تاریخ سند: 9 آبان 1357
ساعت 1900 روز جاری دکتر نبوی از تهران با سیدجواد شیرازی تماس و ضمن اشاره به اوضاع تهران
متن سند:
از: مشهد تاریخ:9 /8 /1357
به: 312 شماره: 20551/ﻫ 1
تلگرافات وارده
ساعت 1900 روز جاری دکتر نبوی از تهران با سیدجواد شیرازی تماس و ضمن اشاره به اوضاع تهران و مشهد، پیرامون رفتن شریف امامی و کد 66 مذاکره و وضعیت کشور را وخیمتر از آنچه[قابل]تصور است اعلام و اضافه نمود دیروز در هواپیمائی خبرهای باورنکردنی کشف و مبلغ بیش از چهارصد و سی میلیون دلار توسط خادمی1 و دویست میلیون دلار از بودجه محرمانه نخستوزیری توسط هویدا،2 وسیله جمشید آموزگار3 برای ترویج بهائیت4 به امریکا حواله شده و دیروز هنگامی که سپهبد امیرافضلی رئیس هواپیمائی به منظور شکستن اعتصاب کارکنان رفته بود، آنها که مدارک را قبلاً فتوکپی کرده بودند جواب دادهاند ما حقوق نمیخواهیم، جواب این مدارک را بدهید. پدر آموزگار5 فرزندش جمشید را به خاطر آنکه تحت تبلیغ هویدا بوده، آق کرده است.
دکتر نبوی افزود کمونیستها آزاد شده و به سرعت مشغول دستهبندی هستند. جبهه ملی هم هر روز، سازی میزند و گفته است رژیم مطرح نیست، بلکه حکومت باید عوض شود. شریعتمداری هم خصوصی گفته است من با این شدت که روزنامه و بیبیسی میگویند، نگفتهام.
در پایان شیرازی پرسید آقا میخواهد چه کند. نبوی پاسخ داد آنجا که نشسته، هوایش مطلوب است و بلبلها میخوانند و دختر چهارده ساله هم هست. او مثل آیتالله شیرازی نیست و شیرازی ضمن خداحافظی گفت برادرم سیدمحمدعلی ممکن است بدون انجام دادن اعمال از مکه مراجعت نماید و حتماً با شما تماس خواهد گرفت.
شیخان
در بولتن درج گردید. جهت بهرهبرداری به استحضار رئیس دایره عملیات میرسد. کندری 13 /8 /57
آقای مجتبوی 15 /8
توضیحات سند:
1. علىمحمد خادمى، فرزند لطفالله در سال 1292 ﻫ ش در جهرم در خانوادهاى بهایى متولد شد. نامبرده تحصیلات ابتدایى، متوسطه، تخصصى و عالى را به ترتیب در شیراز، اصفهان و دانشکده افسرى تهران سپرى کرد و دورههاى تخصصى و عالى ناوبرى هوایى را در انگلستان و دوره ستاد فرماندهى هوائى را در آمریکا به پایان رساند. در سال 1316 به عنوان خلبان فارغالتحصیل شد و بعدا در همین رشته به تعلیم خلبانى پرداخت. تیمسار خادمى اولین خلبان ایرانى است که در سال 1327 به دریافت گواهىنامه خلبانى بینالمللى نایل آمد، از سال 1325 تا 1328 به شرکت سابق هواپیمایى ایران مأموریت یافت و با سمت خلبانى در خطوط داخلى و بینالمللى بکار پرداخت و در سال 1339 مجدداً به نیروى هوایى برگشت. نامبرده در مشاغلى از جمله مدیر آموزش دوره ستاد هوائى، رئیس ستاد نیروى هوائى و آجودان مخصوص و مدیر عامل هواپیمایى ملى ایران بکار پرداخت و از آغاز تأسیس مؤسسه حملونقل هوایى، یعنى از پنجم اسفند سال 1340 عضویت هیئت مدیره و مدیریت عامل «هما» را برعهده داشت. مشارالیه در دهم تیرماه سال 1349 به سمت مشاور ادارى روتارى بینالمللى گروه ب شامل 6 کلوپ ایران از طرف روتارى بینالمللى انتخاب شد و نشانهاى درجه 2 افتخار و تاج را از شاه و نشان درجه 2 کوکب را از طرف ملکه الیزابت دریافت کرد. وی در 18 آبان 1357 خودکشى کرد.
طبق سند بیوگرافیک ساواک وی معروف به بهائیگرى بوده و نسبت به هممسلکان خود داراى سمپاتى بوده و اغلب این افراد را در رأس کارها قرار داده است. خادمى مشاور کلوپ روتارى بینالمللى و ریاست کلوپ روتارى شمال تهران را نیز عهدهدار بود.
