تاریخ سند: 2 مهر 1345
موضوع: اظهارات اللهیار صالح در زمینه نحوه فعالیت تودهایها و ارتباط وی با آمریکائیها
متن سند:
از: 20 ﻫ /2 تاریخ:2 /7 /1345
به: 312 شماره: 14389 /20 ﻫ /2
موضوع: اظهارات اللهیار صالح در زمینه نحوه فعالیت تودهایها و ارتباط وی با آمریکائیها
اللهیار صالح ضمن مذاکراتی اظهار داشت اگر افراد جبهه ملی در رأس کار باشند و نشان بدهند که افراد درستکاری هستند بسیار خوب است و مثلاً در مورد بستن طاق نصرت و اجرای برنامههای جشنها اگر مردم را اذیت نکنند و فقط به عنوان رفع مسئولیت در این کارها شرکت نمایند مردم خیلی راضی میشوند ولی اگر زیاد خوش رقصی بشود موجب نارضایتی خواهد شد زیرا همانطور که در مثال آمده است مردی به زنش گفت اگر در فلان جلسه مجبور به رقص شدی چرا خوب رقصیدی؟ نامبرده افزود تودهایها در هر کجا که باشند همین کار را میکنند. در زمان فعالیتشان به نحو بسیار شدید با مردم رفتار میکردند و حالا هم که در دستگاه دولت هستند بسیار حاد و خوش رقصی میکنند. بیشتر افسران تودهای حالا مأمورین سازمان امنیت هستند که نقش اصلی را در این دستگاه به عهده دارند و باعث تثبیت وضع حاضر شدهاند و یکی از افراد متشخص این حزب جزوهای به من داد که با خط ریز نوشته شده بود، معلوم بود تودهایهائی که بعد از 28 امرداد سال 35 از ایران گریختهاند، جلسهای در فرانسه تشکیل میدهند و ضمن اینکه از کارهای گذشته خود انتقاد میکنند، راه حلی برای آینده پیشبینی مینمایند، از جمله میگویند که ما دیگر به نام حزب توده نمیتوانیم فعالیت کنیم بلکه بایستی به طور پراکنده در کلیه جناحها و دستهها وارد شویم و در تمام کارها پیشقدم باشیم مثلاً اگر جمعیتی خواست اعلامیهای بدهد ما متن آن را تهیه کنیم و اگر خواستند پلیکپی نمایند و پخش کنند و بالاخره در تمام کارها از خود لیاقت نشان بدهیم چنانچه در زمان جبهه ملی دیدیم که اینطور شد.
ناطق سپس در این باره که از اوضاع ایران چه خبر؟ و آیا خفقان باز ادامه دارد گفت تا یک نفر در کشور حکومت میکند وضع همین طور است مخصوصاً که امریکا در ویتنام و در داخل مشغول است. شوروی هم سیاست مسالمتآمیز پیش گرفته و تا قلب آفریقا و اصفهان خودمان پیش رفته. در افریقا سد اسوان را ساخت که تمام آفریقائیها شیفته آن شدند و با کمال بی سر و صدایی کار خود را میکنند که این تبلیغ بزرگی است. حال در تمام هتلهای اصفهان روسها هستند و کارشناسان ما به روسیه میروند. شاه به کشورهای کمونیستی مسافرت میکند و از آنها الهام میگیرد و تحت تأثیر واقع میشود و در بازگشت اصلاحاتی میکند. همه اینها موجب تثبیت او است و با وضع کنونی و نفوذ سازمان امنیت در داخل هم کاری نمیشود کرد زیرا همه متوجه هم هستند. فکر میکنید متوجه اعمال و رفتار سپهبد نصیری که مطلق العنان هست نیستند که مبادا فکری به سرش بزند؟ سپهبد اویسی1 از همه به شاه نزدیکتر است لیکن وقتی که فرمانده ژاندارمری کل کشور شد سرهنگ مولوی را از سازمان امنیت بردند و معاونش کردند.
