تاریخ سند: 28 خرداد 1356
موضوع: ارسال دو فقره اعلامیه جهت ربانی شیرازی به قم
متن سند:
به: 312
از: 20/ه12 شماره: 21519 /20ه12
حدود ساعت 11 روز 24 /3 /36 حاج محمد خلیل نیا از مغازه اش واقع در
بازار تهران در حضور یکی از دوستانش تلفنی با داریوش فروهر صحبت و گفت
به دوست مشترکمان می گویم که جهت انجام آن کار نزد شما بیاید به همین منظور
خلیل نیا به دوستش گفت ساعت 30 /12 به دفتر فروهر مراجعه کنید کاری دارد
که به شما محول خواهد کرد.
دوست مشترکشان ساعت 30 /12 به ملاقات
فروهر رفت و فروهر به او گفت این دو پاکت سربسته را که در یکی از آنها اعلامیه
خودمان (منظور نامه سرگشاده1 به پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به
امضا دکتر سنجابی2 ـ دکتر شاپور بختیار3 ـ داریوش فروهر می باشد) و در
دیگری اعلامیه سرهنگ بازنشسته عزیزاله امیر رحیمی4 است به قم و نزد شیخ
عبدالرحیم ربانی شیرازی ببرید و از قول من به او سلام برسانید و بگوئید این دو
فقره اعلامیه را بخوانند و نظر خود را بگویند به همین منظور حامل پاکات
بلافاصله در روز مذکور به قم و منزل ربانی شیرازی رفته و دو فقره پاکت را به او
تسلیم نموده است ربانی شیرازی پس از مطالعه اعلامیه ها شدیدا ناراحت شده و
وسیله حامل برای فروهر پیغام فرستاده که اعلامیه امیر رحیمی از اعلامیه دکتر
بقائی5 کرمانی بدتر است زیرا در اعلامیه اش مسجل نموده که آیت اله سید
محمود طالقانی و شیخ حسینعلی منتظری دو نفر عالم و روحانی چریک پرور
می باشند و این اعلامیه در بین دوستان اختلاف می اندازد و به فروهر بگوئید که
سعی کند حتما از انتشار این اعلامیه جلوگیری نماید در مورد نامه سرگشاده
فروهر هم متأسفم که فقط سه امضا دارد و چرا مهندس مهدی بازرگان امضا
نکرده است حامل در پاسخ اظهار نموده چون بازرگان می خواسته عده ای دیگر
هم امضا کنند به همین سبب آقای فروهر موافقت نکرده است حامل شبانه از قم
به تهران مراجعت و صبح روز 25 /3 /36 نتیجه ملاقات و پیغام ربانی شیرازی را
به داریوش فروهر می دهد و فروهر در پاسخ اظهار می دارد دیگر از دست من
کاری ساخته نیست و تصور می شود اعلامیه سرهنگ امیررحیمی پخش شده
باشد.
نظریه شنبه ـ 1ـ صدور اعلامیه سرهنگ بازنشسته عزیزاله امیر رحیمی در پاسخ
اعلامیه دکتر بقائی بین افراد متعصب مذهبی از طرفی و عناصر جبهه به اصطلاح
ملی سابق و عناصر حزب زحمتکشان6 ملت ایران از طرف دیگر اختلاف
انداخته است.
2ـ تهیه اصل یا فتوکپی اعلامیه امیررحیمی مقدور نگردیده و در
اولین فرصت یک نسخه اعلامیه مزبور تهیه و متعاقبا تقدیم خواهد شد.
نظریه سه شنبه ـ1ـ شنبه مورد اعتماد است و به احتمال زیاد گزارش تسلیمی وی
صحت دارد.
2ـ به شنبه آموزش داده شد که در جریان مذاکرات و تصمیمات متخذه و اقدامات
بعدی داریوش فروهر و شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی و سایر عناصر و ایادی
آنان بوده و نتیجه را به موقع گزارش نماید.
4ـ کلیه افراد مندرج در گزارش مزبور در آن اداره کل دارای سابقه می باشند.
5ـ هرگونه اقدام مستقیم در مورد گزارش مزبور باعث شناسائی و سوخته شدن
منبع خواهد شد.
برلیان
نظریه چهارشنبه ـ نظریه سه شنبه مورد تایید است .
توضیحات سند:
1ـ در مورخه 22 /3 /1356
نامه سرگشاده ای از سوی دکتر
کریم سنجابی، داریوش فروهر و
شاپور بختیار خطاب به شاه
انتشار یافت.