(اسناد ساواک - پرونده انفرادى)
2. امیرعباس هویدا، فرزند حبیبالله (عینالملک) در سال 1298 ﻫ ش متولد شد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه خود را در مدرسه فرانسوی بیروت به پایان رساند و سپس به بلژیک رفت و در دانشگاه آزاد بروکسل در رشته علوم سیاسی و اقتصاد درس خواند. در سال 1321 به ایران برگشت و به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. در سال 1324 در اولین مأموریت سیاسی خارج از کشور، به پاریس رفت و با حسنعلی منصور آشنا شد. در سال 1329 عبدالله انتظام به وزارت خارجه رسید و هویدا را به ریاست دفتر خود انتخاب کرد. در مهر ماه 1330 هویدا به پیشنهاد کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد به مدت 5 سال مأمور خدمت در این سازمان شد. در سال 1335 با درخواست منصور که سفیر ایران در آنکارا بود به عنوان رایزن سفارت ایران در ترکیه انتخاب شد. در سال 1336 عبدالله انتظام مدیر عامل شرکت ملی نفت شد و هویدا را به عضویت هیئت مدیره شرکت نفت انتخاب کرد. هویدا در اوایل سال 1340 در زمرۀ موسسان کانون مترقی به ریاست یار دیرین خود حسنعلی منصور، درآمد. وی در سال 1342 در کابینه حسنعلی منصور به سمت وزارت دارائی برگزیده شد و به مدت پانزده ماه در این مقام بود تا اینکه منصور کشته شد. شاه برای جلب رضایت آمریکائیان، یکی از همکاران نزدیک منصور را به جانشینی او انتخاب کرد و او امیر عباس هویدا، کاملاً مطیع شاه بود و همان اعضا کابینه منصور را در کابینه خود ابقا کرد. در فروردین سال 1346 امام خمینی (ره) از نجف نامه مفصلی به هویدا نوشت و وضعیت کشور و حضور بیگانگان بویژه امریکا را گوشزد نمود. اما نامه امام بی جواب ماند ولی مسائلی را که امام بیان کرده بودند دهان به دهان در میان مردم پخش شد و زمینه حرکتهائی که در سالهای دهۀ 50 شکل گرفت را فراهم کرد. هویدا در سه بخش مهم سیاست خارجی، امور اقتصادی و مسائل نظامی مسلوب الاختیار بود و فقط در صحنه سیاست داخلی و حضور در نمایشهای انتخاباتی حضور داشت. هویدا رهبری حزب ایران نوین را به عهده داشت و دکتر کلالی را به مقام دبیر کلی حزب تعیین کرد. دکتر کلالی حزب را بصورت احزاب چپ سازماندهی کرد و آن را گسترش داد و به کانون قدرت مستقلی تبدیل کرده کمکم شاه را به وحشت انداخت و خود هویدا دبیر کلی را به عهده گرفت و کنگره بزرگ حزبی را در دیماه 1353 با دعوت از نمایندگان احزاب بزرگ جهان تشکیل داد. شاه در سال 1353 تشکیل حزب رستاخیز را اعلام و هویدا را به دبیر کلی حزب معرفی کرده و کم کم ستارۀ بخت هویدا پس از 12 سال افول کرد و شاه به هویدا تکلیف کرد استعفا دهد و او را به جای علم که در بستر بیماری بود به عنوان وزیر دربار انتخاب کرد. ازهاری نخستوزیر وقت، هویدا را مقصر همۀ فجایع کشور معرفی کرد و به ظاهر او را بازداشت کرد تا اینکه در روز 22 بهمن به دست نیروهای انقلاب افتاد و پس از یک محاکمه در روز شنبه 18 فروردین 1358 هویدا اعدام شد. هویدا در یک خانوادۀ بهائی بدنیا آمد و پدرش جزء مبلغان و داعیان فرقۀ ضالۀ بهائیت بشمار میرفت. هرچند که هویدا میخواست به ظاهر بهائی قلمداد نشود اما ارتباط او با افراد فرقه بهائیت قطعی بود. در مدتی که مأمور کمیساریای عالی پناهندگان بود با سازمانهای فراماسونری ارتباط برقرار کرد و یکی از اعضاء برجستۀ فراماسونری در اروپا و استاد اعظم لژ بزرگ ملی فرانسه بود.