وی سپس در پاسخ این سئوال که میگویند از سفارت امریکا با جنابعالی تماسهائی گرفته میشود، گفت البته تا یک مدت که اسم ما جزء لیست سیاه بود، ولی از روزی که مایر سفیر جدید آمریکا وارد شد، در میهمانیهای بزرگش از من دعوت کرد؛ حتی مایر یک دفعه منزل ما آمد من نبودم و کارتی نوشت و گذاشت، ولی با من تماس حضوری نگرفت و اصولاً من تمایلی نشان نمیدهم.
سئوال شد که شایع است جنابعالی میخواهید حزبی تشکیل بدهید البته این حرفها بیشتر از طرف مغرضین شما بوده است و در مرحله اول معلوم بود که دروغ است ولی باید عرض کنم سرچشمه این شایعه به نظر جنابعالی چه بوده است؟ اللهیار صالح پاسخ داد من اکنون سنم از 70 سال گذشته، مبتلا به چند مرض میباشم و حتی به حزب خودم (منظور حزب ایران) که اخیراً مرا به عنوان دبیرکلی انتخاب کرده بودند، نوشتم که من پیر و بازنشسته شدهام دیگر نمیتوانم در مبارزات شرکت کنم تا چه رسد به اینکه حزب تشکیل بدهم. ما اگر بتوانیم حزب فعلی خودمان را اصلاح میکنیم. باید بگویم از روزی که من از زندان اخیر آزاد شدم عقیدهام نسبت به فعالیتهای کنونی عوض شده است زیرا من در این سنم بعد از 8 ماه زندان و بعد از اینکه این همه محرومیتها در راه مصدق و برافراشتن پرچم مصدق کشیدم، وقتی که آزاد شدم ایشان با نامههایی به تحریک افرادی نظیر هدایتاله متین دفتری پرداخت و کلیه امیدها و کوششهای ما را به هدر دادند و ما را دلسرد و ناامید کردند. من به امریکاییها از همه کس نزدیکتر بودم. از سن 14سالگی به مدرسه امریکایی میرفتم. هفت بار به آمریکا مسافرت نموده و 10 سال با آنها کار کردم، هر خواهشی از آنها میکردم عملی میشد ولی من نه تنها خواهشی از آنها نکردم بلکه بیشتر اوقات از آنها انتقاد نمودم و تمام این فداکاریها به خاطر مصدق بود لیکن ایشان یکباره همه را نادیده گرفتند. نتیجهاش چه شد؟ این شد که یک عده از دوستانمان که به اصطلاح انقلابی تر بودند انشعاب کردند و در عوض مهدی بازرگان. یداله سحابی. داریوش فروهر و عدهای دیگر بیگناه زندانی شدند. اینها همه تحریک سازمان امنیت بود که (بلی آقا اینها پیر شدهاند) دیگر به درد مبارزه نمیخورند، شما باید فعالیت کنید و بعد که جدایی انداخت، شروع کرد به کوبیدن دو طرف و دیگر صلاح من نیست که در این کارها شرکت نمایم.
یکی از حاضرین به نامبرده گفت جنابعالی متعلق به خودتان نیستید، متعلق به ملت میباشید، مردم بعد از مصدق شما را میشناسند و به طور سمبل و رهبر هم که شده بایستی در مبارزات باشید مانند گاندی.
اللهیار صالح پاسخ داد اینها میخواهند من رهبرشان باشم و به اینها سواری بدهم؛ هرچه میگویند گوش بدهم و هرچه مینویسند امضاء کنم. من دیگر نمیتوانم سواری بدهم. مثلاً در مورد میتینگ رفراندم من مخالف بودم و میگفتم فقط یک اعلامیه بدهیم زیرا معتقد بودم تمام دول خارجی و مقامات داخلی از میتینگ وحشت دارند، تازه ممکن است اختیار میتینگ از دست ما خارج شود و جناحهای دیگر بهره برداری کنند؛ ولی آقایان گفتند نه و در نتیجه من در اقلیت ماندم و حتی نامه اطلاع شهربانی را هم به من دیکته کردند؛ گرچه در موقع بازجوئیها هم همه را قبول میکردم و میگفتم من مسئول تمام کارهای جبهه هستم و حتی آنها گفتند که ما شنیدهایم شما با بعضی از کارها مخالف بودید ولی من میگفتم این طور نیست. اگر من به فلان دوستم (اشاره به شاهپور بختیار) بگویم که صلاح نیست در هیئت اجرائی شرکت داشته باشد ناراحت میشود و مرا بیعرضه میخواند.