نویسندگان نامه
ضمن انتقاد از نابسامانی اوضاع
و طرز مدیریت مملکت از شاه
خواستند تا برای خلاصی از
تنگناها و دشواریهایی که آینده
ایران را تهدید می کند،
حکومتی بر سر کار آید که با
احترام به قانون اساسی و
اعلامیه حقوق بشر، خود را
مسئول اداره مملکت بداند.
برخی معتقدند این حرکت سران
جبهه ملی نوعی تظلم بردن نزد
ظالم اصلی بود.
سنجابی در خاطرات خود در
مورد امضاکنندگان نامه
می گوید: «در فکر این بودیم که
چه اشخاصی باید این کار را
انجام بدهند.
در آغاز این کار
بنده و داریوش فروهر و شاپور
بختیار و مهندس بازرگان بودیم
گاهی فکر می کردیم که این نامه
به امضای جمع کثیری باشد ولی
می دیدیم که امضای عده کثیر،
به این اشکال برمی خورد که
بسیاری از افرادی که ما
علاقه مند به امضای آنها هستیم،
به علت محافظه کاری و احتیاط
حاضر به امضا نیستند.
بنابراین
گفته شد که امضا محدود باشد.
در منزل بنده آقایان جمع شدند
و قرار بر این شد که آقای
مهندس بازرگان طرحی تهیه
کند.
ایشان شرحی نوشته و روز
بعد آوردند و راجع به آن
صحبت کردیم.
بنابر پیشنهاد
آقای بازرگان، قرار شد که در
آن نوشته بنده تجدید نظر کنم.
بالاخره به این صورتی که
انتشار پیدا کرد درآمد.
درباره
امضای آن، آقای مهندس
بازرگان اشکالاتی کرد و اظهار
داشت که جمعی از وابستگان او
در امضا شرکت بکنند.
ما نسبت
به بعضی از آنها حرفی نداشتیم،
ما باید به فکر امضای وسیع
باشیم یا اگر محدود است باید
حد و ضابطه ای برای آن قایل
شویم.
بر سر این موضوع آقای
بازرگان ناراحت شد.
بنده ورقه
را امضا کردم و رد کردم و گفتم
هرکسی می خواهد امضا کند و
هر کس نمی خواهد نکند.
بازرگان مجلس را ترک کرد و
رفت.
آقای بختیار و فروهر هم
آن را امضا کردند.
ما نسخه
اصلی آن را به دربار فرستادیم.
2ـ دکتر سنجابی : سنجابی در
سال 1283 ه.
ش در ایل
سنجابی، اطراف کرمانشاه به
دنیا آمد.
تحصیلات ابتدایی،
متوسطه و عالی را در قصر
شیرین، کرمانشاه و تهران
گذراند.
در سال 1307 جزو
گروه محصلین به فرانسه رفت و
دکترای حقوق را در پاریس
گرفت.
وی در سال 1322 به
ریاست دانشکده حقوق
دانشگاه تهران رسید.
در همین
دهه بیست به عضویت حزب
ایران در آمد و یکی از افراد
مؤثر در تأسیس جبهه ملی در
سال 1328 بود.
دکتر سنجابی
در سال 1330 وزیر فرهنگ
دولت دکتر مصدق بود و در
همان زمان قاضی اختصاصی
ایران در دادگاه لاهه.
پس از
انحلال جبهه ملّی دوم، سیاست
صبر و انتظاری که این جبهه در
پیش گرفت، به دکتر سنجابی
نسبت داده می شود.
او به همراه
دکتر شاپور بختیار و داریوش
فروهر در سال 1356 نامه ای
سرگشاده برای محمدرضا
پهلوی نوشتند و در آن
خواستار اجرای قانون اساسی
شدند.
دکتر سنجابی پیش از
پیروزی انقلاب اسلامی و
عقب نشینی از مواضع خود در
پاریس با حضرت امام
خمینی(ره) دیدار کرد.
پس از
پیروزی انقلاب وزیر خارجه
دولت موقت در کابینه مهندس
مهدی بازرگان شد و خیلی زود
استعفا داد.
وی در این زمان به
بازسازی جبهه ملّی اقدام کرد،
اما پس از مخالفتش با لایحه
قصاص و صدور حکم ارتداد
جبهه ملّی از طرف حضرت امام
خمینی (ره)، سنجابی به خارج
از کشور گریخت.
وی در 90
سالگی در امریکا درگذشت.
3ـ شاپور بختیار فرزند رضا در
سال 1293 در چهار محال و
بختیاری متولد شد.
تحصیلات
خود را تا دکترای حقوق و علوم
سیاسی دانشگاه سوربن فرانسه
ادامه داد و به زبانهای فرانسه،
انگلیسی وآلمانی آشنایی
داشت.