ر.ک: رجال عصر پهلوی، امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، 2 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی
3. جمشید آموزگار، فرزند حبیبالله در سال 1302 ﻫ ش در تهران به دنیا آمد، در ایام جنگ دوم جهانى به آمریکا رفت، در رشتهی مهندسى هیدرولیک دکتری گرفت و در سال 1330 به ایران بازگشت. وى به عنوان رئیس اداره مهندسى آژانس عمران بینالمللى در «اصل 4 ترومن» در تهران مشغول به کار شد و تا سال 1334 معاون وزارت بهداشت بود. از سال 1336 با افزون شدن فشار آمریکا براى واگذارى مسئولیتهاى کشور به ایرانیان فارغالتحصیل از آن کشور، «آموزگار» در کابینهی دکتر اقبال وزیر کار شد. جعفر شریف امامى در خصوص عملکرد وى در این برهه چنین گفته است: «آموزگار در زمان عضویت در کابینه اقبال، مطالبى را که در هیئت دولت مطرح مىگردید، بلافاصله به سفارت آمریکا اطلاع مىداد.» آموزگار در اسفند 1342 در کابینهی منصور وزیر بهدارى شد، در دولت هویدا به سمت وزارت دارایى رسید و در این هنگام طى گزارشى چنین معرفى شد: «در وزارت دارایى یک بچه آمریکایى که هنوز داراى گذرنامه آمریکائى است به نام آموزگار مشغول جاسوسى براى آمریکایىها است ولى از قدیم معروف به انگلیسى بود.» وی در سال 1353 وزیر کشور کابینهی هویدا شد. در سال 1354 به دست «کارلوس» به همراه وزراى نفت اوپک به گروگان درآمد. او به پاس فعالیتهایش در اوپک، بزرگترین نشان دربارى ایران یعنى نشان درجه اول تاج را از شاه دریافت کرد، در سال 1355 دبیر کل حزب رستاخیز شد و بالاخره در مرداد 1356 آرزوهاى دیرین وى برآورده و نخستوزیر ایران شد. وى در دوران اوجگیرى انقلاب اسلامى و شدت یافتن تظاهرات در شهرها و آتشسوزى سینما رکس آبادان، در چهارم شهریور 1357 استعفا داد و در دى ماه همان سال به آمریکا متوارى شد و دفتر مشاورهی انرژى در واشنگتن را تأسیس کرد و با بانک جهانى و صندوق بینالمللى پول همکارى کرد. وی در مهر 1395 درگذشت.
رجال عصر پهلوی؛ جمشید آموزگار به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسى اسناد تاریخى، 1382
4. بهائیت: در سال 1260 ق فردى به نام سیدعلى محمد خود را «باب»، امام و وسیله تماس مردم با امام زمان(ع) معرفى نمود و سپس دعوى مهدویت کرد و گفت که در آینده از میان بابیها، پیامبرى قیام خواهد کرد و دین تازهاى خواهد آورد. به دستور ناصرالدین شاه و امیرکبیر، بسیارى از پیروان باب دستگیر و کشته شدند و بقیه به عراق تبعید گردیدند و شخص باب نیز تیرباران شد. (1266 ق). در میان اتباع باب دو برادر مورد توجه او بودند که مدعى جانشینى وى شدند. لیکن بین آن دو برادر اختلاف افتاد. گروهى پیرو برادر او مشهور به صبح ازل (ازلىها) و عدهاى دیگر پیرو برادر دوم بهاءالله (بهائیها) شدند. در نزاع سختى که بین این دو و اتباع آنان در گرفته، بسیارى از طرفین کشته شدند. دولت عثمانى بهاءالله و طرفدارانش را به عکا (فلسطین اشغالى) و صبح ازل را با یارانش به جزیره قبرس روانه کرد. فعالیتهاى بها در عکا و همکارى با یهودىها باعث شد تا بیشتر بابیان و به ویژه بابیان ایران پیرو او شوند. در پیدایش این مسلک مأموران روسیه بالاخص پرنس کینیار دالگورکى وزیر مختار دولت روسیه تزارى در نخستین دوره سلطنت ناصرالدین شاه قاجار نقش مهمى داشتند سپس انگلیسىها، بهائیت را در کشورهاى اسلامى به ویژه ایران ترویج مىکردند. بدین ترتیب بهائیت از بدو پیدایش تاکنون به اسم یک عقیده مذهبى ولى در واقع با قدرت یک حزب سیاسى در خدمت استکبار بوده هماکنون نیز آمریکا و رژیم صهیونیستى از حامیان قوى این مسلکاند.