صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: روضه خوانی در مسجد جامع

تاریخ سند: 18 اسفند 1345


موضوع: روضه خوانی در مسجد جامع


متن سند:

به: 316 شماره: 31862 /20 ﻫ 3 از: 20 ﻫ‍ 3 در ساعت 1900 روز 14 /12 /45 شیخ محمود صالحی در مسجد جامع به منبر رفته و درباره خودخواهی مردم صحبت کرد و ضمن بیانات خود اظهار داشت من باید زودتر به گفتار خود خاتمه داده و به منزل بروم زیرا امروزه اختیار مردان به دست زنان افتاده است بعد درباره حضرت رضا مطالبی بیان داشت و گفت به مأمون 1 خبر دادند که حضرت رضا مریض شده ایشان نیز بر بالین آن حضرت رفت و اظهار نگرانی می‌کرد در صورتی که خودش زهر داده بود اقتضای سیاست این طور است اما منظورم به سیاست امروزی نیست.
بعد از نامبرده شیخ شفیعی با اجازه شیخ غلامحسین جعفری به منبر رفت و در مورد وضع زندگی مردم اولیه که در بیابان‌ها سرگردان بودند و وضع فعلی مردم به تفصیل صحبت کرد و در پایان برای سلامتی علماء مخصوصاً خمینی دعا نمود و گفت باید از آیت‌اله خمینی که از حق دفاع می‌کند قدردانی نمود در خاتمه مجلس غلامحسین جعفری خطاب به حاضرین اظهار داشت به رفقای خود خبر دهید هفته آینده بیایند مطالبی دارم که باید بگویم شیخ شفیعی مجدداً جملات جعفری را بازگو کرد و افزود وظیفه علما است که مطالب را بگویند.

توضیحات سند:

1.
مأمون: هفتمین نفر از خلفای بنی‌عباس، عبدالله مأمون پسر هارون‌الرشید بود.
در ربیع‌الاول سال 170 هجری قمری متولد شد.
در شب ولادتش، هادی پسر مهدی عباسی ـ که عمویش بود ـ از دنیا رفت.
مادر مأمون کنیزی بود به نام مراجل که در همان روزهای پس از ولادت مأمون از دنیا رفت.
مأمون دانشمندترین خلیفه در میان خلفای عباسی بود و به اعتقاد به مذهب تشیع شهرت داشت.
شیخ عباس قمی در کتاب «منتهی‌الامال» نقل می‌کند که شخصی از مأمون پرسید که تو تشیع را از کی آموختی؟ گفت: از پدرم هارون‌الرشید.
می‌خواست بگوید پدرم هارون هم تمایل شیعی داشت.
بعد داستان مفصلی را نقل می‌کند و می‌گوید پدرم تمایل شیعی داشت، به امام کاظم علیه‌السلام علاقه‌مند بود، چنین و چنان بود، ولی در عین حال با موسی‌بن جعفر به بدترین شکل عمل می‌کرد.
من یک وقت به پدرم گفتم تو که چنین اعتقادی درباره موسی‌بن جعفر داری پس چرا با او این جور رفتار می‌کنی؟ گفت: الملک عقیم (مثلی است در عرب) یعنی ملک فرزند نمی‌شناسد تا چه رسد به چیز دیگر.
پسرک من! اگر تو که فرزند من هستی با من بر سر خلافت به منازعه برخیزی، آن چیزی را که چشمانت در او هست از روی تنت بر می‌دارم.
در سال 201 ﻫ .
ق برادرش را از ولیعهدی عزل کرد و کشت و حضرت رضا علیه‌السلام را با اجبار و تهدید به ولیعهدی خود منصوب کرد و به نام آن حضرت سکه زد و دستور داد به جای لباس سیاه ـ که شعار عباسیون بود ـ لباس سبز بپوشند.
سپس دستور داد اعلان کنند که برترین خلق پس از پیامبر اکرم، علی‌بن ابی‌طالب است و نیز اعلان کنند که مأمون از کسی که از معاویه به نیکی یاد کند بیزار است.
به این وسیله توانست اوضاع آشفته و نابسامان مملکت پهناور اسلامی را که از هر گوشه‌اش گروهی به ادعای خلافت قیام می‌کردند، آرام و کلیه قیام‌های علویان را خنثی نماید.
مأمون در آخر ماه صفر 202 هجری حضرت امام رضا علیه‌السلام را با سم به شهادت رساند.
و روز پنجشنبه 18 ماه رجب سال 218 ﻫ .
ق در بذوندق از شهرهای روم از دنیا رفت و جنازه‌اش را در منطقه‌ای به نام بطرسوس دفن کردند.
(منتخب‌التواریخ، صفحه 462 و تاریخ‌الخلفاء)

منبع:

کتاب پایگاه‌های انقلاب اسلامی، مسجد جامع بازار تهران به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 345

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.