سمتهایی منجمله: رئیس
اداره کل کار خوزستان، معاونت
وزارت کار، نخست وزیر و...
را عهده دار بود.
در خصوص
چگونگی انتصاب وی به نخست
وزیری از سوی شاه دکتر باقر
عاقلی درکتاب خود چنین آورده
است:
«مقدم سرانجام موفق شد شکار
دیگری را به تور بیندازد و آن
شاپور بختیار بود.
از لحاظ
مبارزات سیاسی علیه رژیم،
بختیار از دیگران چیزی کم
نداشت ولی از لحاظ سابقه
احراز مشاغل دولتی پایین تر از
دیگران (سنجابی، دکتر صدیقی،
اللهیار صالح) بود...
از این رو
تجربه و توانائی کامل را برای
قبول چنین سمتی نداشت ولی
بهر کیفیتی بود شاه با او
کنار آمد شاه در خاطرات خود مینویسد در این روز های بحرانی بود که شاهپور بختیار بوسیله ژنرال مقدم رئیس وقت ساواک از من تقاضای ملاقاتی کرد.
شاهپور بختیار که یکی از رهبران جبهه ملی بود و من قبلا به وسیله رئیس ساواک و دیگران در جریان فعالیت او قرار داشتم.
من او را برای اولین بار شبی دیر وقت در کاخ نیاوران به حضور پذیرفتم و پس از مذاکرات طولانی او را برای حل مشکلات مناسب تشخیص دادم.
بختیار با تاکید بر وفاداری خود به رژیم سلطنتی و قانون اساسی گفت که توانایی تشکیل یک دولت ملی و مقابله با بحران جاری کشور را دارد.
برخلاف سنجابی او میخواست
دولت خود را در چارچوب قانون
اساسی و با دریافت رأی اعتماد
از پارلمان تشکیل دهد...
»
در دهم دی ماه 1357 رأی
اعتماد مجلسین به دولت بختیار
داده شد و بر آن اساس فرمان شاه
نیز صادر شد.
به محض انتشار
این خبر، جبهه ملی او را از
عضویت خود برکنار نمود و حزب
ایران نیز وی را از سمت دبیر کلی
کنار گذاشت.
با تشدید اوضاع
انقلاب، فراگیرتر شدن موج
تظاهرات و ورود حضرت امام
خمینی به ایران و تعیین دولت
موقت، بختیار در آخرین
روزهای حیات سیاسی خود طی
نطقی اعلام کرد: «ایران یک
دولت دارد بیشتر از این غیر قابل
تحمل است نه برای بنده و نه
برای شما و نه برای هیچ ایرانی
دیگر غیرممکن است.
نه با شاه
سازش میکنیم و نه با خمینی.
به
آیت اللّه خمینی اجازه تشکیل
دولت موقت را نمیدهم.
کسانی
را که جنگ داخلی راه بیندازند
تیرباران میکنم...
نخست وزیر
منتخب امام اگر وارد عمل شود
توقیف خواهد شد.
» بختیار پس
از پیروزی انقلاب اسلامی در
22 بهمن ماه 57 از کشور
گریخت و به فعالیت علیه نظام
جمهوری اسلامی ایران پرداخت.
- نخست وزیران ایران از
مشیرالدوله تا بختیار، باقر
عاقلی، نشر جاویدان، صص
1245 - 1200 .
- اسناد ساواک، پرونده های
انفرادی
4ـ عزیزاللّه رحیمی: سرهنگ
عزیزاللّه امیر رحیمی از نظامیان
رژیم شاه بود که به علت مخالفت
با تغییر لباس افسران ارتش که از
طرف شاه اعلام شده بود باید
همانند لباس افسران امریکایی
باشد، بازنشسته شد و از سال
1334 در تعارض با این رژیم
وکیل مدافع تعدادی از مخالفان
شد و در دادگاههای نظامی از
آنان دفاع کرد؛ همچون آیت اللّه
سید محمود طالقانی.
گفته
می شود سرهنگ رحیمی در 19
اسفند 1330 از جمله افرادی بود
که به خانه مصدق حمله کرد و به
خاطر همین عمل از دست شاه
مدال و درجه گرفت.
به هرحال
وی در زمان اوج گیری انقلاب با
امضاء شخصی، اعلامیه هایی
علیه رژیم شاه منتشر می کرد و در
آنها از نهضت اسلامی مردم
حمایت می نمود.
پس از انقلاب
وی به فرماندهی دژبان مرکز
رسید.
5ـ مظفر بقایی کرمانی فرزند
میرزا شهاب الدوله کرمانی
است.
