اعتقاد به تشکیل حکومت اسلامی) گرچه معتقدم که تحریکات دیگران سهم عمده‌تری در فعالیت‌ها و اقدامات این بار من داشته است.
س . توضیح دهید پس از آزادی از زندان در سال 53 ارتباط سرکار با زندان به چه ترتیب بود.
ج . پس از آزادی من توسط محمدرضا منصوری که برادرش در زندان قصر بود از وضع زندان از او سؤال می‌کردم و او هم گاهی کتاب‌هایی که برادرش از او می‌خواست به من می‌گفت که من در این زمینه کتاب‌هایی نظیر ارشاد مفید(عربی) الامام الصادق والمذاهب الاربعه(عربی)، انسان و سرنوشت، انسان و جهان، نظام حقوق زن در اسلام و ویژگی‌های ایدئولوژی اسلامی(صحافی ‌شده با جلد اسلام و حقوق بشر) برای زندان فرستادم. همچنین یک بار کتاب درس دینداری و امام علی جلد هفتم و نهج‌البلاغه توسط علی اصغر مهدوی برای زندان فرستادم.
س . توضیح دهید محمدرضا منصوری چه پیغام‌هائی را از زندان و از چه افرادی برای سرکار آورد.
ج . او از هیچکس پیغامی برای من نیاورده بود، تنها گاهی اخباری در زمینه تغییراتی که در زندان ایجاد می‌شد، یا محکومیت‌های افراد و یا تنبیهاتی که افراد می‌شدند و او از برادرش شنیده بود برای من نقل می‌کرد.
س . اظهارات خود را چگونه گواهی و تأیید می‌نمایید.
ج . با امضاء گواهی و تأیید می‌نمایم و خط خوردگی ها از اینجانب است و اتهام خود را نیز قبول دارم.

توضیحات سند:

1. همانطور که در مقدمه توضیح داده شده به نظر می‌رسد شهید حسین‌زاده در این مرحله از زندگی سیاسی خود به پختگی و پیچیدگی‌های خاص فعالیت و مبارزه سیاسی رسیده است. عنوان این مطالب در بازجویی حاکی از این واقعیت بوده و هدف از بیان آن گمراه کردن بازجو و کاستن از بار اتهام است والاّ این حجم از فعالیت‌ و رساندن پیام‌های متعدد به افراد مختلف با مطالب عنوان شده برای بازجو هم‌خوانی ندارد. البته بازجویان ساواک نیز به این مطلب پی برده و محکومیت پانزده ساله وی نیز به همین دلیل است.

منبع:

کتاب شهید حاج حسن حسین‌زاده موحد به روایت اسناد ساواک صفحه 360













صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.