در حکومت محمدرضا پهلوى، علیرغم مبارزه روحانیت شیعه علیه این فرقه، بهائیان موقعیتى ویژه داشتند و شاه از حمایت ایشان بهرهمند بود. و همیشه افرادى از سران این فرقه در دربار بودند و در تصمیمگیریهاى دولت و سیاست خارجى تأثیر جدى داشتند و به نفع صهیونیسم جهانى فعالیت مىکردند. امیرعباس هویدا بهایى براى سیزده سال پست نخستوزیرى را در اختیار داشت. بابیان و بهائیان اعتقاد دارند که سیدعلى محمد باب شش مرتبه ادعاى خویش را تغییر داد. در مرتبه اول به سیدذکر مشهور مىشود و ادعاى ذکریت مىکند. در مرتبه دوم ادعاى بابیت مىنماید و خود را باب و نایب خاص امام زمان (عج) و واسطه خیر و فیض بین او و مردم معرفى مىکند. در مرتبه سوم دعوى مهدویت مىنماید و خود را مهدى موعود مىداند. در مرتبه چهارم ادعاى نبوت مىکند و خویشتن را پیامبر معرفى مىنماید. در مرتبه پنجم ادعاى ربوبیت و در مرحله و مرتبه ششم دعوى الوهیت مىکند. براى اثبات الوهیت بهاءالله به چند نمونه از نوشتههاى او نگاه مىکنیم. بهاءالله هنگامى که در زندان عکا گرفتار بود چنین نگاشت: «اسمع مایوحى من شطرالبلاء على بقعه المحنته و الابتلاء من سدرۀ القضاء انه لااله الا أَناالمسجون الفرید» یعنى: بشنو آنچه را که وحى مىشود از مصدر بلا برزمین غم و اندوه از سدرهالقضا بر ما به اینکه نیست خدایى جز من زندانى تنها. «کذلک امر ربک اذکان مسجونا فى اخرب البلاد» یعنى: اینگونه پروردگارت فرمان داد زمانى که در خرابترین شهرها زندانى بود. «تفکر فىالدنیا و شأن اهلها انالذى خلق العالم لنفسه قدحبس فى اخرب الدیار بما اکتسب ایدى الظالمین» یعنى: درباره دنیا و حالات مردم آن بیندیش، زیرا آنکه جهان را براى خود خلق کرد، در خرابترین مکانها به دست ستمکاران زندانى است.«ان الذى خلق العالم لنفسه منعوه ان ینظر الى احد من احبائه» یعنى: آن کسى که جهان را براى خودش آفرید، او را منع کردند که حتى به یکى از دوستانش نظر افکند. حسینعلى بها انبوه پرشمار مردم را که به ادعاى خدایى او وقعى نمىگذاشتند در شمار غافلین مىخواند و در جواب کسانى که از او مىپرسیدند: تو که خود را خدا مىدانى، چرا بعضى از مواقع مىگویى اى خدا و در بعضى از نوشتههایت از او استمداد مىطلبى؟ مىگوید: «یدعو ظاهرى باطنى و باطنى ظاهرى، لیست فىالملک سواى ولکن الناس فى غفلۀ مبین» یعنى: باطن من ظاهر من را و ظاهرم باطنم را مىخواند، در جهان معبودى غیر از من نیست، ولى مردم در غفلت آشکارند. (رک: بهائیان نوشته سیدمحمدباقر نجفى و کتاب مبین، میرزا حسینعلى نورى (بهاءالله) چاپ 1308 هجرى قمرى، صفحات 56، 233، 286، 342، 405 و فتنه باب، عبدالحسین نوایى، انتشارات بابک، چاپ سوم، بهار 1362، صفحات 14 تا 164، کوثر، جلد اول، دفتر نشر آثار امام خمینى (ره))
بهائیت، میکائیل جواهری، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
5. حبیبالله آموزگار، فرزند محمد حسین در سال 1269 ﻫ ش در اصطهبانات چشم به جهان گشود. در سن 12 سالگى براى تحصیل علوم دینى راهى شیراز شد و مقدمات فقه، اصول، منطق و فلسفه را در آن شهر فرا گرفت و در سال 1290 به تهران آمد. حبیبالله آموزگار سمت سردبیرى روزنامه آفتاب، روزنامه صداى ایران و مدیریت مجلههاى رهنما، علم و اخلاق را داشت. پس از طى دوره سردبیرى وارد وزارت فرهنگ شد. ابتدا به ریاست مدرسه ادب برگزیده شد و از سال 1302 تا 1304 ریاست فرهنگ استان فارس را عهدهدار بود. در زمان وزارت «داور» به وزارت دادگسترى انتقال یافت و عهده دار مشاغل مختلفى شد. وى از 1315 تا 1329 شمسى در وزارت دادگسترى، مستشارى دیوان عالى کشور را بر عهده داشت. آموزگار مدتى نیز صاحب امتیاز نشریه «آینده» بود. در سال 1330 به وزارت فرهنگ منصوب، و در دوره دوم وارد مجلس سنا شد. حبیبالله آموزگار سرانجام در اوایل فروردین 1359 در تهران در گذشت.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی- 16 صفحه 220