وی در خاتمه در مورد وضع کنونی و آمدن روسها به ایران گفت همین دستگاه بود موقعی که من معاون وزیر دارائی بودم و با میکویان که آن وقت وزیر تجارت بود ملاقات کرده بودم گله کرد که آقا یکی از افراد ما که به اتهام شما فعالیت کمونیستی میکرد به دستور رضاشاه بایستی تبعید شود و مأمورین دولت ایران که مراجعه کردند دیدند که آن شخص مریض است و در بیمارستان خوابیده، از طرفی کشتی هم نیست او را به آنجا ببرند و از ترس اینکه باید دستور شاه را اجراء کنند او را با برانکارد به کنار دریا که باران هم میآمد آوردند و در زیر باران گذاشتند که بعد هم ذاتالریه کرد و مرد. البته در آن وقت ساعد2 سفیر ایران در مسکو هم بود و تکذیب نکرد، ولی فعلاً شاه کمونیستها را دسته دسته به ایران راه میدهد.3
نظریه رهبر عملیات. کوچکترین اقدام مستقیم در زمینه اظهارات اللهیار صالح موجب شناسایی منبع مربوطه خواهد گردید.
اطلاعیه شود. 2 /7 /45
توضیحات سند:
1. غلامعلی اویسی فرزند غلامرضا در سال 1297 ش در قم به دنیا آمد. در سال 1315ش دوره شش ساله دبیرستان نظام مرکز و در سال 1317ش دوره دانشکده افسری را به پایان رساند. اویسی در سال های 1331 تا 1337ش در مشاغل گوناگونی چون: فرماندهی گروهان. فرماندهی گردان. آموزشگاه گروهبانی لشکر 2. ریاست شعبه بازرسی دژبان مرکز و فرماندهی هنگ 52 دژبان فعالیت کرد.
او که در سال 1332ش فرمانده هنگ 16 تیپ کازرون بود، پس از کودتای 28 مرداد، به دریافت نشان درجه 2 رستاخیز نائل شد و به تدریج ترقی وی در هرم دیوانسالاری نظامی آغاز گردید. پس از طی دوره دانشگاه جنگ در تهران و دوره ستاد فرماندهی در امریکا، در سال 1339 به ریاست ستاد گارد و در سال 1341 به فرماندهی لشکریک گارد رسید و در همین سمت بود که به عنوان فرماندار نظامی تهران به قتل عام قیام مردم در 15 خرداد 1342 دست زد.
او که در سال 1348ش فرماندهی ژاندارمری کشور و در سال 1351 فرماندهی نیروی زمینی ارتش را عهده دار بود، در جریان انقلاب اسلامی، بار دیگر در سمت فرماندار نظامی تهران قرار گرفت و به علت موقعیتی که داشت، فرمانداری نظامی سایر شهرها را نیز تحت کنترل خود قرار داد.
اویسی که در کشتار مردم بی دفاع، دارای نقش بسیاری بود، در دیماه 1357 به بهانه معالجه از ایران خارج شد و تقاضایبازنشستگی نمود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی با حمایت و سرمایه سرویس هایاطلاعاتی غرب، فعالیت های تروریستی علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی را از خاک عراق و ترکیه آغاز کرد و در نهایت در سال 1362ش توسط افراد ناشناسی در پاریس به قتل رسید.