وی در کرمان متولد شده و
پس از تحصیلات ابتدایی و
متوسطه در آن شهر برای شرکت
در مسابقه اعزام محصل بخارج
به تهران آمد و جزء اولین دسته
محصلین بود که در زمان رضا
شاه برای تحصیل به اروپا اعزام
شد.
وی مدت پنج سال در
دانشگاه پاریس به تحصیل رشته
فلسفه و ادبیات مشغول بود.
مدرک وی را دکتری عنوان
کرده اند.
اما در کتاب «ایران و
تاریخ» نوشته بهرام افراسیابی
در پاورقی صفحه 126 نوشته
شده : «مظفر بقایی برای
تحصیلات به فرانسه رفته بود و
به علت عیاشی و ولگردی موفق
به درس خواندن نگشته و بدون
گرفتن عنوان از فرانسه باز
می گردد.
اولین دغلکاری او این
بود که برای خودش عنوان دکتری
جعل کرده بود...
»
از سال 1324 وارد فعالیتهای
سیاسی شد و در تشکیل حزب
دمکرات ایران با قوام السلطنه
همکاری کرد.
برای اولین بار در
همین سال به مجلس راه یافت و
از کرمان به نمایندگی انتخاب
شد.
بقایی آنگاه به یاری خلیل
ملکی حزب زحمتکشان را که
بعدا نام جامعه سوسیالیست ها را
بر خود نهاد تأسیس نمود.
بقائی پس از پیروزی انقلاب
اسلامی ظاهرا ادعای طرفداری
از انقلاب را داشت اما انتشار
وصیت نامه سیاسی او مطالب را
به گونه دیگری نشان می داد.
او
همچنین متهم به شرکت در قتل
«افشار طوس» رئیس شهربانی
دوران حکومت دکتر مصدق بود.
وی کودتای 28 مرداد را تأیید
کرد.
بقائی در سال 1359 دستگیر
شد و ضمن سپردن تعهد به این که
از کشور خارج نشود آزاد گردید
ولی در شهریور ماه همان سال
سفری به امریکا انجام
داد...
بقایی در فروردین ماه سال
66 پس از بازگشت از امریکا،
در کرمان دستگیر شد.
به گزارش
خبرگزاری جمهوری اسلامی در
همان تاریخ در بازرسی از منزل
وی مقادیر زیادی اسناد مربوط
به حزب زحمتکشان و اشیاء و
نشریات غیر مشروع که حاکی از
انحراف اخلاقی او بود بدست
آمد.
سرانجام بقایی در آبان ماه
1366 بر اثر عود بیماری سفلیس
در بیمارستان مهر تهران جان
سپرد.
6ـ حزب زحمتکشان ملت ایران
توسط خلیل ملکی و مظفر بقایی
تأسیس شد.
ملکی که به دنبال
وقایع آذربایجان از حزب توده
جدا شده بود با بقایی همداستان
شد.
ملکی و یارانش
(قندهاریان، جلال آل احمد،
محمدعلی خنجی، ناصر وثوقی،
غلامرضا وثیق، نادر پور،
هوشنگ ساعد لو و...) امور
تشکیلاتی، آموزشی، مطبوعاتی
و عقیدتی حزب را در دست
گرفتند و فعالیتهای سیاسی در
اختیار بقایی و یاران او باقی
ماند.
جریده شاهد ارگان سیاسی
حزب زحمتکشان بود که تحت
نظارت بقایی روزانه منتشر
می شد و ملکی هفته نامه نیروی
سوم و ماهنامه علم و زندگی را
تأسیس کرد.
پس از حوادث
سی تیر 1331 و دوری محسوس
بقایی از مصدق اختلافات داخلی
حزب زحمتکشان آغاز شد.
گروه
ملکی که اکثریت فعالان، سازمان
دهندگان و نویسندگان حزب را
تشکیل می دادند اعتقاد داشتند که
حزب زحمتکشان نمی باید از
پشتیبانی فعال خود از دکتر
مصدق دست بر دارد، در حالی که
مظفر بقایی خواستار مخالفت
علنی با مصدق شده بود.
این
اختلاف چراغ عمر یک ساله
حزب زحمتکشان را خاموش کرد.
سالهای پس از کودتای 28 مرداد
32 حزب زحمتکشان رسماً منحل
نشد، امّا فعالیت چشمگیری نیز
نداشت.
ولی بعدها در دهه پنجاه
با تجدید فعالیت محدود احزاب،
حزب زحمتکشان ملّت ایران که
به رهبری مظفر بقایی تلاشهایی
کم رنگ صورت داد که شباهتی
به فعالیتهای عادی یک حزب
سیاسی نداشت.
منبع:
کتاب
آیتالله حاج شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی به روایت اسناد ساواک صفحه 386