اسناد موجود، موارد متعددی از فساد مالی و اخلاقی غلامعلیاویسی، همسر و پسرش (محمدرضا) را نشان میدهد. یکی از این اسناد که مربوط به سال 1340ش، است به این شرح است: « سی نفر از اهالی یکی از دهات قم به اداره روزنامه اطلاعات مراجعه و با متصدی روزنامه مذکور که از طرف هیئت تحریریه مأموریت داشت، مصاحبه نموده و اظهار میدارند که ما اهالی ده اطراف قم و از رعایای سرتیپ اویسی هستیم. ما از دست این افسر ارتش به تنگ آمدهایم. ما را تنبیه بدنی کرده و اظهار مینماید که من نماینده شاه هستم و با شاه به گردش میروم و با شاه آمد و رفت دارم. اگر شما حرف من را گوش ندهید شما را با قدرتی که دارم از بین خواهم برد.» اسناد ساواک. پرونده انفرادی
2. محمد ساعد مراغهاى، فرزند احمد در سال 1260ش در دهات اطراف مراغه متولد شد. تحصیلات مقدماتى و عالى خود را در مدارس و دانشگاههاى تفلیس و لنینگراد و سوئیس در رشته حقوق و علوم سیاسی به پایان رساند و در 21 سالگى با سمت منشیگری کنسولگرى ایران در بادکوبه به خدمت وزارت امور خارجه درآمد و در مشاغلى چون: رئیس کنسول دولت ایران در شهرهاى تفلیس و بادکوبه، فرماندار رضائیه. کاردار وزیر مختار ایران در آنکارا، مسکو و رُم و سفیر کبیر ایران در شوروى فعالیت کرد. پس از شهریور 1320 در کابینه اول سهیلى وزیر امور خارجه و در سال 1323 نخست وزیر و سپس در سال 1324 براى مدتى در حدود یک سال از کار کنارهگیرى کرد و در دوره پانزدهم نماینده مجلس شوراى ملى از ارومیه شد. وى در سال 1327 مجدداً نخست وزیر و بعد از آن به مقام سناتورى و سفیر ایران در واتیکان منصوب شد. در زمان نخست وزیرى در سال 1323 با ماجراى آمدن کافتارادزه به تهران و تقاضاى نفت و تحریکات شدید حزب توده مواجه شد و پس از رد تقاضاى روسها و جلب موافقت و تائید مجلس شوراى ملى با این امر، از کار کناره گرفت. همچنین در زمان نخست وزیرى وى در سال 1327 با بحران 15 بهمن و حادثه سوءقصد به جان شاه روبرو شد که با اهتمام وى و دکتر اقبال (وزیر کشور) حزب توده منحل گردید و مجلس مؤسسان نیز در دوران حکومت او تشکیل شد. وى معروف به طرفدارى از سیاست کشورهاى غربى بود. ساعد فردى لجوج و یک دنده و از لحاظ سیاسى محافظه کار بود. او به زبانهاى فرانسه، روسى، آلمانى، ترکى و اسپانیولى آشنایى داشت. در سال 1913 با خانمى از اهالى لیتوانى ازدواج کرد که حاصل آن دو دختر بود. ساواک در گزارشات خود، از او به عنوان یکى از بنیانگذاران فراماسونرى در ایران و بزرگ استاد پیشین لژ بزرگ ایران نام برده است. وى در سال 1352 درگذشت. اسناد ساواک. پرونده انفرادى
3. اداره کل سوم پس از دریافت این گزارش طی شماره 48024 /312 – 6 /7 /45 به ساواک تهران نوشت: «1. تعیین و اعلام فرمایند نامبرده بالا در کجا و در پیش چه کسانی مطالب مذکور را اظهار داشته است. 2. با توجه به برگ سوم (سطر دوم گزارش خبری معطوفی دایر بر اینکه «یکی از حاضرین به نامبرده گفت»، شخص مورد اشاره و مشخصات بقیه حاضرین را اعلام نمایند. 3. تعیین و مشخص فرمایند سئوالات مذکور به چه منظوری از آقای اللهیار صالح به عمل میآمده است. آیا سئوالات قبلاً ترتیب داده شده بود و یا غیرمترقبه و بدون آمادگی قبلی انجام گرفته است.» بخش ضمائم که ساواک تهران در پاسخ طی شماره 15711 /20 ﻫ /2 – 10 /7 /45 در پاسخ نوشت: «1. نامبرده فوق مطالب مورد بحث را در منزل خویش و در حضور منبع اظهار نموده است. 2. یاد شده این مطالب را به طور خصوصی نزد منبع بیان نموده و شخص مورد اشاره نیز منع بوده است. 3. سئوالات مذکور به منظور کسب خبر از نحوه اقدامات فعلی وی و اطلاع از نظریات او مطرح گردیده است.» بخش ضمائم
منبع:
کتاب
اللهیار صالح به روایت اسناد ساواک-جلد دوم صفحه 325